بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

و تنها باد می داند

و تنها باد می داند

و تنها باد می داند

ایمی هارمون و 2 نفر دیگر
4.7
11 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

17

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

‎ «معمولاً کمتر کتابی پیدا می کنم که نتوانم زمین بگذارم، ولی باد می داند را بلعیدم. این کتاب سحرانگیز، پر از فضاهای مختلف و دلایل قانع کننده است، کتابی است که برای مدت های طولانی ذهن را به خود مشغول می کند.» ـ ریس بوئن، نویسنده ی پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز و کیندل مانند بچه ی توسکان، در مزرعه ی فارلی، و رمان های جاسوسی سلطنتی «امی هارمن دوران سحرانگیز و محزونی از تاریخ را همراه با داستان عاشقانه ی تلخی خلق کرده است که بین زمان و اقیانوس ها اتفاق می افتد. تصاویر جاندار وقایع تاریخی و شخصیت ها با مهارت در هم تنیده، داستانی هیجان انگیز خلق شده که به سختی می توان کتاب را تا پایان روی زمین گذاشت.» هلن بریان، نویسنده ی کتاب های پرفروش عروس های جنگ، خواهرانه، و درّه

یادداشت‌های مرتبط به و تنها باد می داند

            #یادداشت_کتاب

#و_تنها_باد_می‌داند


چند ماه قبل که در حال خواندن کتاب نگاهی به تاریخ جهان جواهر لعل نهرو بودیم، به هر مقطع تاریخی که می‌رسیدیم، هوس می‌کردیم رمان‌های مربوط به آن دوران را مطالعه کنیم. 
به فصول استقلال ایرلند که رسیدیم، یکی از دوستان کتاب "و تنها باد می‌داند" را معرفی کرد. امروز این کتاب را تمام کردم. تصمیم گرفتم تا داغ داغ است یادداشتی برای آن بنویسم.

این کتاب بنا به یادداشت نویسنده که به زیبایی به جای اول کتاب، در آخر آن آمده (تا ذهن‌ها جهت‌گیری پیدا نکند) کتابی بر اساس واقعیت است. داستانی تخیلی- تاریخی که با محوریت شخصیت‌های واقعی یعنی اجداد نویسنده، خلق شده‌است.
داستان این کتاب درباره‌ی دختر نویسنده‌ای است که به دنبال هویت خود و خانواده‌اش به ایرلند باز می‌گردد و در بستر تحولات و اتفاقات انقلاب و استقلال ایرلند، با ماجرایی عاشقانه روبرو می‌شود. 
کیفیت پرداخت داستان در بخش عاشقانه واقعا قوی است و در بخش تاریخی توانسته کشش خوبی نسبت به وقایع برای مخاطب ایجاد کند. 
در این کتاب بیشتر شخصیت‌ها و مکان‌ها و وقایع واقعی هستند و فقط روابط و نسبتهای آنها کمی تغییر پیدا کرده است.
دو ترجمه فارسی از کتاب موجود است که با توجه به تطبیقی که داده شد، ترجمه موجود در طاقچه بهتر از نسخه فیدیبو است.

خلاصه داستان: دختری نویسنده در آمریکا با پدربزرگ ایرلندی‌اش زندگی می‌کند. پس از مرگ پدربزرگ، دختر خاکستر او را به محل تولد او بازمی‌گرداند تا در دریاچه رها کند. در حین این عمل، دختر به حدود ۸۰ سال قبل، دقیقا زمان درگیری‌های بین ایرلند و انگلستان باز می‌گردد و ماجراهای جذاب و هیجان‌انگیز و عاشقانه‌ای برایش رخ می‌دهد.

متاسفانه از شرح بیشتر ماجرا معذورم چون همه‌ی جذابيت داستان در چگونگی ادامه ماجراست به شکلی که مخاطب تا پایان کتاب میخکوب خواهد شد و احتمالا مثل من یک روزه کتاب را تمام خواهد کرد.

