بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)

خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)

خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)

طاهره دباغ و 1 نفر دیگر
4.1
53 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

103

خواهم خواند

24

کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، نویسنده طاهره دباغ.

لیست‌های مرتبط به خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)

یادداشت‌های مرتبط به خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)

            خانم دباغ از آن خانم هایی ست که وجودش برای همه می تواند امیدبخش باشد. 
خدایش بیامرزد 
داستان پر فراز و نشیب و پر از کار و فعالیت و کوشش خواندنش بسیار لذت بخش است. 
خواندن این زندگینامه جدا از بار داستانی و جذابیت هایی که دارد می تواند به عنوان یک تاریخ شفاهی برای خواننده عمل کرده و از قیام 15 خرداد 1342 تا چند سالی پس از جنگ را به خوبی پوشش دهد و از زاویه دیدی بسیار جذاب این وقایع را به تصویر بکشد. 
خانم دباغ با نام مستعار "خواهر طاهره" همان خانمی است که  حتی با شکنجه شدن دخترش درست جلوی چشمش حاضر به فروختن همقطارانش به ساواک نشد ، با مسلمانان لبنان و فلسطین علیه صهیونیست ها جنگید ، در نوفل لوشاتو مسئول امنیت بیت امام خمینی بود و بعد تر هم شد فرمانده سپاه همدان . 
اگر شهید حسین همدانی را بشناسید -همان فرمانده قوای ایرانی در سوریه و جنگ علیه داعش- باید این نکته را هم بدانید که همدانی هم روزگاری نه چندان دور از نیروهای خانم دباغ بوده . 
خانم دباغ پس از پایان نمایندگی اش در مجلس حاضر نشد از آن حقوق های مادام العمر بگیرد و حتی مواقعی که تحت فشار مالی قرار می گرفت ، با اتومبیل شخصی اش - پیکان- مسافر کشی هم می کرد. 
این ها را گفتم تا شاید کمی علاقمند بشوید و بخوانید و پیش از خواندنتان هم بگویم این ها گوشه ای از فعالیت های خانم دباغ هم نبود که من اینجا نوشتم 
خانم مرضیه حدید چی دباغ یا همان خواهر طاهره از آن موجوداتی است که امروز واقعا در جامعه ما نایاب شده اند از آن تکه هایی از تاریخ است که باید قاب گرفت و  به تماشایش نشست. 
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
          
            مرضیه تا زمانی که زنده بود برایم زنی خاص بود .زنی که زیر شکنجه ساواک تاب آورده و از مبارزه دست بر نداشته است.
 همه می دانند برای شکنجه روانی،دخترش را هم به کمیته‌ی مشترک برده اند.
همین دو نکته کافی است که این زن برای همیشه در خاطره ها حک شود.
بارها از خودم پرسیدم مگر می شود این دردها را تحمل کرد و زنده ماند؟مگر می شود فرزندت را پیش چشمت شکنجه کنند و قلب نایستد و نفس به شماره نیفتد؟

 کتاب مرضیه خواننده را به عمق زندگی این بانوی بزرگوار می برد تا بیشتر از ماجرای زندان و شکنجه بداند .در کوچه پس کوچه های زندگی این بانوی مبارز پرسه می زند و بیشتر در اتمسفر زندگی اش غرق می شود.
دیگر فهمیدن مرضیه سخت نیست.تربیت خانوادگی او ،آرزوها و اولویت های جوانی اش، او را تبدیل به مسلمانی پیشرو و جسور کرده بود . او نمی توانست بدون توجه به حکومت سیاسی سرش را پایین بیاندازد و فقط خانه داری اش را کند.
جالب اینکه علاقه به تحصیل و مبارزه را هم بهانه ای برای مادر نشدن قرار نداد.او حرکت کرد تا برای آرمان هایش بجنگد.هم زمان که مادر چند فرزند بود و شد.
آن هم در روزگاری که چشم اندازی از پیروزی انقلاب نبود.نمی دانست شعله‌ی مبارزه‌‌ی کوچکی که می افروزد،در نهایت حکومت ایران را به آتش می کشد.
او نمونه‌ی بارزی از زن ایرانی و مسلمان است که تمام موانع  عرفی را پشت سر گذاشتد و برای آزادی دین و کشورش جنگید.این کتاب جوابی است برای آنان که دست زن مسلمان را به واسطه ی دین بسته می دانند.او یک تنه تمام موانع را برداشت و به خاطر ایدئولوژی اش استقامت کرد.
زندگی او پر از موقعیت‌هایی بود که مصالح انقلاب و اسلام در خطر قرار داشت و او با تمام وجود آن را حفظ کرده بود و اینکه  هیچ گاه جلوتر از مقتدا و امانش حرکت نکرد و تمام فعالیت هایی که مردان شجاع هم سراغش نمی روند با پوشش اسلامی به سرانجام رساند.

