ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

پائولو کوئیلو و 1 نفر دیگر
3.6
162 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

432

خواهم خواند

118

«ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» داستانی از پائولو کوئلیو درباره دختری ۲۴ ساله، اهل اسلوونی است که با وجود داشتن زندگی نرمال تصمیم به خودکشی می‌گیرد. خلاصه کتاب «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» ورونیکا دختری است که هرچه می‌خواهد، دارد. تفریحات خوب و دلخواه، بیرون رفتن با دوستان، ملاقات با جوان‌های جذاب و خیلی چیزهای دیگر اما او آدم شادی نیست و در زندگی‌اش احساس خلاء می‌کند برای همین در یک روز از ماه نوامبر سال ۱۹۹۷ تصمیم می‌گیرد با خوردن قرص به زند‌گی‌اش پایان دهد؛ اما موفق نمی‌شود. دکتر در بیمارستان به او می‌گوید که مرگ تا چند روز دیگر قطعا به سراغش خواهد آمد. این موضوع یعنی آگاهی از مرگ و یک هفته سرگردانی میان مرگ و زندگی در نهایت ورونیکا را متحول و به زندگی مشتاق می‌کند. «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» یکی از آثار سه‌گانه کوئلیو است. کتاب‌هایی که او در آنها به زندگی یک هفته از انسان‌های معمولی پرداخته است. انسان‌هایی معمولی که هرکدامشان ناگهان با یک مفهموم کلیدی و بزرگ مانند عشق، مرگ و قدرت روبه‌رو می شوند. کوئلیو در این سه‌گانه می‌خواهد بگوید چه درون انسان و چه در جوامع بزرگ، تغییرات به یک‌باره رخ می دهند درست زمانی که اصلا انتظارش را نداریمو زندگی مثل یک مبارزه است تا شهامت و قدرت و وجود انسان را بیازماید. زندگی به عقب برنمی‌گردد و یک هفته هم زمان زیادی است تا در برابر سرنوشتمان تصمیم درست بگیریم. دو اثر دیگر این سه‌گانه «کنار رود پیدرا نشستم و گریستم» و «شیطان دوشیزه پریم» هستند. کوئلیو در «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» داستانی شگفت‌انگیز از رویارویی با مرگ می‌گوید؛ تجربه‌ای حتمی و اجتناب‌ناپذیر در زندگی هر موجود فانی. کتاب «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» برای چه کسانی مناسب است اگر داستان‌‌های لطیف انسانی با تم عرفانی و با موضوع تحول انسان را دوست دارید حتما از خواندن این داستان زیبا لذت خواهید برد. درباره «پائولو کوئلیو» پائولو کوئلیو متولد ۲۴ آگوست ۱۹۴۷، نویسنده و شاعر برزیلی است. پائولو از نوجوانی علاقه داشت که نویسنده شود. اما خانواده‌اش او را به دانشکده حقوق فرستادند. ولی پائولوی جوان و سرکش، سفری طولانی و «هیپی‌وار» را در آمریکای جنوبی و شمال آفریقا و اروپا آغاز کرد و به مواد مخدر روی آورد. زمانی که به برزیل بازگشت در دهه ۱۹۶۰ میلادی، به عنوان ترانه‌سرا برای چند خواننده لاتین‌زبان فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۷۴، حکومت نظامی حاکم برزیل، او را به سبب ترانه‌هایش بازداشت کرد. در دهه ۱۹۸۰، او به طور تمام وقت به نویسندگی روی آورد و این زمانی بود که کوئلیو از آن به عنوان نوعی بیداری درونی یاد می‌کند. پس از چند رمان اول او که تجربه ناموفقی بودند، کتاب کمیاگر را نوشت. کیمیاگر تبدیل به یکی از کتاب‌های پرفروش شد. این کتاب تاکنون ۸۳ میلیون نسخه فروش داشته و به ۸۱ زبان گوناگون ترجمه شده است. این میزان فروش، رکورد گینس را نیز به دست آورده است. کوئلیو یکی از موفق‌ترین نویسندگان موثر جهان است و نزدیک به ۲۱۰ میلیون نسخه از کتاب‌هایش در بیش از ۱۷۰ کشور جهان به فروش رفته است. او در شبکه‌های اجتماعی نیز دنبال‌کنندگان بسیاری دارد و مجموعه‌ای از حدود ۸۰ هزار عدد از دست‌نوشته‌هایش را به صورت الکترونیکی منتشر کرده است. پائولو کوئلیو یک بار هم در سال ۱۳۷۹ به ایران سفر کرده است. جملاتی از کتاب «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» «مجله را کنار گذاشت، دیگر لزومی نداشت از دست دنیایی حرص بخورد که اصلاً هیچ‌چیز درمورد اسلوونی نمی‌دانست؛ غرور ملی هم دیگر برایش اهمیتی نداشت. زمان آن رسیده بود که به خودش ببالد، چون سرانجام، شهامت آن را یافته بود که با زندگی وداع کند: چه کِیفی داشت! تازه، این کار را داشت به روشی انجام می‌داد که همیشه آرزویش را داشت... با مصرف قرص‌های خواب که هیچ ردّی از خود به جا نمی‌گذاشتند.»

