اسم من مینا است

اسم من مینا است

اسم من مینا است

دیوید آلموند و 1 نفر دیگر
3.6
36 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

77

خواهم خواند

26

ناشر
هوپا
شابک
9786222044008
تعداد صفحات
256
تاریخ انتشار
_

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
کی گفته هر کتابی باید داستانش را روی یک خط مستقیم کسل کننده تعریف کند؟مثل خفاش ها بپرند و مثل گربه ها یواشکی راه بروند باید زمزمه کنند و جیغ بکشند و برقصند و آواز بخوانند
این رمان شرح وقایع روزانه ی زندگی دختر نه ساله ای است که پدرش را در دوران کودکی از دست داده و همراه مادرش زندگی میکنند این کتاب که به شکل دفتر خاطرات نوشته شده مانند تک گویی درونی افکار احساسات رویاها و ترس های اوست و شرح مشاهدات و سوالات مینا درباره شگفتی ها و عجایب دنیای اطرافش با زبانی ساده و در عین حال عمیق خواننده را مجذوب خود میکند 
این رمان زیبا اندیشمندانه شگفت انگیز و سرشار از امید است و نویسنده اش آن قدر ماهرانه صدا و افکار مینا را منعکس میکند که خواننده احساس نمیکند این رمان اثر مردی میان سال است که تظاهر مکیند نه سال دارد 

      

لیست‌های مرتبط به اسم من مینا است

یادداشت‌ها

S.HOPE

S.HOPE

1402/11/23

          اسم من میناست و عاشق شبم وقتی شب ها دنیا تو خوابه ، همه چیز ممکن میشه

من بی نهایت نویسندگی دیوید آلموند رو دوست دارم ، طوری که بین جهان ها حرکت ها می‌کنه و پیش می‌ره 
طوری که تو رو غرق می‌کنه در دنیایی که میتونی با همه وجود لمسش بکنی 

هرچی داستان جلوتر می‌رفت من با مینای داستان احساس همزاد پنداری بیشتری میکردم 
کودکی مینا زیادی شبیه داستان بچگی من بود ( با این تفاوت که مینا از من بسیار شجاع تر بود ) 

توی این داستان قرار نیست با اتفاق عجیبی روبرو بشید 
توقع حضور یک داستان عجیب و شگفتی آور نداشته باشید 
این داستان افکاره 
و سفر در چیز هایی که ممکنه تا قبل از این بهشون فکر نکرده باشید 

و افکار مینا مجذوب کننده بود برای منی که مثل اون فکر میکنم 
آدم های قبل از ما کجا دفن شدن ؟ 
ممکنه زمینی که روی اون قدم بر میداریم محل دفن معشوقه ی آدمی باشه ؟ 

گاهی احساس گناه میکنم چون ممکنه روی زمینی که با بی ارزشی روی اون قدم بر میدارم محل هزار اتفاق مهم بوده باشه پیش از من . 
زمین محل مقدسی است  

این کتاب دفترچه خاطرات دختری نه ساله است که بسیار بزرگ تر از اونیه که فکر میکنید 

و اگر میخوایید سالها ذهن درگیری داشته باشید به این کتاب سر بزنید 

در نهایت امیدوارم منم مثل مینا روزی شجاعتش رو پیدا بکنم برای معرفی خودم
        

10

          کتاب، در قالب روزانه‌نویسی  یا به تعبیر بهتر لحظه‌نگاری‌های دختری نه ساله به اسم میناست. واگویه‌های مینا با خودش و شیوه‌ٔ خلاقانه‌اش در حدیث نفس و روایت روزمره‌ها، بسیار خواندنی است.  
 مینا، دختری با دنیای ذهنی منحصربه‌فرد است که در چارچوب‌های تنگ و تاریک مدرسه، تاب نیاورده و البته مدرسه هم تحمل هنجارگریزی و ذهن پرسشگر و خلاق او را نداشته و حالا مینا در خانه، آموزش می‌بیند و با طبیعت، پرنده‌ها، آسمان و نوشتن، مأنوس است .
 پدر مینا از دنیا رفته و او  لحظات شیرینی را در کنار مادرِ باشعور و مهربانش می‌گذراند؛ مادر مینا به رغم هنجارشکنی‌های مکرر او، بی قید و شرط، دوستش دارد؛ از او حمایت می‌کند و تلاش می‌‌کند اوقات خوش و باکیفیتی با او بگذراند. 
قلم نویسنده در این اثر، برای من شگفت‌انگیز بود؛ چرا که توانسته بود به خوبی در جلد یک دختر ۹ ساله فرو برود و از زاویهٔ دید خاص او دنیا را ببیند. با این همه، ما در این اثر با یک روایت داستانی سر و ته‌دار روبرو نیستیم و برشی از زندگی مینا و مادرش را از زبان او می‌خوانیم. اما مگر همهٔ آثار باید  کنش داستانی داشته باشند تا ارزش خواندن پیدا کنند؟ :)
مینا ظاهراً یک دختر ۹ ساله‌است؛ اما شاید نویسنده، دختران دوازده‌ و سیزده‌ساله‌ را پیش چشم داشته است و طبعا اثر هم برای این گروه سنی، مناسب‌تر است. 
راستش را بخواهید به کودکی مینا باید غبطه خورد؛ او  شانس این را دارد که در کنار طبیعت نفس بکشد، خوش بگذراند، فکر کند و اسب بادپیمای خیال را رها کند؛  وجود او با نوشتن عجین شده و خوب می‌داند که نوشتن هم راه ثبت لحظه‌هاست و هم هم راهی برای فکر کردن؛ علاوه بر این‌ها، او مادر بی‌نظیری دارد که بچه‌اش را به خاطر متفاوت بودن و در چارچوب‌های مرسوم نگنجیدن، نه تنها طرد نمی‌کند، بلکه عاشقانه بسترِ رشد و نموّ دخترش را فراهم می‌کند.  
حس می‌کنم مینا کودک محبوب آلموند هم هست.  

        

23

          کتاب قشنگی بود...
ولی خب هیچ گره ی داستانی نداشت!
مثلا شما اصلا هیجان یا شور و نشاطی در داستان نمیبینید!


دختری که مدرسه را اصلا دوست ندارد... دختری که اکثرا بالای درختشان است و از آنجا هــــــمــــچــــیـــز  را میبیند! مثلا تخم پرنده ای که آبیست و بعدا در میایند جوجه هایش... یا مثلا بچه ی همسایه ی روبروییشان که تازه امدند تنها و بد عنق است... شاید هم تنهاست...!کسی که قبول دارد دنیا یا حتی داستان ها نباید با برنامه و یا روی یک خط کسل کننده باشد...! باید داستان ها فراز و فرود داشته باشد...!نباید... یا اصلا نمیشود که از قبل داستان رو برنامه ریزی کرد!! مگر پرنده ها قبل از اینکه شروع به آواز کنند برنامه ریزی میکنند!؟ معلومه که نه!! مگر وقت یکه میخواهی بدوی برنامه ریزی میکنی!! معلومه که نه!! ...ولی باید اینهارا به معلم ها یا بزرگتر ها فهماند! آنها هیچ چیز نمیفهمند! هیچ چیز!و همین هم شد که من دیگر به مدرسه نمیروم!! ... معلمم با لحنی که انگار هیچ چیز نمیفهمم یا خنگم به من گفت:"مینا ! تو باید برای داستان هایت برنامه ریزی کنی و بعد از روی ان بنویسی! نه اینکه برنامه ای بنویسی و داستانت با اون هیچ تطابقی نداشته باشد!"
        

0