معرفی کتاب اول خیابون قنات اثر محمد چرم شیر

اول خیابون قنات

اول خیابون قنات

3.8
7 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

4

شابک
9786220113140
تعداد صفحات
73
تاریخ انتشار
1403/11/3

توضیحات

        «اول خیابون قنات» اولین نوولایی است که به قلم محمد چرم‌شیر منتشر می‌شود. این داستان که به‌ظاهر تک‌گویی بی‌پایان یک راوی است، از زبان چند ده شخصیت متفاوت و به شیوه‌ای غریب بازگفته می‌شود. داستان هر لحظه در خاطر کسی و از منظر شخصیتی طرح می‌شود. انگار ارواحی بالای سر شهری در حال یچ‌پچ زیر گوش همدیگر هستند و قصه زندگی آدم‌های روی زمین را به اطلاع هم می‌رسانند و در این بین گاه واقعه‌ای را تغییر می‌دهند یا رخدادی را کم و زیاد می‌کنند یا حتی اصل حادثه‌ای را زیر سوال می‌برند. «اول خیابون قنات» داستانی است که کسی برای دیگری تعریف کرده و او هم برای بعدی، و همین‌طور گشته و گشته تا حالا که تمام شهر از آن خبر دارند. اما اگر از یکی‌شان بپرسی قضیه چیست، یا نمی‌داند یا خودش را به ندانستن می‌زند. «اول خیابون قنات» جهانی آبستن خبر و کلمه و رخداد و اطلاعات است که سال‌ها از موعد وضع‌حملش گذشته است. انگار که جنین در شکم داستان پیری کهن‌سال شده و آگاه از همه چیز، اما چون هنوز به دنیا نیامده سخن گفتن نمی‌داند. تنها می‌تواند شنیده‌هایش را پشت‌سرهم قطار کند و امیدوار باشد تا خواننده‌ای بینا، در قامت قابله‌ای کاردان یا خواب‌گزاری قابل، رویایش را که «حادث شدن» است تعبیر کند و او ر به دنیا بیاورد.
      

لیست‌های مرتبط به اول خیابون قنات

یادداشت‌ها

        ۷ نفر، روز جمعه‌ای، قراره برن قبرستون سر خاک "اون مرحوم" ولی نمی‌دونن که اون مرحوم توی کدوم قبرستون خاک شده.
چرم‌شیر همیشه من رو وادار می‌کنه که یه طومار براش بنویسم. پس اگر حوصله‌ی خوندن متن طولانی رو ندارید فقط اینو بگم که کتاب رو با صدای بلند بخونید تا بهتر متوجه بشیدش. و خودتون رو از یکی از خواندنی‌ترین تجربه‌های کتابی زندگی‌تون محروم نکنید.

مدت زیادی بود که یک کتاب اینطور من رو به وجد نیاورده بود. از چرم‌شیر کمتر از این انتظار نداشتم ولی اینکه هنوز هم می‌تونه آدم رو شگفت‌زده کنه حیرت‌آوره. همیشه چرم‌شیر رو، در قالب نمایشنامه دیده بودم که چه کارهای جنون‌آمیزی می‌کنه در روایت و این‌بار در قالب داستان و رمان هم شاهد یه تجربه‌گراییِ نو ازش هستیم. تعداد شخصیت‌های داستان خیلی زیاده و خیلی از کارکتر‌ها شاید فقط در حد یکی دو خط یا یکی دوجمله اسم‌شون بیاد، ولی حضور تک‌تک اون‌ها لازمه برای پیشبرد قصه.
طبق معمول همیشه اولین چیزی که جلب توجه می‌کنه زبان متنه. در ظاهر اینطور بنظر میاد که ما با همون زبان و ادبیاتی طرفیم که توی خواب‌نامه دیده بودیم. اما وقتی جلوتر میریم متوجه می‌شیم که به شکل درجه یکی با یک نوع دیگری از زبان فارسی و اصطلاحاً تهرونی طرفیم. من همیشه روی زبان در آثار چرم‌شیر خیلی تاکید می‌کنم که دلیلش یک چیزه. شما نویسنده‌هارو وقتی می‌خونید عمدتاً با یک شکل مشخصی از ادبیات طرف‌اید، اما شما هر اثری که از چرم‌شیر می‌خونید انگار با نویسنده‌ی تازه‌ای طرفید کمااینکه توأمان فاکتورهایی از قلم نویسنده در متن‌های مختلف وجود داره. درباره زبان در آثار چرم‌شیر می‌شه بسیار حرف زد که الان جاش نیست.
اما بنظرم مهم‌ترین کاری که اینجا چرم‌شیر انجام می‌ده فضاسازیه. اتمسفری که ساخته می‌شه حیرت‌انگیزه. با کمترین میزان توصیف بصری شما لوکیشن‌های قصه رو می‌تونین ببینید. فضا کامل پرداخته می‌شه. حالا اینکه آدم‌ها باوجودشون دارن فضا رو می‌سازن یا اینکه این فضاست که داره آدم‌ها رو پرورش می‌ده، الله‌ اعلم.
نکته‌ی ویژه‌ی بعدی در روایت داره اتفاق می‌افته. در ظاهر ما شاهد یک مونولوگ سرسام‌آور هستیم اما درواقع ما شاهد یک همهمه‌ی بسیار شلوغ و یک گفتمان خاله‌زنکی هستیم که در یک محله و با تمرکز بر زندگی اهالی محل در حال رخ دادنه. در نتیجه با تعدد راوی طرفیم. روایت کتاب بسیار وام‌دار فاکنر و گوربه‌گوره که این هم کاملا عامدانه‌ست. نشون به اون نشون که در یک پاراگراف ما جمله‌‌ای شبیه به جمله‌ی شروع اون رمان رو می‌بینیم و در ادامه شخصیت برای توصیف وضعیت خودشون میگه انگار که داریم پشت یه جنازه راه میریم، که این هم خود قصه‌ی گوربه‌گوره.
اما بنظر من درونمایه های داستان چندتا چیزه.
۱- هویت. هیچ‌کدوم از کارکتر‌ها هویت مستقل ندارن و هرکس در نسبت با کسی یا چیزی تعریف می‌شه. به‌جز یک نفر، کارکتر سلطون، که اون هم خودش در هویت دیگران دخیله. اصلا شاید دلیل اصلی رفتارها و اعمال به ظاهر مسخره و سطحی آدم‌های داستان بخاطر همین نسبت داشتن با دیگری، و از پس اون قضاوت شدن، باشه.
۲- رفتن: کارکتر‌ها مدام درحال رفتن‌ هستن. ۷ نفری که دارن میرن سرقبری که نمی‌دونن کجاست. ادم‌هایی که قرار می‌ذارن برن بیرون سیزده‌بدر. قرار می‌ذارن برن خونه‌ی فلانی. آدما به هم می‌گن که برن به فلانی بگن که بیاد پیششون. این رفتن و گذشتن پیوسته که گاهی بی دلیل داره اتفاق میفته احتمالا مهم‌ترین عنصر داستانه.
در نهایت اول خیابون قنات قطعا یکی از بهترین کارهای محمد چرم‌شیر و یکی از بهترین و خواندنی‌ترین آثار ادبیات فارسیه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

