بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

همۀ پست‌های محمدهادی رمضان‌زاده

محمدهادی رمضان‌زاده

14 ساعت پیش

خواندن 1 دقیقه
نگو، نشان بده.

از بالای صفحه کتاب زیر چشمی به مادر و دختر و نوه‌ی پای میز پذیرش نگاه می‌کنم. نوه توی قنداق پیچیده شده، توی بغل مادربزرگ. دختر دست انداخته به بند کیفش و نگاهش بین دهان مادر و دستیارم جابجا می‌شود. یک آن می‌شنوم: «بذارید دکتر معاینه کنه!»

محمدهادی رمضان‌زاده

7 روز پیش

خواندن 1 دقیقه
از کوزه همان برون تراود که فلان.

دیگر وقتش رسیده، توی بهخوان چیزَکی به‌غیر از دندانپزشکی بیابم و سوژه نوشتنش کنم...

محمدهادی رمضان‌زاده

1403/02/10

خواندن 1 دقیقه
ون‌کافه اسقاطی خیاری پشت چراغ چشمک‌زن قرمز

یک مرد مسن متشخص با کت و شلوار و کلاهِ کج. یک حاج آقای عمامه سیاه. یک خانم میانسال در آستانه بازنشستگی. یک خانم جوان، که شوهرش بیمه بود و خودش نه. یک مدیر کلینیک که دندان‌هایش یا نبودند، یا سالم بودند. هرکدام توی موقعیتی کم و بیش مشابه، می‌خواستند از بیمه‌شان استفاده کنند. به هر قیمتی، به هر نحو ممکن!

محمدهادی رمضان‌زاده

1403/02/03

خواندن 1 دقیقه
محمدهادی رمضان‌زاده

1403/02/03

خواندن 1 دقیقه
یا مفرَّ من لا مفرّ لَه...یا مفرِّ همه!

یک وقت‌هایی، که وجدانم یک پلکش را باز می‌کند، اولین بخوراتی که توی فضای ذهنم می‌پیچد، ترس از «ظلم» و به قول ما کرمانی‌ها «حقْ-ناحقی» است...اولین هشداری که به ذهنم خطور می‌کند،آخرین وصیت سیدالشهداء است به سید الساجدین؛ که :« بپرهیز، بپرهیز، بپرهیز از ظلم به هرآنکه که جز خدا فریادرسی ندارد!»...باز «ظلم» زنگ می‌زند...

محمدهادی رمضان‌زاده

1403/01/27

خواندن 1 دقیقه
همان همیشگی

اگر توی جاده زیر لاستیک تریلی «چَرخ» شوی از دست مرده‌شور شاید، ولی از دست دندانپزشک گریزی نیست!

محمدهادی رمضان‌زاده

1403/01/18

خواندن 1 دقیقه
أبر اغلاط مصطلح ونزوئلایی

أبرتورم ونزوئلایی، کجا و کی می‌بارد؟

محمدهادی رمضان‌زاده

1403/01/05

خواندن 1 دقیقه