خاما

خاما

خاما

3.4
31 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

76

خواهم خواند

26

ناشر
آموت
شابک
9786003840324
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1398/8/20

توضیحات

        
خاما نباید نوشته می شد. یک بار خیلی خیلی سال قبل او را زندگی کرد
و در شبی، این راز مگو را گفت و دیگر به سخن در نیامد. لال شد.
و گذشت و گذشت و گذشت تا رسید به یکی که کارش گفتن است.
این کلمه ها امید دارند خاما زنده شود و آن راوی هم.
به رقص و به رنگ رنگ زرد و قرمز این حلقه آتش، باید که جاری شد.

      

لیست‌های مرتبط به خاما

یادداشت‌ها

          ۴.۵ ستاره از ۵ ستاره.

"بعضی اوقات، دیدی آدم حوصله شنیدن چیزی را ندارد و وقتی هم دارند باهات حرف می زنند، انگار تو محو آب چشمه ای و هی یکی، سنگ می اندازد توی آب و آب، موج برمی دارد و باز می نشینی آب، از موج بیفتد و تو به خیال خودت برسی، اما باز آب را موج می اندازند و خیالات ات را آشفته."

با خودم قرار گذاشته بودم تا قبل از کنکور که تو اردیبهشت کتابی نخونم ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم که خاما رو نخونم.
خاما تجربه کتابخونی کاملا متفاوتی بود برام. دلیلش اینه که من خیلی وقت بود از رمان های ایرانی ناامید شده بودم و از کلیشه هایی که درباره اشون مینوشتم خسته شده بودم، برای همین کلا خونون رمان ایرانی رو کنار گذاشتم.
وقتی فهمیدم داستان خاما کاملا خارج از اون کلیشه هاش تصمیم گرفتم بخونمش و فوق العاده از این بابت خوشحالم.
خاما برای من یک عاشقانه تاریخی بود. یک عاشقانه متفاوت و یک تاریخ متفاوت که هزاران بار ارزش نوشته شدن و خوانده شدن رو داره.
تمام این موارد همراه با سبک نوشتاری آقای علیخانی و کلماتی که نشان دهنده زبان و لهجه محلی شخصیت ها بود رمانی متفاوت به وجود آورد.
تنها مشکلی که داشتم این بود که تو بیست صفحه اول کتاب یه ذره ارتباط برقرار کردن باهاش برام سخت بود ولی وقتی به شخصیت ها عادت کردم عادی شد. دلم میخواست قسمت عاشقانه کتاب کمی بیشتر باشه و درباره خانواده خلیل بعد از کاری که کرد هم بدونم، اینکه سرنوشت چه بازی دیگه ای براشون داشت. 
به دفعات کتاب منو یاد "صد سال تنهایی" مینداخت، تو هردوشون شخصیت ها زیاد بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم میکردن ولی باز هم ادامه میدادن.
در کل خیلی خیلی زیاد خاما رو دوست داشتم و حتی ساعت هایی که نمیخوندمش هم فکرم پیشش بود و از ذهنم بیرون نمیرفت. قطعا خوندنش رو به همتون پیشنهاد میکنم.
        

3

        #یوسف_علیخانی در عاشقانه ای با نام #خاما، شما را با عاشقانه ای فراتر از آنچه شاید تا کنون شنیده و یا خوانده اید روبرو می کند.... عاشقانه ای متفاوت و جاندار که از دل جنگ و خون و سرگردانی شکل می گیرد و از کوچ و تبعید اجباری کردهای ساکن حاشیه #کوههای_آرارات به دستور رضا خان به ارسباران و سپس به قزوین (به بهانه اغتشاش اما در اصل پاسداری از مرزها در برابر ترکهای متجاوز کشور همسایه) روایت می کند.
.
"خاما" روایت مردمانی است که در میان تمام درد و رنجهای هجرت همچنان عاشق می شوند و عاشق می مانند... 
"خلیل عبدویی" راوی اول شخص داستان، نوجوان کُرد دهساله که دل در گروی عشق "خاما"، دختری بزرگتر از خود در روستای "آغگل" از توابع آرارات بسته است؛ در همان ابتدای عاشقی به جبر روزگار از "خاما" که اسلحه به دست گرفته و برای جنگ به آرارات رفته است، دور می شود! و این دوری سالها به طول می انجامد ... در تمام سالهای دوری، خلیل در کشمکشی خاموش با خیال خاما زندگی می کند ... اگر چه در وطن جدید جای می گیرد و تشکیل خانواده می دهد، اما در حقیقت یک تنه و تنها بار عاشقی و غربت را بر دوش می کشد ... باری چنان سنگین که مهر سکوت بر لبانش می نشاند. تنها در خیالات خود با خامایش سخن می گوید! در نهایت، تراژدی علیخانی شکل می گیرد و خلیل آرامش خویش را در آرامگاهی در زیر ریشه های یک درخت انار باز می یابد! 
.
اگر به دنبال خواندن یه داستان متفاوت عاشقانه در بستر تاریخ هستید؛ "خاما" یوسف علیخانی از نشر  #آموت را بخوانید! 
به خواندنش می ارزد! 
.
👓 برشهای از متن: 
🎋 خوراک آدمی حرف است و حرفها کلمه می شوند و کلمه ها جمله و زندگی اینطور از لحظه ها به روزها و از روزها به ماه ها و سالها می رسد و ... تا آدمی زنده است، گفتن ها زنده خواهد ماند. 
.

🎋 آدمی که دنیا شش روز بیشتر به او وفا ندارد، چه فرقی می کند روز اولش کجا بوده و روز آخر کجا. مهم فقط این هست که در این شش روز توانسته به خامایش برسد یا نه...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3