بریده کتابهای y.s y.s 1403/8/4 جین ایر شارلوت برونته 4.2 145 صفحۀ 322 یک روز را در نظر بگیر، آن را به چند قسمت کن، برای هر قسمت وظیفهای اختصاص بده؛ هیچ لحظهای از یک ساعت را خالی نگذار: ده دقیقهها، پنج دقیقهها، همه را پر کن. اگر هر کاری را در جای خودش، با روش خاص و با نظم دقیقی انجام بدهی، میبینی روز تمام میشود، تقريبا قبل از این که تو بدانی کی شروع شده. در این صورت، مرهون هیچکس نخواهی بود که بگویی به تو کمک کرده تا از لحظات خالی زندگیت خلاص بشوی؛ مجبور نیستی که به دنبال مصاحبت، گفت و گو، همدردی و گذشت کسی باشی. 0 6 y.s 1403/8/4 جین ایر شارلوت برونته 4.2 145 صفحۀ 186 دوشیزه ایر، ندامت زهر زندگی است. 0 10 y.s 1403/6/31 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 122 بیگمان از برای انسان هدیهای بالاتر از آن نیست که همۀ هدفهایش را به لبهای خشک بدل کند و همۀ زندگی را به چشمۀ آب ... . 0 7 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 86 و میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 1 5 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 95 اما اگر ناگزیر باید زمان را در اندیشۀ خود با فصلها اندازه بگیرید، پس بگذارید که هر فصلی همۀ فصلهای دیگر را در بر بگیرد. و بگذارید که امروز گذشته را با یاد در بر گیرد و آینده را با رغبت. 0 4 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 92 و بسیاری از سخنان شما اندیشه را نیمهجان میکنند؛ زیرا که اندیشه پرندهایست آسمانی، که در قفس سخن شاید به راستی بالهایش را باز کند، ولی به پرواز در نمیآید. 0 3 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 86 دلهای شما در سکوت خود رازهای روز و شبها را میدانند، ولی گوشهاتان تشنۀ شنیدن صدای دانش دل هستند. شما میخواهید آنچه را همیشه در اندیشه دانستهاید در سخن نیز بدانید. میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 0 6 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 81 خِرَد و شور شما سکان و بادبان کشتی روح شما هستند. هرگاه بادبان یا سکان شما بشکند، به این سو و آن سو سرگردان میشوید، یا آن که در میان دریا بر جا میمانید. زیرا که خرد اگر به تنهایی فرمان براند، نیروی بازدارنده است؛ و شور اگر نگهبانی نداشته باشد، آتشیست که خود را هم میسوزاند. 0 2 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 76 ای مردمان اُرفالِس، شما میتوانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ 0 7 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 63 بالهاتان را جمع مکنید تا از میان در بگذرید، سرتان را خم مکنید تا به سقف نگیرد، نَفَستان را حبس مکنید تا مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند. در گورهایی که مردگان از برای زندگان ساختهاند زندگی مکنید. 0 2 y.s 1403/6/19 بی عیب و نقص مایکل شور 3.8 1 صفحۀ 68 اکثر قریب به اتفاق اعمال بشری مشتمل بر اطلاعات ناقص هستند، چه در منتهیالیه ابتدایی (قبل از اینکه انجامشان بدهیم) و چه در منتهیالیه انتهایی (وقتی نتایج را مشاهده میکنیم). به همین دلیل، تعیین ارزش اخلاقی یک عمل بر اساس نتایج آن، رویکردی مخاطرهآمیز است. 0 4 y.s 1403/6/9 لذات فلسفه: پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر ویل دورانت 4.4 4 صفحۀ 29 ذهن شما همچون زندان است؛ او هرگز نمیتواند بداند که چه اندازه از آنچه میداند در شیء خارجی است یا در ذهنی است که آن را میداند. چنین است حال حواسی که حکم آنها حقایق شماست! 0 11 y.s 1403/5/30 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 219 صفحۀ 114 یاد گرفته بودم که همیشه صادق باشم، اما حقیقت گاهی وقتها میتواند پیچیده باشد. مهم نیست که حقیقت تلخ باشد یا شیرین. گاهی وقتها، حقیقت تا وقتی که تنها نشوی بروز پیدا نمیکند. حتی در این هم تضمینی نیست. گاهی وقتها، حقیقت، رازی است که آن را از خودت هم مخفی میکنی؛ چرا که زندگی با یک دروغ سادهتر است. 2 8 y.s 1403/5/30 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 219 صفحۀ 107 پام به یکی از پلهها گیر کرد و پهن زمین شدم. گفتم: «مثل بچهها افتادم.» روفوس شانهاش را بالا انداخت: «بهتره به جلو بیفتی تا به عقب.» 0 6 y.s 1403/5/11 فتح خون سید مرتضی آوینی 4.7 73 صفحۀ 51 2 16 y.s 1403/5/4 فلسفه اخلاق مرتضی مطهری 4.2 4 صفحۀ 209 آیا روح اجتماع است که گرایشهای اخلاقی را الهام میکند؟ بعضی گفتهاند روح اجتماع است که وحی میکند، روح اجتماع الهام میکند به انسان که چنین کار را بکن. «روح اجتماع الهام میکند» این آقا (موریس مترلینگ) که در گرایشهای معنوی کمیتش لنگ است میگوید روح جامعه است که دارد وحی میفرستد. جامعه چیست؟ جامعه یعنی مجموع افراد با یک ترکیب مخصوص. جامعه که وجودی مستقل از افراد ندارد مگر یک وجود اعتباری، و وجود اعتباری که روح ندارد. گیرم روح داشته باشد، روح جامعه از کجا این را گرفت و الهام کرد؟ چه کسی به خود روح جامعه الهام کرد؟ الهیون میگویند خدای متعال است که به بشر الهام میکند. 13 5 y.s 1403/5/2 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 79 0 3 y.s 1403/5/2 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 108 'O young woman, throw yourself into the water again so that I may a second time have the chance of saving both of us!' A second time, eh, what a risky suggestion! Just suppose, that we should be taken literally? We'd have to go through with it. The water's so cold! But let's not worry! It's too late now. It'll always be too late. Fortunately! 1 1 y.s 1403/5/2 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 13 and to suppress a dive sometimes leaves one strangely aching. 0 1 y.s 1403/4/24 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 65 I have never been really able to believe that human affairs were serious matters. I had no idea where the serious might lie, except that it was not in all this I saw around me, which seemed to me merely an amusing game, or tiresome. 0 1
بریده کتابهای y.s y.s 1403/8/4 جین ایر شارلوت برونته 4.2 145 صفحۀ 322 یک روز را در نظر بگیر، آن را به چند قسمت کن، برای هر قسمت وظیفهای اختصاص بده؛ هیچ لحظهای از یک ساعت را خالی نگذار: ده دقیقهها، پنج دقیقهها، همه را پر کن. اگر هر کاری را در جای خودش، با روش خاص و با نظم دقیقی انجام بدهی، میبینی روز تمام میشود، تقريبا قبل از این که تو بدانی کی شروع شده. در این صورت، مرهون هیچکس نخواهی بود که بگویی به تو کمک کرده تا از لحظات خالی زندگیت خلاص بشوی؛ مجبور نیستی که به دنبال مصاحبت، گفت و گو، همدردی و گذشت کسی باشی. 0 6 y.s 1403/8/4 جین ایر شارلوت برونته 4.2 145 صفحۀ 186 دوشیزه ایر، ندامت زهر زندگی است. 0 10 y.s 1403/6/31 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 122 بیگمان از برای انسان هدیهای بالاتر از آن نیست که همۀ هدفهایش را به لبهای خشک بدل کند و همۀ زندگی را به چشمۀ آب ... . 0 7 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 86 و میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 1 5 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 95 اما اگر ناگزیر باید زمان را در اندیشۀ خود با فصلها اندازه بگیرید، پس بگذارید که هر فصلی همۀ فصلهای دیگر را در بر بگیرد. و بگذارید که امروز گذشته را با یاد در بر گیرد و آینده را با رغبت. 0 4 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 92 و بسیاری از سخنان شما اندیشه را نیمهجان میکنند؛ زیرا که اندیشه پرندهایست آسمانی، که در قفس سخن شاید به راستی بالهایش را باز کند، ولی به پرواز در نمیآید. 0 3 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 86 دلهای شما در سکوت خود رازهای روز و شبها را میدانند، ولی گوشهاتان تشنۀ شنیدن صدای دانش دل هستند. شما میخواهید آنچه را همیشه در اندیشه دانستهاید در سخن نیز بدانید. میخواهید با انگشتهاتان تن رویاهاتان را لمس کنید. و چه بهتر که چنین کنید. 0 6 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 81 خِرَد و شور شما سکان و بادبان کشتی روح شما هستند. هرگاه بادبان یا سکان شما بشکند، به این سو و آن سو سرگردان میشوید، یا آن که در میان دریا بر جا میمانید. زیرا که خرد اگر به تنهایی فرمان براند، نیروی بازدارنده است؛ و شور اگر نگهبانی نداشته باشد، آتشیست که خود را هم میسوزاند. 