معرفی کتاب ملداش اثر مهدی کردفیروزجایی

ملداش

ملداش

3.6
20 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

38

خواهم خواند

10

شابک
9786004412148
تعداد صفحات
140
تاریخ انتشار
1398/12/4

توضیحات

        کتاب پیش رو درباره داستان طلبه جوانی است که برای تبلیغ به جامعه کوچکی وارد می شود و جواب یک مساله شرعی را اشتباه می دهد و گرفتار می شود و می خواهد جبران کند.در این اثر عنوان می کند که این طلبه، همسرش را که به خاطر بیماری روحی به همراه آورده بود تا حال و هوایی عوض کند اما اتفاقات این طلبه جوان باعث تشدید مریضی همسرش می شود. در ادامه نویسنده با قلمی شیوا و روان ماجراهایی جذاب و خواندنی را خلق کرده و مخاطب را شیفته خود می کند.در پایان مجموعه حاضر، علاوه بر مسائل شرعی، موقعیت های اعتقادی و اخلاقی هم دیده می شود که مبارزه این مبلغ جوان با خرافات و مسائل دست و پاگیر ازدواج را می توان جزو همین موقعیت ها دانست.
      

لیست‌های مرتبط به ملداش

یادداشت‌ها

عین راء

عین راء

1404/1/20

          زن آقا، یحیی و ملداش، هر سه روایت تبلیغ یک روحانی در روستا هستند و خاطره هایش. اولی روایت همسر یک طلبه است و واقعی و دوتای بعدی احتمالا رمان باشند اما خالی از واقعیت؟! فکر نکنم.

ملداش روایت کوبنده تری دارد نسبت به یحیی و زن آقا. نویسنده واگویه های یک روحانی در مقاطع مختلف را به تصویر کشیده و همین هم به کوبندگی رمان افزوده است. 

ساده، شفاف و روان. حکایت داستان این سه خصلت را دارد. فضای روستا با فضای سادگی آمیخته است و همین مکان، برای رقم خوردن یک داستان ساده و شفاف و روان مناسب بوده انگار. 

حکایت محبت ها و دل بریدن ها، حکایت گناهان و حکایت سختی ها، بغض داشت بیشتر مواقع و البته، گاهی هم خنده ای چاشنی کار بود. 

روایت داستان هرچند با صراحت ولی از دایره حیا خارج نمی شود به نظرم و همین هم نقطه قوت ماجراست. برخی نویسندگان می خواهند صریح باشند، رکیک نویسی می کنند! نویسنده عنان قلم را گرفته و ضمن صراحت، حیا را از دست نداده. همین مسئله هم باعث می شود که بتوانی کتاب را به بقیه توصیه کنی، البته به نوجوان شاید نه. دانشجو بهتر است به گمانم. 


داستان آموزندگی دارد. حکایتِ غل و زنجیرهایی که به گردن ما انداخته شده و باید برداشته شود. 

داستان کوتاهی است. سریع تمام شد و از آن هایی بود که دوست نداشتی تمام شود. 

گاهی که از سختی های کار روحانیت می نویسند، نمی دانم کتاب را به کسی معرفی کنم یا نه؟! از سختی گفتن و شنیدن، گاه انسان را آماده می کند و گاه هراسان! اولی خوب است و دومی نه. این کتاب هم از سختی ها نوشته است و نمی دانم معرفی ش بکنم یا نه ولی اگر کسی دوست داشت بخواند، کتاب قشنگی است به گمانم.
        