لیست‌های مرتبط به ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

پست‌های مرتبط به ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

یادداشت‌های مرتبط به ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

            بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
سلام و نور
ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد، اثر جناب پائولو کوئیلو
(همین اول‌کاری و در حاشیه‌ این را بگویم که واژه‌ی 《لیوبلیانا》و یادداشت حبیبه خانمِ جعفریان مرا به خواندن این کتاب ترغیب کرده)
اگر به شما بگویند که فقط یک هفته زنده می‌مانید چه کار می‌کنید؟ به پاسخ این سوال فکر کنید چرا که  این جمله‌ای است که به قهرمان داستان بعد از خودکشی نا موفقش گفته شده است.
اولین دریافت من در مواجهه با خط داستانی این کتاب این جمله است؛ هر که دیوارش بالاتر، دیوانه‌تر. 
دیوانه در این کتاب کسی است که  دیوار شخصی  دورخودش را آنقدر بالا بکشد که ارتباطش با دنیای عادی و طبیعی اطراف قطع و یا کمرنگ شود. 
این برای من جالب بود،  اینکه چرا فردی را که برای اولین بار خودکشی کرده به جای بیمارستان یک‌راست به تیمارستان می‌برند؟ ( البته برای آن توجیهی دارند ؛ فردی که به خاطر شناخته نشدن کشورش‌ در جهان ، طی یادداشتی ،  اقدام به خودکشی می‌کند قطعا دیوانه است و باید به تیمارستان برود.)
در این کتاب هرکسی که با مردم عادی تفاوت داشته باشد دیوانه می‌دانند و جایش در ویلت(تیمارستان) است.داستان کتاب درباره‌ی دختری  اسلوونی تبار  به نام ورونیکاست. او بعد از اینکه دنیا در چشمش یکنواخت و تکراری آمد تصمیم گرفت به زندگی خود پایان دهد. کجا؟ در شهری با نام فانتزی لیوبلیانا!  که پایتخت کشور اسلوونی است، اما نه اسلوونی مستقل!  اسلونی که در شُرُف جنگ داخلی برای استقلال از یوگسلاوی است و خوف جنگ بر رفتار همه مردم اثر گذاشته.   داستان اگر چه به نام ورونیکا نوشته شده اما در طی داستان با شخصیتهایی به  موازات او آشنا می‌شویم که هر کدام به دلیلی سر از ویلت در آورده‌اند. در گریزی  به زندگی این شخصیتها ، رگه‌های عشق و ناکامی  و خوف خیانت   را می بینیم.  از اینها که بگذریم در ویولت دکتری است که کار مشاوره و درمان دارویی تیمارجویان را به عهده دارد. در پایان داستان متوجه می‌شویم که این دکتر برای نوشتن رساله‌اش و آزمودن فرضیه‌هایش داروهایی را روی بیماران آزمایش می‌کند.و نکته‌ی آخر اینکه عشق در هر جا و مکانی در هر حالی  که جوانه بزند ،زندگی بخش است. مهم اتفاق افتادن  عشق است درزمان مناسب و محلی که باید. و در مورد ورونیکا باید گفت: او به خوبی از یک هفته‌ی طلایی خودش استفاده کرد  و گویی شاعر این شعر را برای او سروده که ؛ دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.