به نظر من، کتاب، داستان رشد زری، نقش اول داستان است.
زنی که بر ترسهایش غلبه میکند و با دست و پنجه نرم کردن و مواجهه با مشکلات بزرگ میشود.
داستان نرم و ملایم شروع میشود و همانقدر نرم و زنانه پیش میره.
نگاه زنانه رمان رو خیلی دوست داشتم.
تصویرسازیهایی که داشت من رو میبرد تو ایوون خونه بزرگ زری و یوسف، بازی بچهها و عمه خانم نشسته روی ایوون و تیمار سحر توسط خسرو رو میتونستم ببینم.
این تصویرسازی تو ارتباطات هم خیلی خوب شکل گرفته بود.
کتاب رو تابستون تموم کرده بودم و بر اساس یه قانون یا عادت یا نمیدونم چیِ خوب یا بد چند صفحه آخرش رو تو بهخوان نزدم تا بتونم واسش یادداشت بنویسم.
امروز دوباره کتاب رو گرفتم دستم از اول تا آخرش رو تورق کردم و دوست داشتم دوباره بخونمش.
دل نگرانیهای زنانه زری، لطافتش، محافظهکاریهایش، ملاحظاتی که دارد، مدیریتش، عاشقانههایش، مادرانههایش، بزرگ شدنش، رشدش، حرفایش و شجاعتش رو دوباره مرور کردم.
بانو سیمین فضای پر از دغدغه ایران اون زمان و نارضایتی مردمان آزاده از بیعدالتی موجود در جامعه و ساکت نماندن در برابر ظلم رو خیلی قشنگ تصویر کرده
و اصطلاحات عامیانهای که لابهلای متن، شیرینی داستان رو دو چندان کرده بود.
متن در عین سادگی و روانی، یک لایه رمزگونه و نمادین دارد که از یک طرف استادی و تسلط و محکمی قلم نویسنده رو نشان میدهد و از طرفی متن رو از سادگی درمیاره و خواننده رو به فکر و فهم وامیداره
جا داشت سر فرصت بهتر و بیشتر بنویسم ازین کتاب
این کتاب یک پیشنهاد خواندنیست...
کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملا خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟ ( صفحه ۱۹۳)