          
            و تنها باد می داند
عشق جوری در نهاد آدم ها ریشه کرده که از 5 سالگی تا 90 سالگی، اسمش که می‌آید رگی نازک را توی قلبها به لرزه در می‌آورد. حالا اگر این عشق بیاید و با چاشنی دوری و اندوه مخلوط شود و توی یک ماجرای سیاسی دست و پا بزند بیشتر از همیشه آدم را درگیر خودش می‌کند. این مخلوط شرین ساخته قلم بانویی به نام "ایمی هارمن ) (Amy Harmon " است. ایمی در سبک ریالیسم جادویی "آنه گلهر" را  از آمریکای سال 2001 به ایرلند سال 1916 می‌برد. جایی که بحبوحه‌ی آغاز جنگ استقلال ایرلند است. آنه باید خودش را به دکتر توماس اسمیت عاشق، ثابت کند. از پدربزرگش که در آینده قیم است و در گذشته فرزندش شده مراقبت کند و از دست قاتلی که او را جاسوس و خرابکارمی‌داند نجات یابد. آنه نویسنده است. عشق به ایرلند را از پدربزرگش به ارث برده و در طول داستان ماجراهای سیاسی آن دوران را دوباره زندگی می‌کند. در این بین دست نوشته های اسمیت و بقیه مبارزان به روشن شدن وقایع سیاسی آن دوران کمک می‌کند. آنه از آینده آمده و حوادث را پیش بینی می‌کند پس باید بار اتهاماتی را روی دوش خود حمل کند. او در میانه های داستان، جدایی ناخواسته ای که برایش رقم خورده است را تاب می‌آورد.  تلاشی که مزه اش تا مدتها زیر زبان مخاطب باقی می‌ماند. ایمی هارمون در "کتاب و تنها باد می‌داند" ، سفری بسیار شاعرانه و هیجان‌انگیز را در دو زمان مختلف روایت می‌کند که با داستان اسطوره‌ای نیام و اویسین شروع می‌شود و با التهاب و تنش های دوران  انقلاب ایرلند ادامه می‌یابد. داستان عشقی بی قید و شرط، بی‌انتها و شگفت‌انگیز که فراتر از تاریخ و زمان است. عشق به وطن و عشق به توماس اسمیت در این داستان دوشادوش هم حرکت می‌کنند کما اینکه" ایمی هارمن "چنان از جزئیات ایرلند برایتان می‌گوید که گویی خودتان در آنجا زندگی کرده اید. اینجاست که پی می‌برد نامزدی جایزه‌ی گودریدز برای بهترین داستان تاریخی (2019) شایسته این نویسنده است. با بررسی اجمالی نیز در می‌یابید عنوان پرفروش‌ترین کتاب آمازون چارتس، پرفروش‌ترین کتاب واشنگتن‌پست و 
پرفروش‌ترین کتاب وال‌استریت ژورنال نیز در کوله بار این کتاب جا خوش کرده است. هر چند که هنر مترجم کتاب بانو "مرجان حمیدی" است که داستان را با نثری روان، شاعرانه و متعهد به نویسنده ،به زبان مادری اش برگردانده است. 
این داستان می‌تواند  عشق را درون قلبهای کسانی به ارتعاش درآورد که به تاریخ  و مبارزات سیاسی مردم در سرزمین های دیگر علاقه دارند و البته کمی از دوران نوجوانیشان را سپری کرده اند.
          
            
وتنها باد می داند را تمام کردم.مطمئن ام هیچ وقت احساس درخشان و در عین حال سرخوشی حاصل از خواندن کتاب را فراموش نخواهم کرد.

یک داستان لطیف زنانه که در تمام صفحات، عشق در شفاف ترین و خواستنی ترین حالت بروز می کند.موجی از احساس مطلوب این کتاب را دربرگرفته است بدون اینکه دچار کلیشه‌ای عذاب آور شده باشد.

آدمها با دقت شخصیت پردازی شدند.
سوژه داستان تاریخی است و ماهرانه با داستانی عاشقانه  آمیخته شده است.
نویسنده در هر فصل به نحوی عمل کرده که تفکیک بین تخیل و بخش تاریخی تا حدود زیادی واضح می شود.در انتهای کار هم با یادداشتی مبسوط به شرح و تعریف وقایع و مکانها و آدمها می پردازد.

تصویر سازی های کتاب چنان ریز بینانه است که مثل آهن ربا شما را به داخل فضای کتاب می کشد.
کتاب در ژانر رئالیسم جادویی است و شخصیت اصلی داستان در حلقه ای زمانی سفر می کنند.

