معرفی کتاب مرگ با تشریفات پزشکی: آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند اثر اتول گاواندی مترجم حامد قدیری

مرگ با تشریفات پزشکی: آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند

مرگ با تشریفات پزشکی: آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند

اتول گاواندی و 2 نفر دیگر
4.3
23 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

42

خواهم خواند

60

شابک
9786008091523
تعداد صفحات
368
تاریخ انتشار
1398/8/6

توضیحات

        روزهای واپسین عمر سالمندان و بیماران لاعلاج اغلب در آسایشگاه ها و بخش مراقبت های ویژه بیمارستان ها میگذرد. پزشکان در این اوضاع درمان هایی را پیش می برند که مغزهایمان را گیج و منگ میکنند و شیره بدن هایمان را میکشند تا مگر شانس نصفه و نیمه ای برای زنده ماندن به ما بدهند؛ و در آخر افسوس می خوریم که همان اتفاقی افتاد که نباید. پزشکی مدرن به چیزی جز درمان فکر نمی کند، اما مرگ درمان ندارد. این مسیر نه تنها بیماران و اطرافیانشان بلکه خود پزشکان را هم دچار بحران های روحی متعددی میکند آتول گاواندی، جراح و نویسنده آمریکایی، در این کتاب داستان های زیادی از بیماران و پزشکانی می گوید که گرفتار این موقعیت ها بوده اند و سرانجام تسلیم مرگ شده اند. گاواندی این تجربه ها را بررسی میکند تا ریشه ناتوانی پزشکی مدرن در مواجهه با مرگ را بیابد و راه هایی را به بیماران و پزشکان پیشنهاد دهد که چگونه نگاهی تازه به وظیفه پزشکی داشته باشند و روزهای واپسین را بگذرانند.
      

لیست‌های مرتبط به مرگ با تشریفات پزشکی: آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند

پست‌های مرتبط به مرگ با تشریفات پزشکی: آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند

یادداشت‌ها

          نویسنده، که خود پزشک است، در این کتاب به تشریح تجربیاتش درباره نگهداری از سالمندان و افراد مبتلا به بیماری‌های درمان‌ناپذیر می‌پردازد.

بخش چشمگیری از مباحث کتاب در پی پاسخ‌گویی به این پرسش است که آیا باید به هر قیمتی برای افزایش -هرچند جزیی- عمر افراد دچار بیماری‌های علاج‌ناپذیر تلاش کنیم یا ترتیبی دهیم که این افراد روزهای واپسین زندگی خود را آن‌گونه که مطلوب خودشان است، سپری کنند. آتول گاواندی بر این باور است که دانش پزشکی برای این دست از افراد یا بیماران کارآیی چندانی ندارد.

نویسنده در این زمینه نمونه‌هایی از وضعیت بیماران درمان‌ناپذیر در ایالت‌های مختلف آمریکا را بیان کرده و با این کار شرایط این بیماران را برای خواننده ملموس کرده است. همچنین به تلاش پزشکان و پرستاران و کارآفرینان در زمینه فراهم کردن شرایط زندگی مستقل برای سالمندان اشاره کرده است.

مطالعه این کتاب برای دانشجویان رشته‌های پزشکی و پرستاری و نیز پزشکان عمومی و تخصصی سودمند خواهد بود.

ترجمه آقای حامد قدیری «روان» است.

این مرور مبتنی بر برداشت و دیدگاه «شخصی» مرورنویس است.
        

