یادداشت نرگس
1402/10/9
3.9
16
این شاهکار دازای که بعد از مرگش چاپ شده، تلخ، دردناک، کوتاه و از پرفروشترین کتابهای ادبی تاریخ ژاپنه! 🌱او هم زیر بار آدم بودن کمر خم کرده بود. داستانِ پسرِ با استعدادی (یوزو) که به شدت درونگراست و نمیتونه با اطرافیانش ارتباط برقرار کنه، حتی با خانوادهاش! همین خصوصیت رفتاری یوزو باعث میشه سرنوشتی متفاوت و دردناک براش رقم بخوره. درین حد که همذاتپنداری کردن/نکردن باهاش سخته! 🌱هر آنچه هست نکبت و عذاب این اندیشه است که تنها منام که با دیگران فرق دارم. گفتوگو برایم میسر نبود. از چه باید میگفتم؟ چطور میگفتم؟ نمیدانم. •تو این کتاب، دازای نگاهِ انتقادی به مارکسیست و همینطور جامعه داره: 🌱به باور تازه ای رسیدم: جامعه همان فرد است. دازای، استاده استفاده از واژگان بکر بوده و ترجمهای (از مرتضی صانع) که من خوندم، امانتداری خوبی داشت😄 🌱 “گولانه” سر سپردم. ❌⚠️هشدار اسپویل: تازه بعد از خوندن کتاب، رفتم سراغ شرح کوتاهی از دازای و زندگیش! بخاطر شباهت داستان به زندگی خودش واقعاً حالم دگرگون شد و تلخی کتاب برام چندین برابر شد😫 ۵ بار خودکشی میکنه که بالاخره بعد از منتشر شدن آخرین بخش این کتاب، برای بار ۶ام تلاش میکنه و موفق میشه. حتی خودکشی یوزو رو هم شبیه خودش نوشته؛ به صورت خودکشی دونفره که تو ژاپن به «جوشی» معروفه با یک زن میپره و زنه میمیره ولی دازای زنده میمونه و با عذاب وجدان زندگی میکنه.. و برای بار آخر با زن دیگهای میپره و موفق میشه :( •دیدگاهش انقدر عمیق و سیاهه که یوزو رو به عنوان بچهای به تصویر میکشه که در سن کم مورد تعرض قرار میگیره، اما اون چیزی به کسی نمیگه، چرا؟ 🌱گیریم به پدر میگفتم، یا مادرم، یا پلیس، یا حکومت؛ آخر سر جهاندیدهای با دلیل و منطق و بهانههای جهانپسندانهاش مرا به سکوت وامیداشت. واضح است که جانبداری وتبعیض هست. شکوه را نزد آدمیزاد بردن مهمل است. من هم دست بر دهان گذاشتم و حس کردم چارهای جز بردباری و روبند دلقکزدن ندارم. پ.ن: همهی یادداشتم شد بریدههای کتاب D: خب زیاد دوسش داشتم :)
(0/1000)
نظرات
1402/10/9
چه علاقه عجیبی دارند نویسندههای ژاپنی به کاراکترهای منزوی و درونگرا و جامعهگریز. این شاید چهارمین کتاب ژاپنیه که ظرف چند ماه اخیر پیدا کردم که کاراکتر اصلیش اینجوریه.
5
1
1402/10/9
من یه رمان فقط از موراکامی خوندم، شکار گوسفند وحشی، اونم به شدت اینطوری بود... خیلی حس بدی میداد بهم... مخصوصا اینکه قبلش خیلی تو فضای ژاپن قبل صنعتیشدن بودم با اون حالتهای خانوادهدوستی و وفاداری و چیزایی که حس میکردم به فرهنگ خودمون هم شبیهه، کلا خورد تو ذوقم 😅
2
1402/10/9
جالب گفتی، هرچند این کتابو نخوندم. فکر میکنم کلاً تا اینجا دوتا کتاب از نویسندههای ژاپنی خونده باشم: «زن در ریگ روان» و «نه آدمی» این دوتا رو دوست داشتم. البته که خیلی به ژاپن ربطی نداشتن. ولی قبل اینا کافکا در کرانه رو از موراکامی شروع کردم که یجورایی به فرهنگشون نزدیکه، خیلی دوسش ندارم😬 تا میتونم میذارمش کنار. با اینکه قبل این دوتا شروع کرده بودم، هنوز تمومش نکردم :) @szm_books
2
1402/10/9
1