یادداشت پواد پایت

پواد پایت

4 روز پیش

دیدن
        احتمالا اگه سه ماه پیش میومدم سراغ این کتاب، بهش یک ستاره می‌دادم و تا آخرش هم تحمل نمی‌کردم. هفته‌ی پیش ولی در ذهنم غرق شده بودم. چیزهای جدیدی که داشتم تجربه می‌کردم هضم نمی‌شد و یک روز به نظرم اومد یک چیز جدید نیاز دارم. یک سنگینی‌ای اون وسط‌ها بود، بین ریه و قلب، که انگار باید یک جوری خارج می‌شد. نیاز به یه مسیری داشتم که از اون سیاهی بیام بیرون. از جنس کلمه. یک جایی که حرف‌هام رو توش قایم کنم و دیگه سراغش نیام.
واقعیت اینه که من فنی‌چی هستم. هر چقدر اداش رو در بیارم که چیزهای دیگر رو هم می‌فهمم، تهش ساختار خوشحال‌ترم می‌کنه. و اگر تصمیم بگیرم بخش شعر و شاعرانگی خودم رو هم اقناع کنم، همان شعرهای کلاسیک و مفهوم‌های کهن بیشتر کار می‌کنه. این دفعه ولی می‌خواستم چیزی داشته باشم خارج از فضای امن خودم‌. که این چیزها‌ رو بریزم توش، و بعد درش رو ببندم و دیگه هیچ وقت هم سراغش نیام. دیدن بیژن الهی برای من این بود. دو هفته‌ی اخیر رو ریختم توش، کتاب رو پس میدم به خواهرم و دیگه هیچ وقت هم سراغش نخواهم رفت. احتمالا فعلا دوباره سراغ الهی هم نخواهم رفت، تا روزی که شاید روزها و "جوانی‌ها" دوباره اسیرم کنند 😈
      
252

18

(0/1000)

نظرات

روژان صادقی

3 روز پیش

الهی خوندن اینطوریه که نباید بری سراغش، باید بذاری خودش تو زمان مناسب بیاد سراغت :))
امیدوارم جوانی‌ها هم تو زمان مناسبی اسیرت کنه. 👀

1

عالیه باقری.

2 روز پیش

جالب بود.

0