6

سودآد

سودآد

1403/6/5

~ای مرگ قب
          ~ای مرگ قبل از اینکه بیایی دری بزن~

ترس برادر مرگ است یا بیماری ؟شاید بیماری برابر مرگ باشد واز برادر نزدیک تر.بیماری که آدمی را به سوی مرگ، آرام آرام سوق میدهد.
همان لحظه ای که بخاطر یک دل درد ساده به اورژانس میروی ودرست در کنار تو بیماری ،آخرین ماساژ های قلبی را بر پیکره ی بی جانش متحمل میشود،با خود میگویی :یعنی مرگ انقدر نزدیک است؟
بعد از تشخیص آن دل درد ساده به یک بیماری مهلک و کشنده، که هیچ درمانِ به روز پزشکی، توان مقابله با آن خللِ مزخرفی را که در تک تک سلول هایت رخنه کرده است  ندارد.تو می مانی و انتخاب بین دو راه؛یکی به تماشا نشستن زوال جسمت،که هزار و یک خاطره با آن داری.راه دوم ؛سپردن همان جسم پر خاطره به دست پزشکانی است که هر آنچه میدانند و نمیدانند بر آن پیکره اعمال میکنند.یک طرف قضیه، تویی و خانواده ات که پذیرش هیچ درمانی نداشتن ،برایشان قابل قبول نیست.طرف دیگر اما کادرمانی است که در رأس آن پزشکانی اند که اکثرشان، بیماری برایشان مطرح است و نه بیمار.و بیماری را به مثابه مسئله ای میدانند که باید حلش کنند وبه سراغ مسئله بعدی که همان بیمار بعدی است بروند.آتول گاواندی اما بعد از بیماری پدرش، همان پزشک حداقلی شد که بیمار ،برایش مطرح است نه بیماری .آتول از بیمار مبتلا به بیماری لاعلاج میپرسد ؛ترس از دست دادن چه چیزی را دارد؟!.وشاید جواب این سوال همان معنای زندگی آن آدمی باشد که دیگر پزشکان،بدون توجه به آن معنی، با تریلی از فرایند های درمانی، از رویش رد میشوند.همیشه مرگ بدترین گزینه نیست.بدترین نتیجه هم نیست.از دست دادن آزادی، برای خیلی ها از مرگ بدتر است نه بدتر خیلی بدتر.و خیلی چیز های دیگر در آن لحظه از بیماری میتواند آنقدر بد باشد که مرگ در برابرش،هدیه ای اللهی تلقی شود.
اگر مرگ به سراغم آمد آن هم به شکل بیماری و اینقدر آرام آرام و پاورچین و شروع کرد به خاموش کردن ذره ذره ی نور حیات در من،ای خدایی که یحیی و یمیت به دست توست برای آنکه مرگ را°در آغوشش بگیرم تنگِ تنگ°اِشرَح لي صدري...


        

27

          کتاب پیش رو یک ناداستان پر از داستان است که به نظرم واجب است بر هر فردی که حداقل یک بار آن را بخواند. آشنایی من با کتاب از گوش دادن به پادکست محترم بی پلاس به دست آمد ، لذا برای آشنایی بهتر با اثر هم بروید سراغ پادکست بهتر است تا نوشته ی من. اما اگر نخواستید عرض می کنم 
این اثر که توسط یکی از پزشک های با سواد و مهم در دنیا نوشته شده نه در باره ی مسائل علمی  و پزشکی که در باره ی حقیقتی ست به نام مرگ و راه های مختلف رویا رویی با آن. 
این که هر کس به لطف پیشرفت های پزشکی می تواند زندگی اش را تا چندین ماه یا حتی سال با حضور در بخش مراقبت های ویژه یا همان آی سی یو طولانی کند، به این شکل که با لوله و دستگاه تنفس کند، برا ی تغذیه از لوله و سرم استفاده کرده و برای دفع از لوله ای دیگر و ... 
اما آیا این چند ماه یا حتی سال همان چیزی ست که ما اسمش را می گذاریم زندگی ؟ آیا ارزشش را دارد اینطور زندگی کنیم ؟ 
اصلا مرگ در بدن چگونه اتفاق می افتد ؟ و از همه مهمتر چه شد که اینطوری شد ؟ 
به نظرم خیلی کتاب عالی ای بود.
پی نوشت اول : حتما بخوانید اگر این چند خط برایتان جذاب نبود بروید سراغ پادکست
پی نوشت دوم: نشر ترجمان را خیلی دوست دارم اما نفهمیدم چرا اسم کتاب را از آنچه نویسنده گذاشته تغییر داده ؟ اولا اسم اصلا نامناسب نبود ، میرایی . اسم خیلی جذابی است و اشاره دارد به مرگ و اینکه همه ی ما مردنی هستیم . دوم اسمی که برای این کتاب انتخاب کرده بود اصلا ربطی نداشت به نظرم 
مرگ با تشریفات پزشکی 
به نظرم وقتی اسم چیزی نیست که با فرهنگ و قوانین ما مغایرت زیادی داشته باشد، به نظر نویسنده احترام بگذاریم و تغییرش ندهیم خیلی هم بهتر است
همچنان هم عقیده دارم یکی از درست و حسابی ترین نشر های روزگار ما همین ترجمان است.
        

