معرفی کتاب مه زاد؛ چاه معراج (قسمت دوم) اثر برندون سندرسون مترجم سمانه امین پور

مه زاد؛ چاه معراج (قسمت دوم)

مه زاد؛ چاه معراج (قسمت دوم)

برندون سندرسون و 1 نفر دیگر
4.6
18 نفر |
10 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

32

خواهم خواند

22

شابک
9788008537915
تعداد صفحات
412
تاریخ انتشار
1398/12/10

توضیحات

کتاب مه زاد؛ چاه معراج (قسمت دوم)، نویسنده برندون سندرسون.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مه زاد؛ چاه معراج (قسمت دوم)

بریدۀ کتاب

صفحۀ 293

سیزد ذخیره سازی ذهن قلعی‌اش را قطع کرد تا تمام حواسش به حالت عادی برگردد و بتواند این لحظه را تمام و کمال حس کند. طراوت پوستش و گرمای بدنش. تیندویل سرش را روی سینه سیزد گذاشته بود. بوی موهایش...عطری نزده بود؛ بوی طبیعی موهای تمیزش را استشمام کرد.عینکش را به آرامی برداشت تا به خوبی بتواند تیندویل را ببیند.صدای نفس های تیندویل را به خوبی شنید. تیندویل به آرامی گفت: _ می‌دونی چرا عاشقت شدم سیزد؟ سیزد صادقانه گفت: _نمیدونم. تیندویل گفت: _چون هیچ‌وقت تسلیم‌نمیشی. بقیه مرد ها ظاهری قوی و بااراده دارن؛ اما اگه به اندازه کافی بهشون فشار بیاری،میشکنن.تو... مثل باد قوی هستی.هرگز تسلیم نمیشی.فکر نمیکنم هیچ‌کدوم از دوستات بدونن چه آدم قدرتمندی بودی. سیزد اندیشید بودی! اون از همین حالا داره با افعال گذشته در مورد ماها حرف می‌زنه. سیزد زمزمه کرد: _می ترسم تمام تلاش‌هام برای نجاتشون بی فایده باشه. تیندویل گفت: _برای نجات سه نفرشون کافی بود. با فرستادنشون اشتباه کردی...اما شاید کار درست رو هم کرده باشی. سیزد چشم‌هایش را بست و او را محکم در آغوش گرفت. ناگهان صدای طبل های هشدار دهنده بر بالای دیوار به گوش رسید.

11

لیست‌های مرتبط به مه زاد؛ چاه معراج (قسمت دوم)

یادداشت‌ها

Fatemeh_Helfi

Fatemeh_Helfi

1404/1/10

          "مه‌زاد؛چاه معراج"
میونه‌ی خوبی با کتاب‌های فانتزی ندارم ولی مه‌زاد بین همه‌ی کتاب‌هایی که من اصلا نخوندم بنظرم چیز دیگه‌ای، فکر نکنم بتونم کتابی بخونم که خیلی ازش خوشم بیاد و دوستش داشته باشم. گاهی با خودم فکر میکنم سندرسون موقع نوشتن مه‌زاد احتمالا خیلی بهش خوش گذشته و کلی لذت برده (از همین جا یه ماچ گنده به خلاقیتش تو نوشتن مه‌زاد) من که از خوندنش به شدت لذت می‌برم. گاهی اونقدر غرق لوتادل و اتفاقات جور واجورش میشم که آرزو میکنم یه همچین جایی واقعا وجود داشت و میتونستم از نزدیک ببینمش. هرچند موقع خوندنش به معنای واقعی کلمه مغزم از هجوم اطلاعات و سوال‌های بی‌جواب سرویس می‌شد(البته که گفته شده در قهرمان دوران همه‌ی سوال‌ها جواب داده میشه) 
تو چاه معراج چیزی که من خیلی بهش علاقه داشتم موضوع مه بود که از همون اول برام جالب بود. 
و اینکه خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم جاسوس کسی نبود جز کاندرا تنسون یعنی به همه فکر کرده بودم الا این یه مورد واقعا دلم واسه وین سوخت. 
دلم واسه سیزد هم خیلی سوخت که نتونست درست و حسابی واسه تندویل عزادرای کنه و حس کردم خیلی تحت فشار هست ولی بخاطر بقیه چیزی نمیگه( هرچند تندویل خیلی مورد علاقم نبود)
اتفاقی هم که تو چاه معراج افتاد خیلی جالب بود اصلا انتظارش رو نداشتم احتمال می‌دادم الند بمیره نه اینکه..
پیشنهاد میکنم حتما حتما مه‌زاد رو بخونید چون فوق‌العاده‌ست




