بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های محمدرضا هوری (24)

            بسم الله 
مجموعه داستان ‌ها و خاطرات آقای عسکری تجمیع شده است و تبدیل شده به کتابی به نام گُدار. جدیدترین اثر آقای عسکری . کتابی به غایت شیرین و خوش قلم است. دوست داشتم حالا که شب جمعه است از میان این همه داستان یک امام حسینی‌اش را برایتان نقل کنم.
.
آقا که شروع می‌کرد به روضه خوانی، همه زن‌ها چادرهاشان را می‌کشیدند روی صورتشان و پرهیجان‌ترین صحنه چهارسالگی‌ام گر می‌گرفت. همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع می‌شد و می‌رفت در عرش، همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است. این صحنه فراواقع ترین صحنه عمرم بود. من ایستاده بودم و همه زن ها نشسته بودند و من زل می‌زدم به این رشته کوه‌های کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمه‌های روضه سید تکان می‌خوردند و جلو عقب می‌رفتند. یک وقت‌هایی هم که در خانه خوشروها خوابم می‌برد و چادر مادرم می‌شد خیمه‌ای که سایه‌اش روی شیطنت به خواب رفته‌ام می‌افتاد. یک وقت‌هایی هم پلک وا می‌کردم و می‌دیدم روی شانه مادرم، در تاریکی زیر چادر، انگار عقب عقب راه می‌روم و همه چیز  از پشت سرم در می‌آید و در منظره مقابلم کوچک می‌شود. کاشوب در تمامی ذرات عالم است.