یادداشت‌های م. رهنمای (9)

                از آن دسته کتاب هایی بود که نمی شود زمین گذاشت. 
گیرایی و کشش بالایی داشت. از خواندنش لذت بردم. 
دلم برای مه تاب ، کباب شد. پایان کتاب را خیلی به دلم نشست. 

        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                هنگام خواندن کتاب بارها گریه کردم بغض کردم آرام و بی صدا و تنها مثل مادر شهید...
مادر شهید قبل از شهید شدن پسرش خودش شهید شده بود، تمام هستی و روح و جانش را در مقابل بقای دین و انقلاب، فدا کرده بود... چقدر به حال خوب او غبطه میخورم... 
تنها کتابی بود که وقتی شروع به خواندن کردم زیاد طول نکشید
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.