17

          من «محمد چرم‌شیر» را به طرز بسیار عجیب و غریبی به خاطر شباهتی که با «پیمان هوشمندزاده» دارد، شناخته‌ام. همان موقع خواستم اثری از او بخوانم، اما افسوس که نمایش‌نامه‌خوان نیستم. از این‌رو خبر انتشار نخستین نوولای «محمد چرم‌شیر» در مجموعه‌ی «هزاردستانِ» نشر چشمه برای من خبر هیجان‌انگیزی بود.

داستان شروعِ جالبی دارد؛ هفت نفر، صبح جمعه‌ای، آفتاب نزده، پا شدن برن سر خاک اون مرحومِ خدابیامرز. اما هیچ‌کدام‌شان نمی‌دانند که آن مرحوم در کدام قبرستان دفن شده است! کتاب را نه به قصد تا ته خواندن، بلکه برای خواندن چند صفحه در دست گرفتم و به خودم آمدم و دیدم که کتاب تمام شده و قهوه‌ام در کافه، یخ کرده و دوستی که با او قرار داشتم هم خواب مانده و سر قرار نیامده است!

📚 از متن کتاب:
«با خودش اختلاط کرده که اگه این محمودآقا عطار همین الآن بیفته سقط شه، حرف‌هایی هم که می‌خواد بزنه می‌افتن با خودش سقط می‌شن یا زنده می‌مونن و راه می‌افتن می‌رن تو دهن یکی دیگه؟»

مهارتی که «چرم‌شیر» در ساختن فضای این قصه، شخصیت‌پردازی‌ها و دیالوگ‌های آن از خود نشان داده واقعا ستودنی است. لهجه‌ی تهرانی که کاراکترها با آن صحبت می‌کنند، برای من دل‌نشین بود. کتاب راویان متعددی دارد که بیشترشان با واسطه شناخته می‌شوند؛ یعنی، آن‌ها یا عیالِ کسی هستند، یا اخوی یا والده‌ی دیگری؛ اگر این‌ها هم نباشند، مثل محمودآقا و غلام با شغل‌های‌شان که عطاری و کلاه‌دوزی است، شناخته می‌شوند.

📚 از متن کتاب:
«خاله‌زاده‌ی عصمت بندانداز به قدسی زنونه‌دوز گفته بوده مگه می‌شه؟ قدسی زنونه‌دوز هم قسم و آیه خورده که کلفتِ آبله‌روی اون خونه‌ی ته کوچه به توران، کلفت خونه‌ی آقا داور، همین رو گفته و والسلام.»

کتاب گاه خواننده را به فکر فرو می‌برد؛ مثلا در رابطه با همین موضوع «یک کلاغ چهل کلاغ.» و گاه خواننده را به خنده می‌اندازد؛ مثل ماجرای بچه‌های آقازاده‌ی آقایحیی ورشوچی و آقاقناتیِ بزرگ!

خلاصه که من این نوولای کوتاه ۷۳ صفحه‌ای را یک‌نفس خواندم و دوست‌اش داشتم. :)
        

0