حریر
در حال خواندن
0
خواندهام
72
خواهم خواند
27
توضیحات
حمام شلوغ بود و پرهیاهو. انگار هرچه زن و دختر در ده بود، ریخته بودند توی حمام. روی سکو نشسته بودم و بااینکه نور آفتاب سر ظهر، از تکهشیشهای که روی گنبدی بام کار گذاشته بودند، چشمم را میزد، باز مثل یک ملکه همه را زیرنظر داشتم. رشتههایی از آب قهوهای حنا، که روی موهایم بسته بودند، از کنار سروصورتم راه گرفته بود و اگر کسی تمیزشان نمیکرد، میریخت روی لُنگ صورتی که روی سرشانهام گره زده بودند. لنگ صورتی نازنینم، که از بچگی حسرتش را داشتم، ولی ننه هر بار میگفت: «مگه عروسی که لنگ صورتی ببندی؟» زنِ برادر بزرگم، حسین، با آن ماهگرفتگی روی دستش، کنار پایم، کف حمام نشسته بود و با چوبکبریتی روی دستهایم نقش حنا میزد. این را عمو قوام تعریف کرده بود. زمانی که رفته بود نجف برای خواندن درس. میگفت زنهای عرب روی دستها و پیشانی و چانهشان خالکوبی میکنند، یا با حنا نقش میکشند. ازآنبهبعد، نقشِ حنا هم شد یکی از آرزوهای عروسیام.
یادداشتها
4 روز پیش
رمانی که داستان دختر بی گناهی رو روایت میکرد که درروز عروسی و جلوی چشمان شوهرش به دست قزاق ها اسیر میشه ، حریر روایت ، دلتنگی ، عشق و معصومیت دختریه که در برابر مصائب تسلیم نمی شه ، دختر داستان ، بسیار بیشتر از علیسان « شوهرش »عاشق بوده و چقدر دلم برای این دختر میسوخت در تمام صحنه هایی که میخواست بی گناهیشو به شوهرش ثابت کنه ... علیسان که دراخر قصه تردید هارو کنار میزاره و به حریر برمیگرده ... خیلی رمان جذابیه ، خیلی واقعیه و فراموش نشدنی
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1403/5/7
3
1403/7/19
0
1402/3/18
2