سوژه خیلی خوب پرداخت شده و داستان را باور پذیر کرده است.تمام جزئیات مطرح شده در داستان کارکرد خاص دارند و به موقع در ساختار منطقی داستان سر جای خود قرار می گیرند.

این کتاب بسیار مناسب ساخت یک اثر سینمایی جذاب است.امیدوارم تا به حال این فیلم ساخته شده باشد.

بعد از اتمام کتاب به طرح جلد دقت کردم .نوشته شده بود:
اگر سریال غریبه را دیده باشید حتما این رمان را دوست خواهید داشت.
 
قلم زیبا و استفاده به جا و مناسب از ارکان داستان باعث شد نام ایمی هارمن در ذهنم حک شود و به مطالعه سایر آثار ایشان علاقه مند شده ام.

کتاب مناسب بزرگسال و نوجوان ۱۵ تا ۱۸


#تاریخ_ایرلند
#استعمار_انگلیس
#سفر_درزمان
#تاریخی
#عاشقانه
          
            این کتاب یه عاشقانهٔ لطیف و دوست‌داشتنی تاریخیه 😍 
داستان یه دختر ایرلندی که تو آمریکا بزرگ شده و با مرگ پدربزرگش برای اولین بار پا تو خاک ایرلند می‌ذاره. 
این سفر برای آنه نه تنها سفری از یک نقطهٔ کرهٔ زمین به نقطهٔ دیگه‌ش، بلکه سفری در طول زمانه... همین سفر در زمان هم باعث شده کتاب تو دستهٔ رئالیسم جادویی هم قرار بگیره :) 


من تو گشت و گذار تو تخفیف‌های طاقچه به این کتاب برخوردم و وقتی دیدم یه رمان تاریخی در مورد ایرلنده ترغیب شدم بخونمش و به یه سری از دوستان که معرفیش کردم اونا هم استقبال کردن :) 
دوباره این نهرو بود که با «نگاهی به تاریخ جهان»ش ما رو عاشق یه تیکه از خاک این جهان کرده بود که فاصلهٔ زیادی باهامون داشت...

نثر نویسنده واقعا قشنگ بود و آدم لذت می‌برد از خوندنش. اینقدرم از نثر نویسنده و مدل داستان‌گوییش خوشم اومد که دو سه تا کتاب دیگه‌ش رو گذاشتم تو فهرست انتظارم و دلم می‌خواد زودتر بخونمشون!
احساسات آدما رو هم خیلی خوب توصیف کرده بود...
طوری هم بود که واقعا به شخصیت‌ها علاقه‌مند می‌شدی.
بخش عاشقانهٔ قصه رو هم خیلی خوب در آورده بود بدون اینکه بخواد برای ایجاد کشش و تعلیق دست به دامن مسخره‌بازی‌هایی مثل مثلث عشقی بشه 😁

ابعاد تاریخی داستان خوب بود ولی اونقدری نبود که بتونی یه تحلیل نسبتا خوبی از وقایع داشته باشی. هر چی کتاب پیش رفت اوضاع بیشتر مشخص شد ولی بازم یه طوری بود که انگار اگه یه سری اطلاعات از وضعیت ایرلند و گروه‌های مختلفش می‌داشتی خیلی بهتر می‌فهمیدی چی به چیه...
نویسنده هم خیلی دنبال دادن اطلاعات تاریخی نبود. به قول خودش می‌خواست حس و حال آدمایی که اون برهه از تاریخ رو زندگی کردن منتقل کنه.
ولی با همین نثر قشنگ و داستان‌گویی خوبش کاری کرد که همه‌مون عاشق شخصیت مایکل کالینز، یه عنصر مهم تو تاریخ ایرلند، شدیم...

این کتاب تا جایی که می‌دونم ترجمه‌های متعددی داره ولی ما تو گروه هم‌خوانیمون دو تا ترجمه رو داشتیم، یکی واسه نشر نون (ترجمهٔ خانم مرجان حمیدی، با عنوان «و تنها باد می‌داند») و یکی واسه انتشارات کتاب‌سرای تندیس (ترجمهٔ خانم آفاق زرگریان، با عنوان «باد می‌داند») که این دومی تو فیدی‌پلاس هم هست. 