8

          درباره‌ی مرگ زیاد کتاب خوانده‌ام، اما عمدتاً این کتاب‌ها یا در حوزه‌ی فلسفه بودند یا ادبیات و تا حالا کتابی نخوانده بودم که به واقعیت فیزیکی مرگ تا این حد دقیق و باجزئیات پرداخته باشد و افزون‌براین کتاب به‌نظرم در دسته‌ی کتاب‌های فلسفه‌ی اخلاق پزشکی قرار می‌گیرد بدون آنکه نویسنده لزوماً ادعای فلسفه‌پردازی داشته باشد و همین دو مورد به تنهایی کافی است تا همیشه از این کتاب و نویسنده‌اش به نیکی یاد کنم. 
از وقتی یادم می‌آید همیشه به مرگ فکر می‌کردم. در حدی که از بچگی پیش از هر سفر وصیت‌نامه‌ام را می‌نوشتم و روی میزتحریرم می‌گذاشتم تا اگر در سفر مُردم بازماندگان بدانند باید با کتاب‌هایم چه‌کار کنند و این مرگ‌آگاهیِ بعضاً افراطی تا همین الان هم هر روز و هر لحظه همراهم است. بنابراین ایده‌ی کتاب به‌نظرم چیزی نبود که اصلاً تا به حال به آن برنخورده باشم. اما خوشبخت بوده‌ام که تا حالا مریضی‌های مزمن و کشنده از خانواده‌ی نزدیکم دور بوده و فضای بیمارستان و حتی دردهای وحشتناک میانسالی را تا به امروز چندان از نزدیک تجربه نکرده بودم. البته که کم‌کم دارم وارد این روزهای تلخ می‌شوم و با دیدن آب شدن مادربزرگ‌هایم جلوی چشمم حرف‌های نویسنده در فصول ابتدایی کتاب درباره‌ی میانسالی حالا برایم رنگ و بوی دیگری دارد. فکر می‌کنم بیش از مرگ، از پیری همراه با مریضی و ناتوانی واهمه دارم؛ از اینکه بخواهی اما دیگر نتوانی کارهایی را انجام بدهی که دوست داری و روزی بدون ذره‌ای فکر به‌راحتی انجام‌شان می‌دادی. اینکه نویسنده با جزئیات دقیق مسائل پزشکی را می‌شکافت و در عین حال آن‌قدر روان و شفاف صحبت می‌کرد که منِ مخاطب کاملاً عادی و بی‌سواد در این زمینه هم می‌توانستم از حرف‌هایش سردربیاورم فوق‌العاده و البته بی‌نهایت دردناک بود. فکر می‌کنم سخت‌ترین قسمت کتاب هم برایم همین بخش میانسالی و البته گفت‌و‌گوهای سخت بود که در آن به ضرورت صحبت کردن درباره‌ی مرگ خودمان و عزیزان‌مان با اعضای خانواده پرداخته بود و چقدر این مسئله برای ما اهمیت دارد؛ برای مایی که یاد گرفته‌ایم هرگز درباره‌ی مرگ صحبت نکنیم چون شگون ندارد.
رویکرد نویسنده و نقدی که به پزشکی امروز داشت هم برایم بی‌نهایت معنادار و ملموس بود. اینکه پزشکان این روزها در بیشتر مواقع ما را به سمت مرگ دردناک و آهسته‌تر سوق می‌دهند و زندگی را از هر گونه معنایی تهی می‌کنند؛ اینکه انگار این پزشکی برای انسان نیست، بلکه برای تکه گوشتی است که قرار است به هر قیمتی به لحاظ کمی عمر طولانی‌تری داشته باشد. کتاب فوق‌العاده‌ای بود و از این به بعد قطعاً خواندنش را به همه پیشنهاد خواهم کرد.
        

27