        

12

        خوب اولا که تا حالا یه کتابی با این جذابیت نخونده بودم که صفحاتش سر به فلک کشیده باشه 
خب داستان خیلی به نظرم پخته تر شده یود نسبت به جلد اول و خب چندین موارد توش بود مثل مرگ زین، لو رفتن کاندارای جاسوسی که جای کاندارای وین یود، اینکه وین یه قدرت خاصی از آلومنسی داره که میتونه کلوس و کاندرا رو کنترل کنه و آخرش که الند هم یک مه زاد تبدیل شد و چه چیزی رو آزاد کردند ؟
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

🔴این یادد
        🔴این یادداشت تا ناموس حاوی اسپویله🔴


کلسییر مرده و همه چیز بهم ریخته. شهر به دست الند افتاده و همه اونو شاه خطاب میکنن، وین به عنوان بانوی وارث خودش رو از مردم مخفی میکنه و مثل دیونه ها تمام شب رو بی آنکه چشم رو هم بزاره پرسه میزنه.چرا؟
اوه قاتل های که دو ارتش پشت دیوار شهر برای کشتن الند می فرستن.
لرد فرمانروا مرده و همه چیز کن فیکون شده، وین باورش نمیشه باعث این اتفاق باشه و ترجیح میده اسمی ازش برده نشه ولی این کمکی به وضعیت بهم ریخته‌ی شهر میکنه؟
الند سعی میکنه برابری بین دو طبقه اسکا و نجیب زاده ها رو برقرار کنه اما ایا موفق میشه؟ ایا  مردم  باور ش دارن؟ یا بهتر بپرسم:
_ اون خودش رو باور داره؟
در طول این جلد ما از شر این دست سوالها و ابهام ها خلاصی نداریم، مدام همراه با شخصیت ها توی چال و چوله های شک و دلهره میوفتیم و هر بار که نجات پیدا میکنیم اتفاق بدتری در انتظارمونه.
چیزی که بیشتر از همه به من چسبید نشون دادن بخش های نگفته زندگی چندتا از شخصیت های فرعی بود. من به معنی واقعی کلمه براشون مردم. ظرافت برندون رو تحسین میکنم و همینطور ساده رد شدنش از مسائل مهم تر رو شماتت. 
آخـــــــه مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد، 
مگه خیار سر می بری که اینقدر ساده رد میشی از روی آدما؟ آیا ما و احساساتمون برات جوکیم؟ ⁦(⁠ノ⁠`⁠Д⁠´⁠)⁠ノ⁠彡⁠┻⁠━⁠┻⁩
هر بار که یه اتفاق وحشتاکی میوفته با خودم میگم، چیزی نیست ، این اخریشه, تموم میشه و بعد می فهمم که نه، تازه شروعشه.⁦⊙⁠﹏⁠⊙⁩
جلد دو برای من سراسر غم و اندوه بود و لابه لاش برای چیزهای خیلی ساده¬ای از ذوق جیغ زنون دور خونه دوی پیروزی راه انداختم.⁦ಥ⁠‿⁠ಥ⁩

⁦:توصیه میکنم اگر آدم ایده‌ال گرای هستید که میخواید موافقت همه رو‌جلب کنید و راضی نگهشون دارید حتما بخونید این جلد رو🦥
به هیچ وجه هم تنها نخونیدش، یکی رو پیدا کنید باهاتون برای اتفاقات جیغ بزنه. اینطوری دوچار فروپاشی احساسی _روانی نمی شید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15