صید درخت

صید درخت

صید درخت

4.0
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

0

شابک
9786000354336
تعداد صفحات
340
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

کتاب صید درخت، نویسنده لیلا شمس.

یادداشت‌ها

          مروری بر رمان صید درخت / نوشته‌ی لیلا شمس/ سوره‌ مهر

صید درخت قصه‌ی ارغوان است. دختری ساده اما با نیروهایی ماورایی، که در روستایی زیبا و با حال و هوای شمالی زندگی می‌کند. روستایی که با پردازشی خلاق، خواننده را با جهانی لازمان و لامکان مواجه می‌نماید و او را پای قصه‌ای سوررئال و آخرالزمانی می‌نشاند.
ارغوان که به واسطه‌ی کینه و حسادتی قدیمی که بذر آن از جانب شخصیتی به نام صدری، در دل اهالی روستا کاشته شده، با مظلومیت به انزوا تن داده است. 
قصه قصه‌ی مبارزه‌ی او با جهل وخرافه است. برای اثبات خویش و زدودن نفرت اهالی نسبت به خودش.
خرافه و اباطیل موهومی که اهالی روستا دهان به دهان آن را منتقل نموده‌اند؛ بر پیشانی ارغوان، مٌهری از شومی و بدقدمی نشانده و آرامش روانی او را به التهاب و تنش مبدل کرده است.
درخت عنصر کلیدی داستان است و همه‌چیز حول آن رقم می‌خورد. از سویی تلاقی و این‌همانی داستان در عنصر درخت و دختر، از نکات ریز و جذاب قصه است، که در انتهای کتاب خواننده را با رازی شگرف و اسطوره‌ای رها می‌نماید.
نگاه نویسنده نسبت به زن و جایگاه او، طنین صدای فرضیه‌ی گایا، یا همان مادرزمین را در ناخودآگاه خواننده زنده می‌نماید. فرضیه‌ای که مدعیست، سیاره زمین مانند یک درخت، دارای حیات است. و او مادر و ریشه‌ی همه‌ی پدیده‌های طبیعی‌است. و لیلا شمس توانسته در طول قصه‌اش، مخاطب را به زیبایی با الهه‌ی مادر یا ایزدبانو، که نماینده و تجسم بخشِ طبیعت، الهام بخش حس مادری و باروری، و نهایتا تجلی اسطوره‌های آفرینش، و سخاوتِ زمین است، همراه نماید.
این نگاه اسطوره‌ای، کهن‌الگویی و افسانه محور، در بستر ساختار سنتی و روستایی قصه، بخشی از هنرنمایی نویسنده قلمداد می‌شود.
نویسنده‌‌ی به ظاهر گمنامی که پیش از صید درخت با نویسندگی در یک مجموعه داستان به نام «ساکنان شهر بهشت» و تألیف کتاب« به شرط آفتاب» که گردآوری ادبیِ مجموعه‌ای از روایات درباره‌ی زندگی امام هشتم ع است مخاطب مذهبی را مدنظر قرار داده بود، اکنون به نظر می‌رسد با ترسیم فضایی جدید و سبکی نوآورانه در اثر جدیدش، مخاطبان گسترده‌تری را با خود همراه نماید. 
در بیش از نیمی از کتاب نقابی از نفرت بر چهره‌ی راویان چند‌ده‌گانه‌ی داستان خودنمایی می‌کند. گویا اهالی روستا این تنفرِ موهوم از ارغوان را چون گازی سمی بو کشیده و دچار یک مسمومیت همگانی شده‌اند. در این بین توانایی قصه‌پردازی نویسنده آنجا به چشم می‌آید که با ترسیم فضایی سوررئال و ایجاد ارتباطی تنگاتنگ میان ارغوان، دختر داستان و صبا گوزن وحشی قصه، که همدم و هم‌سخن دختر است و درخت زیبای ارغوانِ بالای تپه‌ی راش، که ملجأ دختر و حکم مادر او را دارد، خواننده را مسحور قصه و شخصیت‌پردازی غنی آن می‌نماید. و در نهایت این دختر قصه است که با جادوی عطر سیبهایش، نفرت آدمها را زدوده و آن را به محبت بدل مینماید. 
هرچند گاهی در مسیر قصه تکرار برخی مکررات و روایتهای متعدد از راویان، قدری ملال‌آور می‌نماید اما سبک خاص و متفاوت نویسنده در چینش شخصیت‌ها و گرفتن کارکرد از اینهمه شخصیت، به تعلیق جذاب قصه کمک کرده و همانند بوی سیبهایی که در سبد دختر، مشام خواننده را پرکرده است، او را با قصه همراه می‌کند.
استفاده از عناصر ایرانی از جمله نوع لباس‌ پوشیدنها، سبک زندگی، معماری، قالی‌بافی و... و نیز عناصر اسلامی چون مسجد از دیگر مؤلفه‌های ارزنده‌ی این داستان به شمار می‌آید. هرچند جای خالی بهره‌مندی از ساحت معنوی مسجد و گرفتن کارکردی مناسب از آن، برای از بین بردن اختلافات و کینه‌ورزی‌های اهالی کاملا مشهود است.
روایت چندگانه‌ی شخصیت‌ها در «صید درخت» عاملی برای جذابیت این قصه است لکن ضعف در ساخت لحنی جداگانه و متمایز برای آنها از نکات مغفول مانده به حساب می‌آید. 

اما ترفند جذاب نویسنده، در فصل پایانی چنین خودنمایی می‌کند؛ که با نشانه گذاری روی بعضی عبارات، خواننده را وادار به بازگشت به صفحات قبلی کتاب و یافتن ردی جدید از ماجرا در بین روایت راویان می‌نماید. و این نوآوری در بستر قصه خوش درخشیده است.
و بالاخره ضربه‌ی نهایی در پایان کتاب و افشا شدن سرّ پنهانِ هویت ارغوان، از زبان حوا که کهن‌الگوی مادرانگی را در طول داستان یدک می‌کشد، اتفاق می‌افتد. و بعد ناگهان خواننده‌ای را که هنوز با راز از پرده افتاده‌ی دختر، کنار نیامده است با منظره‌ای آخرالزمانی تنها می‌گذارد و مقابل چشمهای حیران از تعلیق او، از حقیقت در هم تنیده‌ی طبیعت و انسان پرده برمی‌دارد. و او را با شمایل جدیدی از خود انسانی‌اش مواجه می‌نماید.
در واقع نویسنده با پایان‌بندی بی‌نظیرش در فصل آخر کتاب همه‌ی حفره‌های ذهنی خواننده و زخم‌های حاصل از نفرت و منفی‌بافی‌های شخصیت‌ها را مرهم گذارده و در نقطه‌ی اوج قصه را خاتمه می‌دهد. 

« دستهای اهالی درهم تنگ‌ و تنگ‌تر شدند، گویی که همه یکی می‌شوند، یک درخت یا یک دختر.

فاطمه سادات حاجی‌باباییان/آبان ۱۴۰۳
        

11