دیدن

دیدن

دیدن

3.9
4 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

7

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193664
تعداد صفحات
212
تاریخ انتشار
1399/9/25

توضیحات

        
صور می دمند و بهار دمیده...
من به سیاهی پوستم کمی بد کردم که بوسه پذیرفتم 
و به مویم که اسبها به زبان،به لیس،یکسو کرده اند
به اتاقم که دری دارد
چه عالی ست اتاقی که دری دارد 
دری که میتوان گشود و شنید که صور می دمند 
و اکنون باد،ارزان در،میاید و موی مرا به سوی دگر می خواباند 
متاسفم اسبها 
از آن نگاه از آن زبان ساکت سرخ مودب
و این دری ست که باد به هم نمی وزند،همیشه باز میکند...

      

یادداشت ها

          بیژن الهی برای من شاعر مهمیه. با کتاب «جوانی‌ها» بود که یاد گرفتم با شعر، علی‌الخصوص شعر معاصر آشتی کنم. برام دریچه‌ای بود که بتونم باهاش معجزه‌ی شعر که در موجز و درخشان حرف زدنه رو متوجه بشم. «جوانی‌ها» دقیقا همونطور که از اسمش برمیاد برای احساسات بزرگیه که برای اولین‌بار تو روزهای جوانی تجربه می‌کنی. برای عشق‌های دوران جوانی و من هم دقیقا تو همون روزها خوندمش. از مواجه‌های اولیه با مفاهیم صحبت می‌کنه و من هم که اون روزها همه چیز برام جدید بود تونست با خودش همراه کنه.
«دیدن» اما حکایت دیگه‌ای داره. همونطور که خوش شانس بودم و تونستم خوندن «جوانی‌ها» رو در اوج روزهای عشق اول تجربه کنم، «دیدن» دقیقا کتابی بود برای روزهایی که در حال تجربه کرد عشق پخته‌ای هستم. شاید نه «دیدن» و نه «جوانی‌ها» مستقیما در مورد عشق صحبت نکنند ولی هر دو رسمی مختص به خودشون برای روبه‌رو شدن با وقایع و احساسات مختلف دارن. همونطور که «جوانی‌ها» از شیدایی برخورد با وقایع سهمگین و بزرگ حرف می‌زنه، «دیدن» معجزه‌ی روبه‌رو شدن با کوچکترین لحظات و دقت کردن به اون‌ها رو جلوی چشم خواننده میاره. مثل نگاه کردن گلوبند دختری که کنارت خوابیده و با هر نفس‌ کشیدنی روی سینه‌ش بالا و پایین می‌شه. مثل راه رفتن تا رسیدن به روشنایی صبح، ملایمت و ظرافتی که در گذاشتن سر روی قلب کسی وجود داره و مثل به هوا رفتن و پرواز کردن یک بادباک. 
البته بی‌انصافیه، هم در حق الهی و هم در حق «دیدن» اگر مضامین این کتاب رو به چند خط دراماتیک و احساسی که من نوشتم تقلیل بدیم. شعرهای تجربی الهی در این دفتر به نظرم از شاهکارهای ادبیات فارسیه و اوج این شاهکار در بخشی که سعی می‌کنه ژانر کارگاهی و پلیسی رو وارد شعرهاش کنه. اونجایی که یکی از قصه‌های هزار و یک‌ شب رو تعریف می‌کنه، اون ۸ شعر پشت سر هم که یکی در میون صدا و لحنی زنانه و مردانه‌ دارند و البته شعری که در اون هم تئوری می‌گه، هم شعر و هم داستان. 
خوندن «دیدن» و اساسا خوندن هیچکدوم از کارهای الهی کار آسونی نیست. عشق زیادی به زبان فارسی می‌طلبه، صبر و حوصله و کنجکاو بودن. طول می‌کشه تموم کردن کتاب اما وقتی صفحه‌ی آخر رو بعد از چندین ماه همراه بودن باهاش ورق می‌زنی و شعر آخرش رو می‌خونی، شعری که برای دخترش  «سلمی» نوشته اشک از چشمات جاری می‌شه و خوشنود می‌شی از اینکه وقت گذاشتی، عاشقی کردی و چندتا از بهترین نمونه‌های شعر معاصر فارسی رو خوندی.
        

7

پواد پایت

4 روز پیش

          احتمالا اگه سه ماه پیش میومدم سراغ این کتاب، بهش یک ستاره می‌دادم و تا آخرش هم تحمل نمی‌کردم. هفته‌ی پیش ولی در ذهنم غرق شده بودم. چیزهای جدیدی که داشتم تجربه می‌کردم هضم نمی‌شد و یک روز به نظرم اومد یک چیز جدید نیاز دارم. یک سنگینی‌ای اون وسط‌ها بود، بین ریه و قلب، که انگار باید یک جوری خارج می‌شد. نیاز به یه مسیری داشتم که از اون سیاهی بیام بیرون. از جنس کلمه. یک جایی که حرف‌هام رو توش قایم کنم و دیگه سراغش نیام.
واقعیت اینه که من فنی‌چی هستم. هر چقدر اداش رو در بیارم که چیزهای دیگر رو هم می‌فهمم، تهش ساختار خوشحال‌ترم می‌کنه. و اگر تصمیم بگیرم بخش شعر و شاعرانگی خودم رو هم اقناع کنم، همان شعرهای کلاسیک و مفهوم‌های کهن بیشتر کار می‌کنه. این دفعه ولی می‌خواستم چیزی داشته باشم خارج از فضای امن خودم‌. که این چیزها‌ رو بریزم توش، و بعد درش رو ببندم و دیگه هیچ وقت هم سراغش نیام. دیدن بیژن الهی برای من این بود. دو هفته‌ی اخیر رو ریختم توش، کتاب رو پس میدم به خواهرم و دیگه هیچ وقت هم سراغش نخواهم رفت. احتمالا فعلا دوباره سراغ الهی هم نخواهم رفت، تا روزی که شاید روزها و "جوانی‌ها" دوباره اسیرم کنند 😈
        

18