Hamideh Nouri

Hamideh Nouri

@YaZahra1824

79 دنبال شده

53 دنبال کننده

            و اینک عشق...💚💚💚
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

Hamideh Nouri پسندید.
          در ژوئن ۱۹۱۴، در یک روز گرم تابستانی 
ناگهان حریقی در مرکز اروپا به‌پا شد.
 کانون آتش در اتریش بود و خرمن هیزم را در وین آماده کرده بودند...
اما این جرقه از صربستان به خرمن افتاد!
 باد شدیدی که از شمال شرقی و مستقیماً از پترزبورگ می‌آمد، آن را شعله‌ور کرد.

فرانسه چه؟
 در این بین، فرانسوی‌ها مقداری شاخه و هیزم را که از مدت‌ها پیش خشک کرده بودند، روی تل آتش ریختند.

نقش آلمان چه بود؟
 شاید بشود گفت که آلمان از روی ریاکاری فقط تماشا می‌کرد که چه‌طور شعله‌ها بالا می‌روند و شراره‌ها پراکنده می‌شوند! 
شاید هم ریاکاری نبود،
 بلکه از روی حماقت و غرور بود که فکر می‌کرد در زمان مناسب می‌تواند آتش را مهار کند.
 شاید درست تر از همه این باشد که؛
آلمان نقشه‌ی این جنگ را از قبل کشیده بود، از پشت پرده و از ابتدا، نخ‌ها را می‌جنباند و اتریش را می‌رقصاند...

و اما انگلستان!
 انگلستان از اول مقدار هنگفتی آب ذخیره کرده بود که با آن می‌توانست آتش را کاملاً خاموش کند.
 اما آنچه جرمش را شدیدتر می‌کند این است که ایستاده بود و آشکارا می‌دید که آتش شعله می‌کشد و گسترده می‌شود، اما به همین اکتفا کرد که فریاد بزند:
_کمک کنید، کمک، آتش..._
 و از باز کردن لوله‌های آب خودداری کرد!


تمامی این اتفاقات با تفاسیر و نظرات گوناگون رخ داد و در نهایت؛
یک بازی بیلیارد در دنیا شروع شد. 
یک گلوله‌ی سفید به اسم "اتریش"
 با هدایت یک گلوله‌ی سفید دیگر به اسم "آلمان"
 به یک گلوله‌ی قرمز به اسم "صربستان" برخورد می‌کند و جنگ جهانی اول آغاز می‌شود! 
اما چوب بیلیارد در دست کیست؟ 
روسیه؟ انگلستان؟
 برداشت آزاد است!


خانواده‌ی تیبو تمام شد!
شخصیت‌های این کتاب اصلاً افرادی نیستند که بتوانید چشم بسته به آنها دل ببندید و تمام قد از آنها دفاع کنید! 
(حالا که فکر می‌کنم، در زندگی واقعی هم نمی‌توان این کار را کرد.) 
خانواده‌ی تیبو متشکل از شخصیت‌هایی است که هیچکدام مطلقاً خوب یا بد نیستند. 
در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، واکنش‌های خوب و بدی از خود نشان می‌دهند. زمانی که کاملاً از آنها قطع امید می‌کنید،
 پشیمان می‌شوند و دلتان را دوباره بدست می‌آورند..
 و زمانی که بابت پیشرفت و عاقل بودنشان تشویقشان می‌کنید، جوری ناامیدتان می‌کنند که از خواندن ادامه‌ی کتاب سیر می‌شوید.
(بیشتر از این در مورد شخصیت‌ها نمی‌گویم، در یادداشت جلد اول به اندازه‌ی کافی گفته‌ام.)

بعد از پایان این کتاب به خودم گفتم؛
• مثل آنتوان، عاشق کار و حرفه‌ات باش..
• مثل ژاک، به دنبال اهدافت باش و از روزمرگی و بی‌توجهی به اصول دوری کن..
• مثل خانم فونتانن، در زندگی مثبت‌نگر باش 
(ولی حتی شبیه خانم فونتانن بودن هم برایم خوشایند نیست..! هیچوقت مثل خانم فونتانن نباشید)

• مثل ژنی؟ نمی‌خواهم مثل ژنی باشم! از اشخاصی که عشق و محبت را باید از آنها گدایی کرد، خوشم نمی‌آید!
• دنیل؟ دوستش نداشتم و ندارم..
*برای همین است که نقش هم پدر و هم مادر در زندگی فرزندان خیلی مهم است! بودن پدر و مادر، حتی اگر سرد باشند (مثل آقای تیبو)، بهتر از یک روز بودن و یک روز نبودن آنهاست.
عدم تعادل و بلاتکلیفی در زندگی، همه چیز را خراب می‌کند..

