معرفی کتاب بعد از ابر اثر بابک زمانی

بعد از ابر

بعد از ابر

3.4
13 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

35

خواهم خواند

23

ناشر
ایجاز
شابک
9786008964124
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
1399/7/6

توضیحات

        گفتم : بالاخره که فراموشش می کنی . روزگار همین طور نمی ماند .نفس عمیقی کشید و گفت :یاد بعضی آدم ها هیچ وقت تمامی ندارد ؛ با این که نیستند ، با این که رفته اند ، ولی هیچ وقت خاطره شان تمام نمی شود .گفتم : ولی همین که نیستند کم کم همه چیز تمام می شود .لبخندی زد و گفت : بودن بعضی از آدم ها ، تازه از نبودنشان شروع می شود.... درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بعد از ابر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به بعد از ابر

یادداشت‌ها

آیدین.

آیدین.

1404/2/5

          کتاب بوی نم می دهد.از همان ابتدا که شروع به خواندن میکنی،انگار پاهایت را گذاشته ای روی موزاییکِ نمدارِ یک خانه ی قدیمی.انگار نشسته ای روی یک صندلی کهنه، توی ایوان یکی از دور افتاده ترین روستاهای ایران زمین.نشسته ای کنار یک پیرمرد ۷۰ ساله،از آن پیرمرد های مغمومِ با تجربه،از آنها که منتظر اند کسی شنوایشان باشد تا هر آنچه سالهاست نگفته اند از سینه شان بیرون بریزد.
کتاب بوی واقعیت می دهد،واقعیتی از جنس مردم،خانواده ی ایرانی،شرافت را مقدس شمردن و از دست دادن های پی در پی.
آدم های قصه از یک جایی به بعد،دیگر نه به تقدس شرافت قسم می خورند و نه از آن لحظات کوچک کنار هم بودن غرق لذت می شوند.
آدم های قصه از یک جایی به بعد،آنقدر از دست داده اند و به آتش کشیده شدن زندگی را به چشم دیده اند،که دیگر نه پدر با دیدن کارگر های شرکت سد سازی رگ غیرتش باد می کند و نه مویه ای از فرط دلتنگی از مادر شنیده می شود.
برای من اما دلنشین ترین آدمِ این قصه پدر و تلاش های بیهوده اش ، یا مادر و غمِ همیشگی اش نبودند،سلیم بود.
برای منی که مدت ها مجنونِ دیوانگی های 《آیدینِ》 سمفونی مردگان بوده ام،غمِ ته نشین شده ی سلیم برایم شبیه یک دژاووی دوست داشتنی بود.سلیم خسته بود و خستگی که از حد بگذرد،آدم حتی اگر بتواند هم دیگر نمیخواهد به گذشته ای که سال ها در انتظار دوباره لمس کردنش بوده چنگ بزند.
سلیم خسته بود، و من این نوع از زنده زنده جان دادن را خوب میفهمم.
این کتاب را مدت ها پیش،وقتی ناخواسته باید با یک غم عظیم دست و پنجه نرم می کردم ،اتفاقی توی قفسه ی ادبیات ایرانی دیدم.
خلاصه اش را که خواندم ، فهمیدم این نویسنده احوالات پریشانی که آن زمان تجربه می کردم ،و هر آدمی که احوالش با غم امیخته شده چشیده، به معنای واقعی درک کرده و نوشته ، و انصافا خوب هم نوشته.
نمیدانم بابت همین همزاد پنداری بی اندازه ی آن روز های من با شخصیت های این کتاب،آنقدر برایم عزیز شده ، یا قلم روان و ساده ی بابک زمانی،اما هنوز هم وقتی به آن حالات پژمرده دچار میشوم،بعد از ابر را ورق میزنم و اجازه میدهم نمِ برگه هایش روی گونه هایم بنشیند.
        

15