معرفی کتاب مشترک مورد نظر اثر محمدرضا مرزوقی

در حال خواندن
0
خواندهام
10
خواهم خواند
5
توضیحات
خودم و یاسی را با پالتوی آبی اش تصور می کنم که مثلا هشتاد سال پیش است و هنوز لاله زار پر از تئاتر و کافه هایی است که نویسنده ها و آدم مهم ها پشت میز آن کافه ها می نشینند.من و یاسی هم داریم از وسط این کافه ها و سالن های تئاتر و سینما رد می شویم و گل می گوییم و گل میشنویم. توی رویایم من و یاسی هیچ نگرانی ای نداریم. فقط سلانه سلانه می رویم طرف ناصر خسرو که اصلا شکل الانش نیست. سرازیر می شویم طرف میدان توپخانه و وارد خیابان ناصر خسرو می شویم. شاید آن موقع هنوز اسمش ناصریه بوده. توی کوچه ی بغلی کاخ شمس العماره، خانه ی یاسی و رضا و مامان پری است. کوچه ای که از اول تا آخر آن خوشه های اقاقیا از روی دیوار ها شُره کرده و از در و پنجره خانه ها بوی غذا های جور واجور و هزار بوی خوشایند دیگر بیرون می زند. وارد حیاط یاسی اینا که می شویم یک جوی آب باریک از وسط حیاطشان رد می شود. شبیه همان باریکه ای که توی سریال دایی جان ناپلئون از وسط حیاط خان دایی عبور می کرد تا می رسید به حیاط خانه ی سعید اینا.
بریدۀ کتابهای مرتبط به مشترک مورد نظر
لیستهای مرتبط به مشترک مورد نظر
1404/4/19
یادداشتها
1403/5/13
1402/4/12
1404/3/11
درباره دو تا پسر نوجوون که توی ساختمون پلاسکو کار میکنن. زبان داستان نقطه ضعفشه. راوی یک پسر نوجوونه اما خیلی گندهتر از دهنش حرف میزنه مثلا کدوم نوجونونی که توی کارگاه خیاطی کار میکنه میکه ملودرام؟! شخصیتپردازی هم میتونست خیلی بهتر باشه. مثلا ما هیچ مقت نمیفهمیم پنام چرا اینقدر نقاشیش خوب بود. نقش اقای کیان هم خیلی کلیشهای بود. اونجا هم که مسئول مسابقه گفت عه شما شاگرد آقای کیان هستید خیلی تابلو بود اتفاق زورچپون شده توی داستان. اینکه اون سال این خونوادهها که همهشون از قشر متوسط رو به پایین تکتک گوشی داشتن هم بعید به نظر میرسه
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.