No Longer Human

No Longer Human

No Longer Human

3.9
73 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

13

خوانده‌ام

155

خواهم خواند

117

ناشر
شابک
9780811204811
تعداد صفحات
177
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        Osamu Dazai's No Longer Human, this leading postwar Japanese writer's second novel, tells the poignant and fascinating story of a young man who is caught between the breakup of the traditions of a northern Japanese aristocratic family and the impact of Western ideas. In consequence, he feels himself "disqualified from being human" (a literal translation of the Japanese title).

Donald Keene, who translated this and Dazai's first novel, The Setting Sun, has said of the author's work: "His world … suggests Chekhov or possibly postwar France, … but there is a Japanese sensibility in the choice and presentation of the material. A Dazai novel is at once immediately intelligible in Western terms and quite unlike any Western book." His writing is in some ways reminiscent of Rimbaud, while he himself has often been called a forerunner of Yukio Mishima.

Cover painting by Noe Nojechowiz, from the collection of John and Barbara Duncan; design by Gertrude Huston
      

پست‌های مرتبط به No Longer Human

یادداشت‌ها

hatsumi

1402/3/4

          داستان از زبان خود اوسامو دازای و از جایی روایت میشه که دازای به سه تصویر از خودش نگاه میکنه و اونها رو توصیف میکنه ،دوره کودکی تا دوره بیست و هفت سالگی که موهای دازای در اثر رنج زندگی سفید شده و دازای در توصیف اون عکس میگه 
«اگر عکس گویای چیزی باشد که به آن نشانه های مرگ» می گویند، در هر صورت باید احساسی، تأثیری، چیزی داشته باشد. چنان چیزی اگر بر پیکر انسان یا حتی بر پیکر اسب بارکش هم باشد، دیدنش مو پر تن آدم سیخ میکند و حس بسیار بدی می دهد. تاکنون یک بار هم چنین چهره عجیب و ناشناخته ای از یک انسان ندیده ام.» 
چیزهایی که ما در مورد شخصیت دازای از همون اول کتاب متوجه میشیم بی حسی ای هست که  نسبت به آدم ها و اتفاقات دور و برش داره و بخاطر همین بی حسی ،احساسات خودش رو جعل میکنه و رفتاری دلقک وارانه در پیش میگیره ، اما در برابر این بی حسی ما دازای رو میبینیم که میل شدیدی به تایید شدن توسط جامعه و افراد خانوادش داره،جایی که در مورد هدیه هایی که میگیره چیزی نمیگه  «وقتی از من می پرسند چی دوست داری ،همه چیز برایم نفرت انگیز می شود»
اما برای تایید پدرش براش مینویسه که یک نقاب شیر میخوام ،و در مدرسه در برابر دوست ها و معلم هاش بشدت تایید طلب هست و میخواد پذیرفته بشه ،حتی با دخترهایی که وارد رابطه میشه ،اما احساس تنهایی همیشه با دازای هست و یک جاهایی از داستان تبدیل به یک شخصیت ضداجتماع و فراری از آدم ها میشه.
دازای بشدت میل به مرگ داره و بارها خودکشی میکنه ،جایی میگه 

"هر چیزی که هرگز نمی خواهم از دست بدهم همیشه از دست می رود. 
مسلم است که هر چیزی که ارزش خواستن را داشته باشد، در لحظه ای که من آن را به دست بیاورم از بین می رود. 
هیچ چیزی ارزش دنبال کردن را به قیمت طولانی کردن یک عمر رنج و رنج ندارد.»

در واقع دازای با خودکشی کردن و قرار دادن خودش در برابر مقوله مرگ میخواد از رنج از دست دادن رها بشه،میبینیم که دازای حتی در روابط عاطفی خودش دلبستگی ای به شخص دیگه ای نداره و در مورد تسوئه کو به سرعت بندهای دلبستگی رو از خودش جدا میکنه چون معتقده هر خواستنی عاقبتش رنج هست. 
ضد اجتماعی بودن دازای تا اونجا پیش میره که اون به واژه غیرقانونی اشاره میکنه و میگه «اگر بیرون آن را سراسر دریای غیرقانونی‌ فراگرفته باشد برایم راحت تر و دوست داشتنی تر است که بیرون بپرم،در آن دریا شنا کنم و سرانجام بمیرم» 
همچین دازای خودش رو یک آدم طرد شده از اجتماع میدونست ،و میگفت واژه مطرود نشان دهنده بازنده های بدبخت جامعه بشری است.
و به این اشاره میکنه که علاقه زیادی به دوستی با آدم های طرد شده از جامعه داره و خودش از نیت مجرمانه صحبت میکنه که مثل زخمی در ساق پا همیشه همراهش بوده. البته به نظر من راوی در کل داستان یک سیاه نمایی نسبت به شخصیت خودش داشت.

