معرفی کتاب مشترک مورد نظر اثر محمدرضا مرزوقی

مشترک مورد نظر

مشترک مورد نظر

4.1
7 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

5

شابک
9786000109875
تعداد صفحات
191
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        خودم و یاسی را با پالتوی آبی اش تصور می کنم که مثلا هشتاد سال پیش است و هنوز لاله زار پر از تئاتر و کافه هایی است که نویسنده ها و آدم مهم ها پشت میز آن کافه ها می نشینند.من و یاسی هم داریم از وسط این کافه ها و سالن های تئاتر و سینما رد می شویم و گل می گوییم و گل میشنویم. توی رویایم من و یاسی هیچ نگرانی ای نداریم. فقط سلانه سلانه می رویم طرف ناصر خسرو که اصلا شکل الانش نیست. سرازیر می شویم طرف میدان توپخانه و وارد خیابان ناصر خسرو می شویم. شاید آن موقع هنوز اسمش ناصریه بوده. توی کوچه ی بغلی کاخ شمس العماره، خانه ی یاسی  و رضا و مامان پری است. کوچه ای که از اول تا آخر آن خوشه های اقاقیا از روی دیوار ها شُره کرده و از در و پنجره خانه ها بوی غذا های جور واجور و هزار بوی خوشایند دیگر بیرون می زند. وارد حیاط یاسی اینا که می شویم یک جوی آب باریک از وسط حیاطشان رد می شود. شبیه همان باریکه ای که توی سریال دایی جان ناپلئون از وسط حیاط خان دایی عبور می کرد تا می رسید به حیاط خانه ی سعید اینا.
      

لیست‌های مرتبط به مشترک مورد نظر

یادداشت‌ها

        درباره دو تا پسر نوجوون که توی ساختمون پلاسکو کار می‌کنن. زبان داستان نقطه ضعفشه. راوی یک‌ پسر نوجوونه اما خیلی گنده‌تر از دهنش حرف می‌زنه مثلا کدوم نوجونونی که توی کارگاه خیاطی کار می‌کنه می‌که ملودرام؟! شخصیت‌پردازی هم می‌تونست خیلی بهتر باشه. مثلا ما هیچ مقت نمی‌فهمیم پنام چرا اینقدر نقاشیش خوب بود. نقش اقای کیان هم خیلی کلیشه‌ای بود. اونجا هم که  مسئول مسابقه گفت عه شما شاگرد آقای کیان هستید خیلی تابلو بود اتفاق زورچپون شده توی داستان. اینکه اون سال این خونواده‌ها که همه‌شون از قشر متوسط رو به پایین تک‌تک گوشی داشتن هم بعید به نظر می‌رسه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          حالا چند دقیقه ایست که کتاب را تمام کرده ام و آنقدر بغض خفه ام کرد که دیگر تحمل نکردم احساس کردم آنقدر این بغض بزرگ هست که گلویم درد گرفته و نمی‌توانم نفس بکشم ولی فکر نکنم هیچوقت هیچوقت بتوانم بار غم این داستان را از روی دوشم بردارم فکر می کنم تا همیشه برایش گریه دارم فکر می کنم که هر وقت اسم این کتاب را بشنوم باز هم غصه دار بشوم.
اواخر داستان بغض کرده بودم اما منتظر بودم تا جمله آخر کتاب را هم بخوانم اما گریه ام از آنجایی بیشتر شد که کسانی بودند که در زمان آتش سوزی پلاسکو واقعا داغدار شدند واقعا این ماجرا ها را احساس کردند و واقعی واقعی تا آخر عمرشان بخشی از زندگیشان زیر آوار پلاسکو ماند‌.
نویسنده خیلی خوب به این ماجرا پرداخته بود خیلی داستان جذابی را نوشته بود گاهی به دوستی پنام و رضا خیلی خیلی حسادت می کردم آقای مرزوقی خواننده را با شخصیت همسو و هم مسیر می کند به شکلی که غصه شخصیت غصه توست و شادی و موفقیتش بخشی از شادی توست.
از توصیفاتش معلوم بود که خیلی درباره این حادثه تحقیق کرده و یا حتی خودش چند باری آنجا را با دقت دیده و بررسی کرده و خیلی زیبا نوشته شده بود و پس هر جمله ای که نوشته شده بود می شد تامل کرد می شد غرق شد می شد ساعت ها در سکوت بود.
تجربه بزرگ و عجیبی بود و اسم کتاب ...
بهتر است بگویم امان از اسم کتاب که خودش یک عالم حرف دارد‌...
        

2