تا جایی که ما مقایسه کردیم ترجمهٔ نشر نون خیلی بهتر از ترجمهٔ کتاب‌سرای تندیس بود و خیلی بهتر تونسته بود اون نثر قشنگ و لطیف نویسنده رو منتقل کنه. من تو ترجمهٔ تندیس حتی اشکال معنایی هم پیدا کردم، یعنی جدا از اینکه نثرش قشنگ نبود درست هم ترجمه نکرده بود.

برای مقایسه مثلا این دو تا تیکه رو از فصل اول کتاب در نظر بگیرید:

متن زبان اصلی:

I knew someday I would be gone too, and no one would remember that I had ever lived. The world would forget. It would go on, shaking itself free of those who had been, sloughing off the old for the new. The tragedy of it all was more than I could bear, the tragedy of lives beginning and ending with no one remembering.

ترجمهٔ نشر نون:

می‌دانستم روزی من هم خواهم رفت و هیچ‌کس به خاطر نخواهد آورد که زمانی من هم روی زمین زندگی کرده‌ام. دنیا فراموش خواهد کرد، به چرخشش ادامه خواهد داد، کسانی را که وجود داشته‌اند از روی خودش خواهد تکاند، از شر قدیمی‌ها خلاص خواهد شد تا برای جدیدها جا باز کند. این غم از تحمل من خارج بود؛ غم شروع و پایان زندگی‌ها بدون اینکه کسی آن‌ها را به یاد بیاورد.

ترجمهٔ نشر تندیس:

می‌دانستم من هم روزی می‌روم و هیچکس به یاد نمی‌آورد که من اصلاً روزی زنده بوده‌ام و در این دنیا زندگی کرده‌ام. دنیا فراموش می‌کند، راهش را ادامه می‌دهد، به خودش تکانی می‌دهد تا از آن‌هایی که بودند، آزاد شود، مثل مار پوست می‌اندازد تا نو جای کهنه را بگیرد. مصیبتهای آن بیشتر از آن است که بتوانم تحمل کنم، فاجعهٔ زندگی‌ها آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد، بدون اینکه کسی به یاد بیاورد.


مخصوصا به جملهٔ آخر دقت کنید 😅

غیر از این، سانسور هر دو تا ترجمه به شدت زیاد بود، چیزایی رو هم سانسور کرده بود که الان به مراتب بدترش تو کلی کتاب پیدا میشه 😅
          
            کتابی در سبک رئالیسم جادویی (تاریخی )
کتابی که در اون هم با اتفاقاتی عجیب  و ناممکن روبه رویی، و هم  تاریخ و کلی اتفاقات واقعی گذشته رو مرور می کنی. می تونی هم از داستان لذت ببری و باهاش همراه بشی، و هم به راحتی و مثل یک دوربین اتفاقات مختلف و بعضا برجسته و مهم تاریخ رو جلوی چشمت بیاری و به خاطر بسپاری.

داستان حوالی دو تاریخ ۲۰۰۱ و ۱۹۲۱ رخ میده، در امریکا وایرلند که البته دومی اصلی تر و محور قسمت تاریخی هست.
آنی کالاگر، یک نویسنده شناخته شده در ۲۰۰۱ هست که به خاطر کم کردن غم ناشی از دست دادن پدربزرگش که خیلی هم به اون وابسته بوده، پدربزرگی که اون رو بزرگ ورده بوده، راهی سرزمین اجدادی خودش، یعنی ایرلند میشه تا هم به توصیه او، خاکسترش رو به دریاچه ای در اونجا بریزه و هم کمی بیشتر از گذشته پدربزرگش و اجدادش بدونه.
ولی این دریاچه، متفاوته...آینده متفاوته...گذشته متفاوته...

خطر اسپویل:
صد صفحه اخر کتاب داشتم از غصه می مردم و قلبم به درد اومده بود...می خواستم جای آنی دق کنم ولی نمی شد، کاری کنم ولی نمی شد...
ولی نویسنده نجاتم داد واقعا و خوب کار رو به سر انجام رسوند، از جایی که فکرش رو نمی کردم🥹

پی نوشت: طبق مقایسه دوستان با متن اصلی،گویا ترجمه نشر نون بهتر و گویاتر از ترجمه نشر تندیس هست.