*بخش عمده ای از دوجلد پایانی این کتاب، درمورد وقایع و جبهه گیری های کشورهای مختلف پیش از شروع جنگ است.
اطلاعات خیلی خوبی داشت ولی برای من که اطلاعاتی در این زمینه نداشتم، از جایی به بعد خسته کننده بود.
*دوجلد اول به بررسی شخصیت ها و برداشتن نقاب هر یک از آن‌ها پرداخته بود (مشخصه که دوجلد اول رو کمی بیشتر دوست داشتم🫶🏻)
(بخشی از جملات اول یادداشت، از متن کتاب است)
        

81

Hamideh Nouri پسندید.
          3-سرزمین کنار نیل
تاریخ آغاز می شود،۳۱۰۰سال قبل از میلاد درمصردرجایی که مردگان را مومیایی میکردند ،در مقبره ها میگذاشتند وبه هیروگلف مطلب می‌نگاشتند .درآن زمان پادشاهی بنام مِنِس(menes)بر مصر فرمانروایی میکرد،عظمت رود نیل سبب شده بود تا با وجود گرمای آفریقا، زمینهای مصر حاصلخیز باشند واین رود برای مردمانش مقدس باشد،پادشاهان ِمصر را فراعنه می نامند،یکی از آنها« خوفو شاه به معنای پسرخورشید»نام داشت،او دوست داشت ساختمانی به عظمت کوهها داشته باشد وآن هرم عظیم خوفو است که در زمان حاضر هم می توانیم آنرا ببینیم.صدهزارنفر حدود 30سال برای این ساختن آن رنج کشیده اند.آنها به خدایان زیادی از جمله اُزیریس وهمسرش وآمون خدای خورشید اعتقاد داشتند.مجسمه های غول پیکری از آنها درمعابد میساختند ودرمقابل معابد سنگهای  بلند نوک تیزی بنام اُبلیسک نصب می کردند.در بین مصریان  برخی جانوران مقدس بودند ازجمله گربه.تندیس موجود افسانه ای ابوالهول نزدیک اهرام مصر قرار دارد سر انسان وبدن شیر را دارد.
یکی از فراعنه مصر که درحدود۱۳۷۰قبل از میلاد می‌زیست آخناتون نام داشت، انسان بزرگی که به خدایان بی شمار مصر بی اعتقاد بودوبه آیین آنها بی‌اعتنا وبه خدای یگانه باور داشت.اما متأسفانه با فوت او باز مردم مصر به آیین خود بازگشتند چراکه در تاروپود آنها ریشه دوانده بود.
        

45

Hamideh Nouri پسندید.
          داستان حول محور ارتباط خاص دختر هفت ساله‌ای به نام السا با مادربزرگ هفتاد و هفت ساله‌ و کمی عجیب و غریبش می‌چرخد. آنها در یک ساختمان همراه افرادی زندگی می‌کنند که هر کدام برای خود قصه‌ای دارند و توسط السا کوچولو با آنها آشنا می‌شویم. لحن کودکانه‌ راوی خیلی دل نشین بود. 
مادربزرگ آدم معمولی نیست و همیشه زندگی پرماجرایی داشته پس قراره کلی هیجان را تجربه کنید. بیشتر شخصیت‌ها اسم ندارند و ما آنها با لقبی که السا رویشان گذاشته، می‌شناسیم.

جناب فردریک بکمن شخصیت‌ پردازی خوبی برای تک‌تک افراد قصه انجام داده که به نظرم نقطه قوت اصلی کتاب بود و باعث می‌شد خواننده ارتباط خوبی با شخصیت‌ها بگیرد و با غم و شادی آنها همراه شود. وی به روابط انسانی در جامعه و حسّ حمایتگری و دلجویی که در زمان احتیاج می‌توانند از هم داشته باشند، پرداخته.

بین شخصیت‌های کتاب مادر السا را بیشتر دوست داشتم و بیشتر از همه دلم برای بریت-ماری سوخت و از رابطهٔ نزدیک السا با ورس دچار حالت تهوع می‌شدم، همواره⁦⁦.

🟢 (کتاب که تمام شد غیرتی شدم به خودم قول دادم تا دو روز کتاب داستان نخونم)





        

42

Hamideh Nouri پسندید.

40