یادداشت
1403/1/6
3.9
3
پرسش از غرب واژهها و معنای پشت آنها اهمیت ویژهای دارند. اینکه غرب دقیقا چیست پرسش مهمی است که منوط به فهم دقیق از واژه غرب است. هنگامی که غرب به معنی درست کلمه فهمیده نشود ترکیبات این واژه دچار خلط معنا خواهد شد. برای مثال تکنیک غربی یا فلسفه غربی. عدهای گمان بردند که فلسفه به صورت ذاتی غربی است. حال آنکه سوال اینجاست چگونه بدیهیات شکل اول قیاس در تمامی فلسفههای یونانی، اسلامی یا کنتینانتال مشترک است؟ پس آیا غرب به معنای جغرافیایی ِ آن مد نظر ماست؟ یعنی امکان جدایی از تفکر غرب در ژاپن یا چین وجود دارد؟ البته غرب یک ماهیتی دارد و نمیتوان منکر نسبت استوار این ماهیت با غرب جغرافیایی شد. اما مقصود از فکر و تفکر غربی به هیچ عنوان ربطی به جغرافیا ندارد. فیالمثل راسل کتاب تاریخ فلسفه غرب را بدون توجه به شرق و غرب نگاشته است اما تاریخ فلسفهای را نوشته که فیلسوفانش متعلق به کشورهای غربی بودهاند. کتاب "پایدیا" اثر یگر، مثال خوبی برای رساندن عقبه فکری پشت واژههاست. که نه نویسنده آلمانی و نه مترجم فارسی نام کتاب را به بیلدونگ یا فرهنگ ترجمه نکردهاند بلکه مقصود نویسنده دقیقا فرهنگ یونانی است که تنها با لفظ پایدیا نمود میشود. البته اینکه غرب دقیقا چیست، مسئله تازهای است که در اندیشه پست مدرن به صورت جدی مطرح شده است. مثلا فقر همیشه بوده است اما از زمان پدید آمدن علم اقتصاد در قرن نوزدهم به صورت مسئله مطرح شده است. همواره پرسش از یک مسئله، در تنفس هوای بیرون از آن ایجاد میشود. اگر دیوار یک خانه ترک برندارد هیچگاه ساکنان خانه به دنبال این نیستند که بفهمند خانه دچار آسیب است یا نه؟ مسئله غرب نیز همینطور است. گفتار پست مدرن اساسا هنگامی پدید آمد که آمال و آروزی بهشت زمینی محقق نگردید. البته این امر نمیتواند منکر اهمیت تاریخ غربی و ذات جهان کنونی شود. همچنین نمیتوان تاریخ غرب را تابع نیت اشخاص و نیتهای بد شمرد. غرب یک موجودیت تاریخی صرف نیست. بلکه بینشی است که از زمان ظهور هنر و تفکر یونانی آغاز شده است. در دیگر سخن باید دانست که غرب هیچگاه با نیت استیلا به وجود نیامد، بلکه استیلا از فروع یک بینش بود. نویسندگان و متفکران موسس غرب همواره دیندار بودند اما تعلیمات آنان ربطی به دین نداشته است. آنها با وجود اعتقاد به دین و عدم دخالت در قدرت پاپ، منشا اثر در تاسیس و ترویج عالم غیر دینی شدهاند. حاصل آنکه نباید اشخاص را منشا فساد بدانیم. این نیز اشتباه است که تصور کنیم غرب همواره به دور از معنویت رشد کرده و یکسره به بهره برداری از دنیا مشغول بوده است. اگر کسی یا قومی تمام همش صرف ماده و تمتع از دنیا شود، نه به مال میرسد و نه به قدرت. غرب اندیشهای بود که به تسلط بشر بر عالم و آدم انجامید. اما اگر مراد ما از پرسش غرب چیست صورت خاصی از نظام اجتماعی باشد، میتوانیم طرح «آتلانتیس نو» فرانسیس بیکن را مثال بزنیم که با وجود عدم تحقق صد در صدی، به بسیاری از اقتضائات این مدینه همچون قدرت اقتصادی، سیاسی، علمی و تکنیکی، دست یافته است. بیگانگی از هویت نیز هنگامی به وجود میآید که انسان بر طبق نظم عالمی دیگر عمل کند و وجود با آن عالم هماهنگ شود. البته خوشبختانه ما رشته خود را با تاریخ و گذشته ایرانی - اسلامی قطع نکردهایم. با این حال هویت ما در تماس با غرب به خطر افتاده است. گویا بیگانهای از بیرون به خانه آمده و ادعای صاحبخانگی دارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.