یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
من نسخهای از کتاب را خواندم که نشر چشمه در مجموعهی «برج بابل» و با عنوان «تُتها» در تابستان ۱۴۰۲ به چاپ رسانده است. کتاب روایتگر خانوادهای روستایی ۴ نفره در مجارستانِ درگیر جنگ با روسهاست. پسر خانواده «ژولا تُت» با خوشحالی به خانوادهاش خبر میدهد که توانسته است نظر فرماندهش را برای اقامت در خانهی تُتها در مدت مرخصی جلب کند و همین بارقهی امیدی میشود برای تُتها که بتوانند با مهماننوازی و چاپلوسی، جان فرزند درگیر در جنگشان را نجات بدهند و اندکی آسودگی و راحتی برای وی به ارمغان آورند؛ غافل از اینکه این میهمان بالامرتبه، دیوانهای است که جنونش حد و مرز ندارد... در تمام مدت داستان، تُتها و میهمانشان از واقعیت و آنچه در میدان جنگ رخ میدهد، بیخبرند؛ اما خواننده در مسیر داستان به واسطهی چند نامه و تلگرام (که هیچگاه به دست تُتها نمیرسد.) از اتفاقات جبههی جنگ مطلع میشوند. کتاب فضایی کاملا ابزورد-گروتسک دارد و با طنزی آرام و ملایم همراه است که خواننده را به وجد نخواهد آورد، اما حکما او را به فکر فرو خواهد برد. همانطور که در مقدمهی کتاب آمده است: «تُتها اعتراضی است علیه بیدادگری، تحقیر، و پوکمغزی.» به ظن من مترجم در ترجمهی اثر کوشیده است تا شوخیها را به زبان فارسی برگرداند تا برای خوانندهی فارسیزبان قابل درکتر باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.