کسی هست که لطافت و طنز و شیرینی داستانک‌های شل سیلور استاین رو تجربه نکرده باشه؟ 
داستانک «بیمار» واقعا بی‌نظیره

          

            ملداش یک واژه‌ی مازندرانی است
ملاداداش
طلبه‌ای برای تبلیغ به یک روستا می‌رود و با چالشهایی مواجه میشود
سهوا یک حکم را اشتباه میگوید و همین اشتباه باعث دردسرهایی میشود
خارج شدن از فضای کلیشه‌ای شهری، و رفتن به اقلیم، ویژگی همه‌ی آثار آقای فیروزجایی است. طنز ملو، ادبیات اقلیمی، اشاره غیرمستقیم به نکات تربیتی، فضاسازی جذاب، شخصیت‌پردازی واقعی و خرده‌ماجراهایی که در خدمت پیش‌برد پیرنگ اصلی است، ملداش را خواندنی کرده است.
          

            کتاب رو بخاطر حس سمپاتی‌ی که با اسمش داشتم گرفتم
یک روایت کم حجم، خوشخوان، با تدوین خوب و بدون ایرادات نگارشی و ویرایشی
با یک طرح جلد جذاب که البته بهتر بود روی جلدش می‌نوشتن که این خاطرات از زبان مادر شهید هست
کلا این اثر رو میشه به نوجوانان پیشنهاد کرد
یکی از نکاتی که باید اشاره کنم اینه که عنوان کتاب، نه با تصویر جلد نسبتی داشت و نه با درونمایه‌ی روایت
تپه‌ی العیس فقط نام محل شهادت میلاد بوده
شاید اگر یک اسم فوتبالی مثل «دفاع آخر» برای کتاب انتخاب میشد، مناسبت بیشتری داشت و با طرح جلد هم هماهنگتر بود

          

            اولین بار که این اثر رو خوندم، بک روز بارانی اواخر شهریور بود و من توی یکی از اتاق‌های دانشکده ادبیات دانشگاه گیلان، تنها نشسته بودم و اشک می‌ریختم
بعدها بارها خوندمش، در روزهای بهاری و پاییزی و زمستانی، در سفر یا حضر، اما حس مشترکم با دفعه‌ی اول همین بود که هر بار خوندم، اشک راه باز کرد و جاری شد. نمی‌دونم چرا؟ شاید حس همسرانگی که سیمین در این نگاشته به جا گذاشته، سبک خاصش در توصیف لحظات آخر جلال، باعث میشه این متن اینقدر دلگیر و اثرگذار باشه 
          

            خدا رحمت کند استاد بی‌بدیل و هنرمند یکتا، مرحوم حسین پهلوان مقدم را. تابلوی ضامن آهو و عصر عاشورای ایشان تماماً با استفاده از چوب‌های درختان ایران ساخته شده بود. ایشان در طول ۲۸ ماه کل ایران را پای پیاده طی کرد و از پوشش گیاهی و درختان ایران بانک تصویر و اطلاعاتی تهیه نمود که در نوع خود بی‌نظیر بود. افسوس که مرگ، امان نداد تا این دایرةالمعارف چوب‌های ایرانی تکمیل گردد. 
حسین پهلوان مقدم، جانباز جنگ بود و سالها با عوارض شیمیایی زندگی کرد و در ۵۲ سالگی آسمانی شد
          

            در روزهای نوجوانی این کتاب یکی اژ همراه های همیشگی‌ام بود
وقت فعالیت فرهنگی در مدرسه، وقت جشن‌های خانه و مسجد و هیأت، و خصوصا وقت های خلوت و تنهایی، شعرها را انتخاب می‌کردم و می‌خواندم
یکی از عوامل علاقه‌ی من به شعر نوشتن و شعر سرودن، همین مجموعه‌ی استاد گرمارودی بود که از بای بسم الله تا تای تمت آن را باااارها و بارها خوانده بودم
هنوز هم بسیاری از عبارات آن را در حافظه دارم
قصیده‌های معروف و اشعار مشهور استاد را اول بار در همین مجموعه خواندم

در سایه سار نخل ولایت، و خط خون، در قله ی این کتابند
          

            هفت زن، از روزهای سخت و تلخ جنگ گفته و نوشته اند. از زندگی در متن جنگ. از دلشوره های تمام نشدنی. از مواجهه با خون و خاک و خرابی. از وحشت و ترس، از توکل و امید. از وحدت و یکدلی. 
از صدای اذان پیروزی بر مأذنه ها
و از اشک شوق در چشمان مادران و همسران و دختران

این روایت‌ها، وجهی از زندگی است که ما تجربه‌اش را نداشته‌ایم.
          

            یک سفر  کوتاه از روستای قنات ملک تا فرودگاه بغداد
از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۹۸

چیزی که در نگاه اول، چشمم را گرفت، گرافیک و صفحه آرایی خاص این کتاب بود. قطع خشتی، کاغذ کاهی‌رنگ گرماژ بالا، فونت‌های متعدد، پاورقی‌های متفاوت، استفاده از تصاویر در لابلای متن، پس‌زمینه‌ی مشکی یا قرمز بعضی صفحات، بولد کردن تاریخها و...
با خواندن نامزد گلوله‌ها، انگار یک تایم‌لاین از زندگی حاج قاسم را مرور می‌کنید، جملات مهم و ماندگارش را می‌شنوید، و همراه او در درگیری‌های نفس‌گیر جهان اسلام با دشمن غربی، خسته و مجروح می‌شوید، ترکش می‌خورید، و با گلوله‌ها زندگی می‌کنید
          

            برای تاریخچه‌ی تشکیل دولت سعودی و جزییات واقعه تخریب اول و دوم بقیع، به محتوای این کتاب نیاز داشتم
وقتی تورق کردم، دریافتم که این حجم کم، دربردارنده‌ی اطلاعات مهمی درباره‌ی آل سعود است
بخوانید و لذت ببرید
          

            یک سند راهبردی برای گفتمان انقلاب

بنظرم باید در دانشگاه تدریس شود
          

            یادداشتم را اینجا بخوانید

https://www.jamejamdaily.ir/Newspaper/item/170852
          

            رنجِ رسیدن به بلوغ، گذشتن از میانه‌ی التهاب و دل کندن از وابستگی‌هاست.
رمان فصل بی‌هراسی
قصه‌ی بلوغ شخصیتیِ یک جوان در دل التهابات دوران انقلاب است.
امروز در ارتباطی مجازی با نویسنده، به بررسی فنی این رمان پرداختیم و از قصه‌پردازی و پیرنگ و شخصیت‌ها گفتیم.
از سازمان مجاهدین و تغییر مواضع ایدئولوژیک‌شان، پیام امام به مردم تبریز، گروهک پیکار، ساواک و اندرزگو حرف زدیم.

اگر به روایت داستانی از سالهای منتهی به انقلاب علاقه دارید، #فصل_بی_هراسی را بخوانید.

@ghabasat
          

            اول از همه طرح جلدش جذبم کرد
بعد، خلاصه‌ی سه‌خطی قصه را جایی خواندم
و بعدتر فهمیدم نویسنده‌اش طلبه است
همه‌ی اینها ترغیبم کرد این رمان را بخوانم
قصه‌ی چالش یک مبلغ جوان که از قضا از میت می‌ترسد و خدا خدا می‌کند توی مدت سفر تبلیغی‌اش، کسی در روستا نمیرد
زبان روان داستان که خالی از طنز هم نبود، همراه با ماجراپردازی‌های جذاب، می‌تواند لحظات خوبی را برای خواننده خلق کند.