0 2 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 76 ای مردمان اُرفالِس، شما میتوانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیمهای ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟ 0 7 y.s 1403/6/30 پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران 4.0 17 صفحۀ 63 بالهاتان را جمع مکنید تا از میان در بگذرید، سرتان را خم مکنید تا به سقف نگیرد، نَفَستان را حبس مکنید تا مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند. در گورهایی که مردگان از برای زندگان ساختهاند زندگی مکنید. 0 2 y.s 1403/6/19 بی عیب و نقص مایکل شور 3.8 1 صفحۀ 68 اکثر قریب به اتفاق اعمال بشری مشتمل بر اطلاعات ناقص هستند، چه در منتهیالیه ابتدایی (قبل از اینکه انجامشان بدهیم) و چه در منتهیالیه انتهایی (وقتی نتایج را مشاهده میکنیم). به همین دلیل، تعیین ارزش اخلاقی یک عمل بر اساس نتایج آن، رویکردی مخاطرهآمیز است. 0 4 y.s 1403/6/9 لذات فلسفه: پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر ویل دورانت 4.4 4 صفحۀ 29 ذهن شما همچون زندان است؛ او هرگز نمیتواند بداند که چه اندازه از آنچه میداند در شیء خارجی است یا در ذهنی است که آن را میداند. چنین است حال حواسی که حکم آنها حقایق شماست! 0 11 y.s 1403/5/30 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 219 صفحۀ 114 یاد گرفته بودم که همیشه صادق باشم، اما حقیقت گاهی وقتها میتواند پیچیده باشد. مهم نیست که حقیقت تلخ باشد یا شیرین. گاهی وقتها، حقیقت تا وقتی که تنها نشوی بروز پیدا نمیکند. حتی در این هم تضمینی نیست. گاهی وقتها، حقیقت، رازی است که آن را از خودت هم مخفی میکنی؛ چرا که زندگی با یک دروغ سادهتر است. 2 8 y.s 1403/5/30 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 219 صفحۀ 107 پام به یکی از پلهها گیر کرد و پهن زمین شدم. گفتم: «مثل بچهها افتادم.» روفوس شانهاش را بالا انداخت: «بهتره به جلو بیفتی تا به عقب.» 0 6 y.s 1403/5/11 فتح خون سید مرتضی آوینی 4.7 73 صفحۀ 51 2 16 y.s 1403/5/4 فلسفه اخلاق مرتضی مطهری 4.2 4 صفحۀ 209 آیا روح اجتماع است که گرایشهای اخلاقی را الهام میکند؟ بعضی گفتهاند روح اجتماع است که وحی میکند، روح اجتماع الهام میکند به انسان که چنین کار را بکن. «روح اجتماع الهام میکند» این آقا (موریس مترلینگ) که در گرایشهای معنوی کمیتش لنگ است میگوید روح جامعه است که دارد وحی میفرستد. جامعه چیست؟ جامعه یعنی مجموع افراد با یک ترکیب مخصوص. جامعه که وجودی مستقل از افراد ندارد مگر یک وجود اعتباری، و وجود اعتباری که روح ندارد. گیرم روح داشته باشد، روح جامعه از کجا این را گرفت و الهام کرد؟ چه کسی به خود روح جامعه الهام کرد؟ الهیون میگویند خدای متعال است که به بشر الهام میکند. 13 5 y.s 1403/5/2 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 79 0 3 y.s 1403/5/2 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 108 'O young woman, throw yourself into the water again so that I may a second time have the chance of saving both of us!' A second time, eh, what a risky suggestion! Just suppose, that we should be taken literally? We'd have to go through with it. The water's so cold! But let's not worry! It's too late now. It'll always be too late. Fortunately! 1 1 y.s 1403/5/2 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 13 and to suppress a dive sometimes leaves one strangely aching. 0 1 y.s 1403/4/24 سقوط آلبر کامو 3.9 59 صفحۀ 65 I have never been really able to believe that human affairs were serious matters. I had no idea where the serious might lie, except that it was not in all this I saw around me, which seemed to me merely an amusing game, or tiresome. 0 1