درباره غرب

درباره غرب

درباره غرب

3.9
11 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

25

ناشر
هرمس
شابک
9789643637743
تعداد صفحات
464
تاریخ انتشار
1396/10/11

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        :
بیشتر مقالاتی که در این دفتر گرد آمده است پیش از این در نشریات نامه فرهنگ و
نامه پژوهش،مجموعه مقالاتی به نام ما و غرب و کتاب سروش: رویارویی فرهنگی
ایران و غرب در دوره معاصر،چاپ شده است.از این میان تنها مقاله «ملاحظاتی در
باب امکان شناخت غرب» برای اولین بار چاپ می­شود.غیر از این مقالات،من
چیزهایی درباره غرب نوشته­ام که احیانا موجب سوءتفاهمهای بسیار شده است.
گرچه در بعضی موارد،چنانکه از اظهارنظرهای معترضان و منتقدان بر می­آید،
دشواری مطلب و اختلاف در مبادی در سوءتفاهم دخیل بوده است.......... 
         

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به درباره غرب

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به درباره غرب

یادداشت ها

          پرسش از غرب

واژه‌ها و معنای پشت آنها اهمیت ویژه‌ای دارند. این‌که غرب دقیقا چیست پرسش مهمی‌ است که منوط به فهم دقیق از واژه غرب است. هنگامی که غرب به معنی درست کلمه فهمیده نشود ترکیبات این واژه دچار خلط معنا خواهد شد. برای مثال تکنیک غربی یا فلسفه غربی. عده‌ای گمان بردند که فلسفه به صورت ذاتی غربی است. حال آنکه سوال این‌جاست چگونه بدیهیات شکل اول قیاس در تمامی فلسفه‌های یونانی، اسلامی یا کنتینانتال مشترک است؟

پس آیا غرب به معنای جغرافیایی ِ آن مد نظر ماست؟ یعنی امکان جدایی از تفکر غرب در ژاپن یا چین وجود دارد؟ البته غرب یک ماهیتی دارد و نمیتوان منکر نسبت استوار این ماهیت با غرب جغرافیایی شد. اما مقصود از فکر و تفکر غربی به هیچ عنوان ربطی به جغرافیا ندارد. فی‌المثل راسل کتاب تاریخ فلسفه غرب را بدون توجه به شرق و غرب نگاشته است اما تاریخ فلسفه‌ای را نوشته که فیلسوفانش متعلق به کشورهای غربی بوده‌اند.
کتاب "پایدیا" اثر یگر، مثال خوبی برای رساندن عقبه فکری پشت واژه‌هاست. که نه نویسنده آلمانی و نه مترجم فارسی نام کتاب را به بیلدونگ یا فرهنگ ترجمه نکرده‌اند بلکه مقصود نویسنده دقیقا فرهنگ یونانی است که تنها با لفظ پایدیا نمود می‌شود.
البته اینکه غرب دقیقا چیست، مسئله تازه‌ای است که در اندیشه پست مدرن به صورت جدی مطرح شده است. مثلا فقر همیشه بوده‌ است اما از زمان پدید آمدن علم اقتصاد در قرن نوزدهم به صورت مسئله مطرح شده است.

همواره پرسش از یک مسئله، در تنفس هوای بیرون از آن ایجاد می‌شود. اگر دیوار یک خانه ترک برندارد هیچ‌گاه ساکنان خانه به دنبال این نیستند که بفهمند خانه دچار آسیب است یا نه؟ مسئله غرب نیز همین‌طور است.

گفتار پست مدرن اساسا هنگامی پدید آمد که آمال و آروزی بهشت زمینی محقق نگردید. البته این امر نمی‌تواند منکر اهمیت تاریخ غربی و ذات جهان کنونی شود. همچنین نمی‌توان تاریخ غرب را تابع نیت اشخاص و نیت‌های بد شمرد. غرب یک موجودیت تاریخی صرف نیست. بلکه بینشی است که از زمان ظهور هنر و تفکر یونانی آغاز شده است.


