معرفی کتاب خانواده تت اثر ایشتوان اورکینی مترجم کمال ظاهری

خانواده تت

خانواده تت

ایشتوان اورکینی و 1 نفر دیگر
3.6
27 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

43

خواهم خواند

2

ناشر
وداد
شابک
964907029X
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1380/3/28

توضیحات

        این نمایش نامه اثر "ایشتوان اورکینی "( 1912ـ 1979) نویسنده مجاری است که وقایع آن در روستایی کوهستانی در روزهای جنگ جهانی دوم روی می دهد ; یعنی هنگامی که ارتش مجارستان در اتحاد با آلمان هیتلری قسمت هایی از روسیه  را به اشغال خود درآورده است .نمایش نامه حاضر در واقع اعتراضی است هنرمندانه  علیه بیدادگری، تحقیر و بی خردی .تمامی ماجرا در سومین تابستان جنگ دوم جهانی،  در خانه "لایوش تت "آتش نشان روستا و پیرامون آن رخ می دهد .خواننده (تماشاگر)  در این نمایش نامه، تنها از رهگذر چند نامه و تلگرام از دنیای خارج و حوادث  سنگینی که در جبهه روسیه بر سربازان مجار می رود، آگاه می شود .این نامه ها  را پست چی خل وضع دهکده اغلب پاره می کند، اما یکی از نامه ها را به مقصد  می رساند .در این نامه، سرباز ژولا تت به خانواده اش اطلاع می دهد که توانسته  است فرمانده خود را راضی کند تا او را به مرخصی بفرستد .بدین ترتیب، خانواده  تت با کوششی پر از امید آماده پذیرایی از ژولا می شوند .از طرفی، یکی از تلگرام ها   که پست چی پاره کرده دارای این مضمون است" :صلیب سرخ مجارستان با نهایت تاسف  به اطلاع می رساند که سرباز وظیفه ژولا تت در نبرد با دشمن، قهرمانانه شهید شد ." بدین ترتیب، خانواده تت، بدو اطلاع از وضعیت موجود، همچنان برای دیدار با عزیز  خود روز شماری کرده به تلاشی بیهوده برای پذیرایی از او، دست می زنند .
      

یادداشت‌ها

          
    داستان از این قراره که پسر خانواده تت‌ها، ژولا، که سربازه و در جنگه، یه نامه نوشت به خانواده‌اش که آقا سرگرد ما‌فوق من، سرگرد وارّو، قبول کرده که برای استراحت و تمدد اعصاب، بیاد روستا و یه چند روز مهمون‌تون بشه، فقط توروخدا حواستون باشه که ایشون خیلی آدم مهمیه، خیلی هم آدم حساسیه، خلاصه که مراقب باشید بدبخت نشم:). 
   حالا دیگه نگم براتون این تت‌ها چیکار می‌کنن و خونه رو مثل دسته گل می‌کنن که سرگرد تشریف بیاورند...
    از حساسیت‌های سرگردِ مهمان اینکه همشون حواسشون هست که خونه بو نده، و از همه مهم‌تر اینکه شب‌ها ایشون نمی‌خوابن:)))) باید سرگرمشون کنن!

     تت‌ها نمی‌دونستن که جنون سرگرد ته نداره، نمی‌دونستن که پسر دلبندشان در جبهه‌ها کشته شده، با این حال....

مهمون رو مخ و ناخوانده همین سرگرد بود:) واقعا از دستش حرص می‌خوردم یه جورایی. 🤦🏼‍♀️
و یاد تعارف کردن در فرهنگ ایرانی‌ها هم افتادم، جالب بود که مجارستانی‌ها هم اینجوری بودن😬😂

پستچی‌شون هم منو یاد پستچی محل خودمون انداخت که همه بسته‌های منو باز و پاره می‌کنه و تحویل می‌ده البته که این پستچی کتاب دوزش خیلی بیشتر بود😒🥴

خیلی کتاب باحالی بود. خیلی کوتاه و خوش‌خوان، مناسب برای حال ریدینگ اسلامپی، برای کسانی که تازه میخوان کتاب بخونن، برای کسانی که کتاب می‌خوندن و الان نمیخونن.

خیلی بامزه بود و یه جاهاییش واقعا من اینجوری می‌شدم😮، می‌خندیدم و حرص می‌خوردم. 

کتاب رو فکر کنم یک ساعته در نیمه‌شب 25مرداد1402 خوندم و خیلی باحال بود. 

جمعه 27ام هم در باشگاه کتاب‌خوانی چشمه، یک نشست حضوری برای این کتاب داریم. 😻😻

        

5

          تت‌ها
اشتوان ارکنی
ترجمه کمال ظاهری

کشیش روستای ماتراسنت‌آنا سال‌های سال راحت زندگی‌اش را کرده بود. اما این روزها، به خصوص این هفته آخر، انگار سیم‌های پیروانش قاتی کرده بود. پریروز یکی از کارگران چوب بری با این مشکل پیشش آمده بود که سایه‌اش همه جا تعقیبش می‌کند، و بیرون، زیر آفتاب، نشانش‌ هم داده بود. سایه واقعا هم شکل امنیه‌ها را داشت. خب اینجور مواقع چه اندرزی می‌شود به فرد مؤمن داد؟ و عالی جناب تومایی چه راهی باید پیش پای لئونارد، پرنس لوکزانبورگ، مالک صدهزار جریب جنگل اربابی بگذارد وقتی پیرمرد لاغرمردنی( که خون شاهان انگلیس در رنگ‌هایش جاری بود.) شب همان روز، پشت باجه اعتراف گفت حس می‌کند کمونیست شده؟ (صفحه ۱۰۳)

این رمان حکایت مردمان روستای در مجارستان، در غوغای جنگ جهانی است. مردمانی که فرزندان خود را به جبهه‌های نبرد فرستاده و به واسطه دین و باور خود اگر که در اقلیت بودند، مورد تبعیض قرار داشتند.
در این روستا پستچی فردی مجنون است که برای حراست از اعصاب آنهایی که دوستشان دارد نامه‌ها را سانسور و پاره پاره می‌کند. خانواده تت‌ها خبر آمدن سرهنگ که مافوق فرزندشان است را به روستا می‌خوانند اما نامه مرگ فرزندشان پاره پاره می‌شود.
سرهنگی که روانش در جبهه آسیب دیده و او نیز مجنون است.
حال تت‌ها میهمان خود را چگونه پذیرایی کنند؟ برای فرزندی که کسی‌ نمی‌داند در جبهه کشته شده سرهنگ اما خیال‌هایی دارد.

این رمان ابزورد(نیستگرا) و گروتسک است. متن آن اغلب وهمناک و هولناک می‌شود اما در پس آن استهزا و تمسخری نهفته است که خواننده را نیز می‌خنداند و غمگین می‌کند.

این رمان به نقل از نویسنده آن اشاره به اسطوره سیزیف، روند ارباب و بردگی در جنگ‌های جهانی و ظلم تبعیض سیستماتیک و آزادی انتخاب در سیستم‌های فاسد، و همچنین شرایطی اجتماعی و جهان شمولی از ابتذال شر دارد که در جوامع استبدادی دیده می‌شود.(اشاره به هانا آرنت).
چه این روستای کوچک در مجارستان چه در سراسر جهان؛ تمامی این جهان توسط همین بشر ادراک و مورد تحول قرار می‌گیرد.

پیشنهاد می‌کنم مقدمه آن را پس از پایان داستان بخوانید.
کل ابن کتاب در کمتر از ۲ ساعت خوانده می‌شود و مطالعه آن وقت زیای نمی‌گیرد.

در پناه خرد
        

0