خاما داستان یک خانواده کرد هستش که در زمان جنگ کوموله ها با حکومت وقت از روستای محل زندگی شون کوچانده میشن ، خلیل راوی داستان عضو یک خانواده پر جمعیت هستش که عاشق دختری به نام خاما میشه که در همسایگی شون زندگی میکنه البته خاما چند سال از خلیل بزرگتره و حتی اون رو پشم هم حساب نمیکنه و در جریان درگیری ها اسیر میشه ، خلیل دیگه اونو نمیبینه ولی تا پایان کتاب مدام توهم میزنه و با خاما صحبت میکنه ، کلیت داستان قشنگه ولی توصیف ها و پرداخت های زیاد باعث افزایش حجم کتاب و حوصله سر بر شدن اون شده ، در کل بد نبود ...