در دیگر سخن باید دانست که غرب هیچ‌گاه با نیت استیلا به وجود نیامد، بلکه استیلا از فروع یک بینش بود. نویسندگان و متفکران موسس غرب همواره دیندار بودند اما تعلیمات آنان ربطی به دین نداشته است. آن‌ها با وجود اعتقاد به دین و عدم دخالت در قدرت پاپ، منشا اثر در تاسیس و ترویج عالم غیر دینی شده‌اند. حاصل آن‌که نباید اشخاص را منشا فساد بدانیم.

این نیز اشتباه است که تصور کنیم غرب همواره به دور از معنویت رشد کرده و یکسره به بهره برداری از دنیا مشغول بوده است. اگر کسی یا قومی تمام همش صرف ماده و تمتع از دنیا شود، نه به مال میرسد و نه به قدرت.

غرب اندیشه‌ای بود که به تسلط بشر بر عالم و آدم انجامید. اما اگر مراد ما از پرسش غرب چیست صورت خاصی از نظام اجتماعی باشد، می‌توانیم طرح «آتلانتیس نو» فرانسیس بیکن را مثال بزنیم که با وجود عدم تحقق صد در صدی، به بسیاری از اقتضائات این مدینه همچون قدرت اقتصادی، سیاسی، علمی و تکنیکی، دست یافته است.

بیگانگی از هویت نیز هنگامی به وجود می‌آید که انسان بر طبق نظم عالمی دیگر عمل کند و وجود با آن عالم هماهنگ شود. البته خوشبختانه ما رشته خود را با تاریخ و گذشته ایرانی - اسلامی قطع نکرده‌ایم. با این حال هویت ما در تماس با غرب به خطر افتاده است. گویا بیگانه‌ای از بیرون به خانه آمده و ادعای صاحب‌خانگی دارد.
        

10

ذرني

1401/9/18

        محور اول: هدف و غرض از نگارش کتاب یا ایده‌ی کلی آن (با توجه به مقدمه و اظهارات نویسنده‌ی کتاب و همچنین فهم خواننده از فضای کلی کتاب)
در مقدمه، بیان می‌کند که می‌خواهد بدفهمی‌های صورت گرفته را سامان دهد و برخی تعابیری که قبلا نامناسب به کار برده را اصلاح کند. شناخت غرب در مبارزه‌ی سیاسی معنا نمی‌شود و باید خود ماهیت آن را شناخت. در فصل اول می‌خواهد به روش کار خود بپردازد و اینکه چگونه می‌توان به غرب شناسی پرداخت. همچنین نسبت این کار را با آنچه به عنوان شرق شناسی مطرح بوده می‌سنجد. در فصل دوم به ماهیت آنچه موسوم به شرق و غرب است پرداخته و خطاهایی که در این زمینه رخ داده را بازشناسی و مورد انتقاد قرار داده است. گویی فصل سوم را به تعمیق فصل دوم اختصاص داده؛ گرچه نمی‌توان لزوما گفت که مقصود نویسنده روشن‌تر شده. بلکه به خاطر تشویق عبارات اندکی بر پیچیدگی تبیین مراد خود افزوده است. فصل چهارم را به تاریخچه‌ی آنچه در مورد آشنایی و ارتباط با غرب بر سر ملل غیر غربی گذشته اختصاص می‌دهد و می‌گوید که برخی جوانب از نظر افراد شاخص گذشته پنهان مانده بود. در فصل پنجم، می‌خواهد مفهوم هویت ایرانی را بر رسد و ببیند چه چیزهایی موجب تغییر کردن / نکردن آن می‌شود. در فصل ششم، ابتدا نظرات علامه طباطبایی را درباره‌ی اموری مانند عقل و آزادی مطرح می‌کند و با مقایسه‌ی آن‌ها دلیل پیشرفت غرب را بیان می‌کند. بعضا خود نویسنده هم نظراتی ارائه می‌دهد. در فصل هفتم، نویسنده به تبادل فرهنگ‌های مختلف می‌پردازد و چگونگی جابه‌جایی سرکردگی دانش را در نزد اقوام مختلف مداقه می‌کند. در فصل هشتم، می‌خواهد با بررسی سابقه‌ی شرق شناسی، آینده‌ی آن را پیش بینی کند و ببیند که چه تأثیری بر زندگی، فرهنگ و دانش ما می‌گذارد. در مجموع، با توجه به لحن شتاب زده‌ی کتاب، می‌توان گفت گرچه حاصل علمی زیادی ندارد، اما می‌تواند به عنوان مقدمه، باعث آشنایی با فضای کلی موضوعات پرداخته شده باشد. البته اینکه آن موضوعات چقدر درخورد توجه است می‌تواند محل تأمل باشد. ضمنا ارتباط فصل‌های این کتاب می‌تواند منسجم‌تر باشد. وانگهی با توجه به اینکه از این کتاب ویرایش‌های جدیدی ارائه شده، امید می‌رود که برخی از این موارد شکلی در آن‌ها اصلاح شده باشد.