0

          🔹 کتاب مِلداش

ملداش در زبان مازنی یعنی ملاداداش که خطاب به طلبه های مبلغ  استفاده می‌شود. این کتاب شیرین، داستان سفر تبلیغی هدایت ایلچی به یکی از نقاط مازندران است. کش و قوس ها و اتفاقات جالبی در ایام اقامت هدایت در روستا اتفاق می افتد که خواندنی و آموختنی است و موقفی است برای تامل و تدبر که اگر ما در این موقعیت ها گیر بفتیم از دست و دلمان چه برخواهد آمد. انگار آینه ای از وضع ماست این کتاب. برای طلبه ها و آنها که با مردم سر و کله میزنند ، حرف های خوبی دارد. در رمان ملداش به قلم آقای فیروزجایی که نشر معارف چاپش کرده، ایلچی در روستا با مریضی و تشنج همسرش، بی فرزندی و بحث آوردن بچه از فامیل یا پرورشگاه به خانه، بیان اشتباه مساله ی شرعی و ضرر بیست میلیونی به شیربانِ گاودار و واهمه ای دائمی از عکس العمل او، مواجهه با عقاید خرافی مردم، دردهای جوانان مجرد و عاشق روستا، گاومرگی در روستا و مهاجرت مردم، ترس از بحث غسل و کفن و تلقین میت و....دست به گریبان است و انگار با همین دردها و دردسرها، برای خودش سلوکی ویژه و پر فراز و نشیب دارد. در هر صورت این کتاب مختصر که ظرفیت تفصیل بیشتری هم داشت، یک دوره ی مردم شناسی و البته خودشناسی است  و خواندنش حتما مفیدِ فایده است.

۸ بهمن ۱۴۰۲

#معرفی_کتاب 
#کتاب_ملداش 
#طلبه    #تبلیغ
#آخرین_کتابی_که_خواندم


        

0

          ملداش رمانی برای مخاطب بزرگسال به  نویسندگی  #مهدی_کرد_فیروز_جائی و انتشارات #دفتر_نشر_معارف بود که الان با چاپ جدید و انتشارات#مرکز_چاپ_و_نشر_بین_الملل است داستان زندگی ملا داداش که به  اصطلاح  اون محل ملداش گفته میشود، زندگی یک طلبه و فراز و نشیب های آن، همزمانی اتفاقات زندگی شخصی و متاهلی و شرایط کاری چالش های بزرگی را سر راه اش قرار می‌دهد که در کنار ان باید آرامش زندگی را هم حفظ کند. 
شروع داستان جذابیت خوبی داشت و اصطلاحا از وسط ماجرا بود که کشش آن را بیشتر میکرد. شخصیت کاملا تعریف شده بود و ویژگی هایش برای مخاطب بیان شده بود. 
فضاسازی ها خوب بود و در بعضی جزئیات دقت نویسنده بیانگر اشراف او به محیط بود . تصویری‌سازی خوبی در ذهن خواننده ایجاد میشد. دیالوگ ها به گونه ای انتخاب شده بود که داستان را جلو میبرد. خوانش داستان روان بود. پایان داستان هم نتیجه خوبی رو ارائه میداد. اون تغییر و تحول و مکاشفه نفس قهرمان داستان و تعادل ثانویه قابل لمس هست. 



برشی از کتاب :
باز کوشی اش زنگ خورد. این بار سازمان تبلیغات بود. به صفحه گوشی خیره شد. 
(( به بار نمیان بپرسن این جایی که فرستادیم چطوره! خوبه، بده، امن و امان هست؟ نیست؟ … حالا هی زنگ می زنن!)) 




ایلچی با یعقوب چشم در چشم شد. از چشم های قرمزش اشک آمد. 
- چشمت چی شده؟
- داشتم تیمم میکردم خاک رفت توی چشمم 
- چی جوری تیمم کردی؟ 
- داشتم خاک رو به دست و صورتم می مالیدم، یه لحظه چشمم رو بازکردم خاک رفت توش.
- یعنی خاک ریختی روی صورتت و مالیدی؟ 
- مگه توی تیمم به جای آب خاک نمیریزن؟
ایلچی چشمانش را گشاد کرد: یعنی خاک رو به جای آب ریختی روی صورتت؟ 





#کتاب_بخوانیم🌱
#کتاب_خوب_بخوانیم📚 
#مِلداش📖
#مهدی_کرد_فیروز_جایی✍🏻
#انتشارات_نشر_معارف🔖
#انتشارات_چاپ_و_نشر_بین_الملل🔖
        

1