معرفی کتاب غزلیات سعدی بر اساس نسخه ی محمدعلی فروغی اثر محمدعلی فروغی

غزلیات سعدی بر اساس نسخه ی محمدعلی فروغی

غزلیات سعدی بر اساس نسخه ی محمدعلی فروغی

محمدعلی فروغی و 1 نفر دیگر
4.7
46 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

75

خواهم خواند

26

شابک
9786006568492
تعداد صفحات
376
تاریخ انتشار
1391/7/22

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        غزلیات  سعدی  مشهورتر از آن  است  که  به  سخنی  دیگر نیاز باشد. گرچه  وسعت  نظر و عمق  مشرب  و توان  تصویرپردازی های  مولوی  جای  دیگر نشیند و شعر حافظ  خود مجموعه ای  از همان  وسعت  و عمق  و زبان آوری های  بدیع  است . اما ظرافتکاری های  سعدی  در زبان  و نازک  کاری هایش  در عالم  خیال  هنوز نظیری  نمی شناسد. کم تر فارسی زبانی  است  که  غزلی  از او به  یاد نداشته  باشد و گاه گاه  سینه  را به  زمزمة  بیتی  از او از هرچه  غم  عالم  که  هست  نزداید. به  همین  جهت  و بسیاری  جهات  دیگر است  که  دیوان  غزلیات  سعدی  نیز همچون  دیوان  حافظ  همدم  سفر و حضرِ ما بوده  است .
      

پست‌های مرتبط به غزلیات سعدی بر اساس نسخه ی محمدعلی فروغی

یادداشت‌ها

          «به نام خدا»
شکر خدا که این کتاب بی‌نیاز از معرفی و مقدمات معمول یادداشت‌نویسی‌ است. 
از بین قدما سعدی را ساده‌تر از دیگران می‌دیدم و چندباری هم شده بود که بیتی از او بخوانم و لذت ببرم.
همین شد که تصمیم گرفتم اولین پارسی‌گوی کهنی که می‌خوانم سعدی باشد.
بعد از خواندن گلستان و تلاش نافرجام برای اتمام بوستان به سراغ غزلیات آمدم، با این ذهینت که لذت‌های بسیاری پیش‌رو دارم.
در این شش ماهی که غزلیات سعدی دستم بود و به صورت رفت و برگشتی می‌خواندمش، ذهنیتم به واقعیت پیوست.
هرچند تا صفحات آخر نتوانستم نوع عشق سعدی به معشوقش را درک و با آن همزاد‌پنداری کنم یا پیش می‌آمد که از فضای عاشقانه‌ی اشعار خسته شوم و احساس کنم دیگر تکراری شده اما حالا که مدتی از تمام کردن کتاب گذشته وقتی برمی‌گردم و بعضی بیت‌ها را مرور می‌کنم یا وقتی جلد قهوه‌‌ایِ گِلی کتاب را می‌بینم، تجربه‌ی کلی اثر را چیزی فراتر از لذت‌بخش می‌یابم: شاید چیزی شبیه حظ وافر، یا سرخوشی.

پیدا کردن علت تامه برای چنین حالی بی‌ذوقی است و قصد من هم این نیست و فقط تعدادی عامل اثرگذار را می‌نویسم:

چیزی که در گلستان هم من را متعجب کرد ردپای سعدی در گفته‌ها و نوشته‌های امروز ما بود.
 وقتی می‌رسیدم به اینکه:«چو دخلت نیست خرج آهسته‌تر کن...» و می‌دیدم ای دل غافل این را که سعدی گفته یا وقتی در همان دیباچه گلستان می‌خواندم:«کمال همنشین در من اثر کرد...» یا «ای که پنجاه رفت و در خوابی...» را می‌خواندم و می‌فهمیدم این بیتی که زمزمه‌ی پدربزرگم است هم از سعدی است، دقیقاً احساس خواندن اثری کلاسیک در من ایجاد می‌شد.
در  غزلیات هم از این موارد کم نبود:
«ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا 
حلوا به کسی دِه که محبت نچشیده»
و
«از دشمنان بَرَند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بَریم؟»
و گل سر سبدشان:
«ای که گفتی مَرو اندر پی خوبان زمانه 
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟»

مورد دیگر این بود که  بعضی از ساختار‌های زبانی، ضرب المثل‌ها یا تشبیهاتی در اشعار می‌دیدم که اصلاً انتظار نداشتم از هشتصد سال پیش در زبانمان باقی مانده باشند!

«شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان 
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت»
تعبیر دلخوش بودن، چیزی است که امروز هم در محاوره استفاده می‌کنیم مثلاً: «تو هم دلت خوشه ها»
«حکایت شب هجران که باز داند گفت؟
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد»
ستاره شمردن به نشانه انتظار امروز هم کاربرد دارد و اتفاقاً تعبیر لطیف و عاشقانه‌ای هم محسوب می‌شود.
«به زیر بار تو سعدی چو خر به گِل درماند
دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد»
بی‌نیاز از شرح به نظر می‌رسد!

البته در نگاهی وسیع‌تر نه فقط ضرب المثل‌ها و تشبیهات و  ساختارها بلکه همسانی عمده‌ی زبان قرون‌ گذشته و امروزمان مدیون شعرایی مانند سعدی است. 

مورد آخر هم برمی‌گردد به مضمون اشعار. درست است که فهم منِ نوعی با فهم سعدی از عشق متفاوت است اما وقتی عینک سعدی را به چشم می‌زنم و می‌بینم که سعدی در اوج قدرت هنری از معشوقش گفته و او را ستایش کرده، لذت می‌برم. از طرفی این‌طور نیست که تمام غزلیات سعدی فقط بر معشوقی آسمانی یا عرفانی تطبیق کند بلکه کم نیستند مواردی که بر معشوق زمینی هم قابل تطبیق‌اند. کما اینکه بعضی اشعار در مرحله اول فقط بر معشوق زمینی قابل تطبیق‌اند و برای عرفانی دانستنشان باید دست به تأویل زد.

نهایتاً برای شروع خواندن از شعرای کهن فارسی پیشنهاد من سعدی است اما سعدی را هم نمی‌شود یا بهتر بگویم نباید در مرحله اول شعرخوانی خواند بلکه باید قبل از آن حداقل چند جلدی شعر خوب معاصر خواند. 
درباره مطالعه آثار کهن فارسی معتقدم نه باید از ترس بزرگی‌شان کنارشان گذاشت و نه باید بی‌گدار به آب زد.
باید از ساده‌ترین‌شان شروع کرد و همان را هم آرام و با طمأنینه خواند.
        

19

نعیمک

نعیمک

دیروز

          من تمام غزلیات را نخواندم و این نوشته بعد از پایان کتاب نیست اما مگر سعدی تمام می‌شود؟ این آدم برایم خیلی خیلی عجیب است و همیشه یکی از آن نقاطی است که بی‌اندازه خوشحالم که می‌توانم بدون واسطه بخوانمش. هم بدون واسطه زمانی (چون خیلی قدیمی است) و هم بدون واسطۀ زبانی (که هر دو فارسی هستیم). چون زندگی سعی را به قمری نوشته بودن آخرش هم نتوانستم کشف کنم به شمسی چی می‌شود. (ریاضیات وی ضعیف است.) اما حدوداً ششصد سالی از مرگ سعدی می‌گذرد و هنوز خواننده‌های امروزی ما در سبک‌های مختلف خیلی راحت می‌توانند یک شعر سعدی را بردارند و بخوانند. 
سعدی همه‌چیز دارد. به زبان امروزی برای آشنایی با یار، قطع ارتباط با یار، بیان عشق، بیان گله، خودتخریبی، تخریب یار و هر چیزی که دربارۀ عشق باشد از زبان سعدی گفته شده. البته غزلیات سعدی فقط دربارۀ عشق و عشاق نیست اما این قدر شعرهای عاشقانه‌هایش و شعرهایی که برای شخق مقابلی گفته به دل می‌نشیند که شاید برای همین بیشتر شهره شدند. بعد از شعر سعدی با خودت می‌گویی: «من هم سعدی! من هم!» از سوز دل تا لذت ناب. واقعاً همه‌چی و برای همین است که کلی کیف می‌دهد.
اما فقط داشتن یک عالمه شعر نیست که کسی را شاعر می‌کند. شاعران امروزی هم ادااصول‌هایی دربارۀ عشق دارند و خوانندگانی هم داریم که دو سه بار اول شعرشان به دل می‌نشیند اما کیفیت سعدی هم بسیار مهم است. من نمی‌دانم وضعیت شعر در جهان چطوری بوده یا میزان مهارت شاعران در زمانۀ سعدی چقدر بوده اما وقتی شعری تمام می‌شود حسی شبیه خوردن یک غذای خوب، دیدن یک فیلم باحال یا تمام کردن یک کتاب محشر داری. حسی که نمی‌توانی بیان کنی اما از ترکیب تمرین و سبک و استعداد و یک چیزهایی دیگری می‌آید که نهایتاً تو را به دم خوش‌تر می‌کند. 
خلاصه اینکه دستش درد نکند که تا همین لحظه می‌شود از شعرهایش لذت برد.
        

0