محور دوم: گزارش از محتوای کلی کتاب به تفکیک بخش‌ها و فصول آن (اشاره به خلاصه‌ای از مهم‌ترین دیدگاه‌ها و مباحث مطرح شده در فصول کتاب)
مقدمه: علت نگارش کتاب و ضرورت شناخت غرب بررسی شده است که ایراد برخی سوء تفاهم‌های پیشین است.
1-  ملاحظاتی در باب شرایط امکان شناخت غرب: شرق شناسی نمونه‌ای در خود شرق ندارد. یک شرق شناس الزاما به آموزه‌های شرقی معتقد نیست. اگر بخواهیم همانند شرق شناسی، غرب شناسی داشته باشیم، باید مستقل از غرب، دارای درک تاریخی، دارای شناخت از منشأ، قائل به امکان غرب شناسی و با روشی غیر شرق شناسانه باشیم. یک راه مناسب برای این کار مباحث پست مدرن است که اصول و مبادی غرب را مورد تشکیک قرار داده.
2-  شرق و غرب: شرق و غرب صرفا دو مفهوم جغرافیایی نیستند و ما به جنبه‌ی تاریخی آن می‌پردازیم (توجه نکردن به این جنبه می‌تواند نتایج سوئی داشته باشد)؛ می‌خواهیم ببینیم که آیا تقابلی میان اسلام (به عنوان نماینده‌ی شرق) با غرب وجود دارد. برخی مطلقا تضاد میان آن دو را نفی کرده اند و برخی با تجزیه‌ی غرب، بعضی از امور آن را متضاد با اسلام دیده اند. هانتینگتون و ارنست رنان این تقابل را صرفا در اختلاف سیاسی ارزیابی کرده اند. عده‌ای پیشینیه‌ی این اختلاف را به پیش از اسلام و جنگ‌های ایران و یونان باز می‌گردانند. اما مسلما یهودیت و مسیحیت در قوام تاریخ جدید غربی مؤثر بوده اند. با تمام این‌ها، غرب و شرق کاملا مستقل از یکدیگر نیستند.
3-  طرح پرسش غرب: نویسنده همچنان به پرسش از چیستی و ماهیت غرب ادامه می‌دهد و در صدد این است که ببیند به این مسأله چگونه پرداخته شده و چه کاستی‌هایی متوجه کار پیشینیان است. در مورد عقلانیت بشر، این بحث را طرح می‌کند که آیا اساسا اندیشه خاسته از یونان است یا در غیر آن هم ممکن است و آیا اصلا انحصار تاریخی آن در یک حوزه‌ی جغرافیایی صحیح است یا نه. طرح این پرسش اکنون زمینه‌ی خودش را پیدا کرده و افرادی که آن را بی وجه بدانند هم در آینده‌ای نزدیک به پرسش گری همراه با تاریخی دیدن آن خواهند افتاد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6