یادداشت نعیمک
دیروز
من تمام غزلیات را نخواندم و این نوشته بعد از پایان کتاب نیست اما مگر سعدی تمام میشود؟ این آدم برایم خیلی خیلی عجیب است و همیشه یکی از آن نقاطی است که بیاندازه خوشحالم که میتوانم بدون واسطه بخوانمش. هم بدون واسطه زمانی (چون خیلی قدیمی است) و هم بدون واسطۀ زبانی (که هر دو فارسی هستیم). چون زندگی سعی را به قمری نوشته بودن آخرش هم نتوانستم کشف کنم به شمسی چی میشود. (ریاضیات وی ضعیف است.) اما حدوداً ششصد سالی از مرگ سعدی میگذرد و هنوز خوانندههای امروزی ما در سبکهای مختلف خیلی راحت میتوانند یک شعر سعدی را بردارند و بخوانند. سعدی همهچیز دارد. به زبان امروزی برای آشنایی با یار، قطع ارتباط با یار، بیان عشق، بیان گله، خودتخریبی، تخریب یار و هر چیزی که دربارۀ عشق باشد از زبان سعدی گفته شده. البته غزلیات سعدی فقط دربارۀ عشق و عشاق نیست اما این قدر شعرهای عاشقانههایش و شعرهایی که برای شخق مقابلی گفته به دل مینشیند که شاید برای همین بیشتر شهره شدند. بعد از شعر سعدی با خودت میگویی: «من هم سعدی! من هم!» از سوز دل تا لذت ناب. واقعاً همهچی و برای همین است که کلی کیف میدهد. اما فقط داشتن یک عالمه شعر نیست که کسی را شاعر میکند. شاعران امروزی هم ادااصولهایی دربارۀ عشق دارند و خوانندگانی هم داریم که دو سه بار اول شعرشان به دل مینشیند اما کیفیت سعدی هم بسیار مهم است. من نمیدانم وضعیت شعر در جهان چطوری بوده یا میزان مهارت شاعران در زمانۀ سعدی چقدر بوده اما وقتی شعری تمام میشود حسی شبیه خوردن یک غذای خوب، دیدن یک فیلم باحال یا تمام کردن یک کتاب محشر داری. حسی که نمیتوانی بیان کنی اما از ترکیب تمرین و سبک و استعداد و یک چیزهایی دیگری میآید که نهایتاً تو را به دم خوشتر میکند. خلاصه اینکه دستش درد نکند که تا همین لحظه میشود از شعرهایش لذت برد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.