معرفی کتاب بوستان اثر سعدی

بوستان

بوستان

سعدی و 2 نفر دیگر
4.7
39 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

96

خواهم خواند

44

ناشر
علمی
شابک
0000000030641
تعداد صفحات
312
تاریخ انتشار
1373/3/25

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        تو را عشق همچون خودی ز آب و گل          رباید همی صبر و آرام دلبه بیداریش فتنه بر خد و خال                    به خواب اندرش پای بند خیالبه صدقش چنان سر نهی در قدم               که بینی جهان با وجودش عدمچو در چشم شاهد نیاید زرت                    زر و خاک یکسان نماید برتدگر با کست بر نیاید نفس                        که با او نماند دگر جای کستو گویی به چشم اندرش منزل است          وگر دیده بر هم نهی در دل استنه اندیشه از کس که رسوا شوی              نه قوت که یک دم شکیبا شویگرت جان بخواهد به لب بر نهی                ورت تیغ بر سر نهد سر نهی
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بوستان

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

کسی مشکلی برد پیشِ علی مگر مشکلش را کُند مُنجَلی امیرِ عدوبَندِ کشور‌گشای جوابش بگفت از سرِ علم و رای شنیدم که شخصی در آن انجمن بگفتا چنین نیست یا باالحسن نرنجید از او حیدرِ نامجوی بگفت ار تو دانی از این به بگوی بگفت آنچه دانست و بایسته گفت به گِل چشمهٔ خور نشاید نهفت پسندید از او شاهِ مردان جواب که من بر خطا بودم او بر صواب به از ما سخنگویِ دانا یکی است که بالاتر از علم او علم نیست گر امروز بودی خداوندِ جاه نکردی خود از کبر در وی نگاه به در کردی از بارگه حاجبش فرو‌کوفتندی به ناواجبش که مِن‌بعد بی‌آبرویی مکُن ادب نیست پیشِ بزرگان سخُن یکی را که پندار در سر بوَد مپندار هرگز که حق بشنوَد ز علمش ملال آید از وعظ ننگ شقایق به باران نروید ز سنگ گرت دُرِّ دریای فضل است خیز به تذکیر در پایِ درویش ریز نبینی که از خاکِ افتاده خوار برویَد گُل و بشکفد نوبهار مریز ای حکیم آستین‌های دُر چو می‌بینی از خویشتن خواجه پُر به چشمِ کسان در‌نیاید کسی که از خود بزرگی نماید بسی مگو تا بگویند شُکرت هزار چو خود گفتی از کس توقّع مدار حکایت ۲۵ سعدی عید غدیر مبارک

5

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

1 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به بوستان

یادداشت‌ها