انیمه ای به اسم bungou stray dogs ساخته شده که اوسامو دازای یکی از شخصیت های انیمه هست ،همچنین مانگای این انیمه هم موجوده و وقتی انیمه رو میبینیم ،متوجه میشیم که دازای واقعا زیبا بوده برای همین میگم سیاه نمایی نسبت به خودش داشته ... 
از اوسامو کتاب دیگه ای به اسم شایو هم خوندم که اون رو هم پیشنهاد میدم عالی بود،راستی کتاب زوال بشری با اسم نه آدمی از انتشارات فانوس هم چاپ شده ،اشتباه نگیرید♥️
        

8

نرگس

1402/10/9

          این شاهکار دازای که بعد از مرگش چاپ شده، تلخ، دردناک، کوتاه و از پرفروش‌ترین کتاب‌های ادبی تاریخ ژاپنه!
🌱او هم زیر بار آدم بودن کمر خم کرده بود.

داستانِ پسرِ با استعدادی (یوزو) که به شدت درون‌گراست و نمی‌تونه با اطرافیانش ارتباط برقرار کنه، حتی با خانواده‌اش! همین خصوصیت رفتاری یوزو باعث میشه سرنوشتی متفاوت و دردناک براش رقم بخوره.
درین حد که همذات‌پنداری کردن/نکردن باهاش سخته!
🌱هر آنچه هست نکبت و عذاب این اندیشه است که تنها من‌ام که با دیگران فرق دارم. گفت‌و‌گو برایم میسر نبود. از چه باید می‌گفتم؟ چطور می‌گفتم؟ نمی‌دانم.

•تو این کتاب، دازای نگاهِ انتقادی به مارکسیست و همین‌طور جامعه داره:
🌱به باور تازه ای رسیدم: جامعه همان فرد است.


دازای، استاده استفاده از واژگان بکر بوده و ترجمه‌ای (از مرتضی صانع) که من خوندم، امانت‌داری خوبی داشت😄
🌱 “گولانه” سر سپردم.



❌⚠️هشدار اسپویل:
تازه بعد از خوندن کتاب، رفتم سراغ شرح کوتاهی از دازای و زندگیش! بخاطر شباهت داستان به زندگی خودش واقعاً حالم دگرگون شد و‌ تلخی کتاب برام چندین برابر شد😫
 ۵ بار خودکشی میکنه که بالاخره بعد از منتشر شدن آخرین بخش این کتاب، برای بار ۶ام تلاش میکنه و موفق می‌شه.
حتی خودکشی یوزو رو هم شبیه خودش نوشته؛ به صورت خودکشی دونفره که تو ژاپن به «جوشی» معروفه با یک زن می‌پره و زنه میمیره ولی دازای زنده میمونه و با عذاب وجدان زندگی میکنه.. و برای بار آخر با زن دیگه‌ای می‌پره و‌ موفق میشه :(

•دیدگاهش انقدر عمیق و سیاهه که یوزو رو به عنوان بچه‌ای به تصویر میکشه که در سن کم مورد تعرض قرار میگیره، اما اون چیزی به کسی نمیگه، چرا؟ 
🌱گیریم به پدر می‌گفتم، یا مادرم، یا پلیس، یا حکومت؛ آخر سر جهان‌دیده‌ای با دلیل و‌ منطق و‌ بهانه‌های جهان‌پسندانه‌اش مرا به سکوت وامی‌داشت.
واضح است که جانبداری و‌تبعیض هست. شکوه را نزد آدمیزاد بردن مهمل است. من هم دست بر دهان گذاشتم و حس کردم چاره‌ای جز بردباری و روبند دلقک‌زدن ندارم.

پ.ن: همه‌ی یادداشتم شد بریده‌های کتاب D:
 خب زیاد دوسش داشتم :)
        

27