امروز جایی خواندم پیر عارفی می فرمود جای آنها که ندیدند و استقامت کردند،ندیدند و خریدارند با جای کسانی که فقط باید نشانشان داد تا حرکت کنند در قیامت متفاوت است.

روزگاری که مرضیه جانش را کف دست گرفته بود و می جنگید.زمانی که آواره بود و نمی دانست انقلاب به ثمر می نشیند با خلوص و درجه بالای ایمان لحظه ای در راهش تردید نکرد.
جهادگری که با جان و مال و فرزند برای خدا و اسلام مبارزه کرد و تا جا در بدن داشت دست از آرمانش بر نداشت.

*کتاب مناسب بزرگسال است *

#تاریخ_شفاهی
#زنان
#انقلاب_اسلامی
#مبارزه‌ی_چریکی
#ساواک
#حکومت_پهلوی
          
            #خاطرات_مرضیه_حدیدچی_دباغ


حتی اگر زن باشی و لطیف،مادر باشی و پر از مهر،هشت کودک داشته باشی زیر پر و بالت اما آرمان که داشته باشی میشوی مبارز،میشوی مجاهد.
اسلام را عزیزتر از جان خودت و فرزندت هم بدانی،تاب شکنجه های بی شرمانه ساواک را هم که بیاوری باز هم ضجه های دخترکت در راهروهای زندان اوین زیر پوتین های جلادان ساواک دلت را خواهد لرزاند.
اما تنها یاد خداست که میتواند لرزه را از ستون محکم ایمانِ نشسته در دل زنان و مردان مومنِ مبارز بردارد و قوتی چون کوه به اراده شان دهد.

از نوجوانی نام خانم دباغ را شنیده بودم.همیشه دوست داشتم ماجرای زندگی و مبارزه و زندان رفتن هایشان را بدانم.ماه گذشته کتاب خاطراتشان را به صورت صوتی گوش دادم.زندگی پر تلاطمش چه سند محکمی برای تاریخ ایران است.کاش در عرصه فیلم سازی تیمی قوی و متعهد پیدا میشد تا زندگی این اسطوره ها را با تصویر جاودان کند.دو سال گذشته روی فیلم های جنگ جهانی ساخته کشورهای مختلف تمرکز کرده بودم. می دیدم حتی اگر دخترکی در گوشه ای از آلمان اعتراضی کرده بود برایش چنان فیلمی ساخته اند که به بیننده القا کنند چه کار بزرگی انجام داده است و او را به عنوان قهرمان ملی به ملتشان معرفی می کنند.آن وقت ما قهرمانانی داریم که هر لحظه زندگی شان درس است برای نسل جدید اما هیچ تلاشی برای شناساندن آنها صورت نمیگیرد.یا اصلا فیلمی ساخته نمیشود یا فیلم ساخته شده آنقدر ضعیف و پر اشکال است که اگر ساخته نمیشد بهتر بود.شیر زنانی که آدم از استقامت و ایمانشان انگشت به دهان میماند.

من تا قبل از شنیدن روایت زندگی خانم دباغ نمیدانستم ایشان چه شکنجه های وحشتناکی را تحمل کرده اند.چه روزها و شبهایی را زیر تیغ چشمان و دستان و روح ناپاک و آلوده ساواکیان با تنی مملو از عفونتِ ضربه ها و زخمهای شلاق و باتوم و آتش در زندان تحمل کرده اند.چه سالهای طولانی ای جدا از فرزندان و خانواده در کشوری غریب دور از وطن بوده اند.چقدر از محضر نورانی حضرت امام از نزدیک بهره مند بوده اند.اولین فرمانده سپاه زن انقلاب اسلامی در شهر همدان بوده اند.چه چیزها از خباثت و وحشی‌گری کومله و دمکرات که ندیده اند.سفیر حضرت امام برای رساندن آن نامه تاریخی به گورباچف بوده اند.

خواندن این کتاب را به تمام مردان و زنان ایرانی توصیه میکنم.ما باید این روح های آزاده و جان بر کف برای اسلام و ایران را بشناسیم و به فرزندانمان بشناسانیم تا بدانند اگر ایرانِ عزیزمان،امروز کشوری مستقل است چه جانهای پاکی در راهش فدا شده اند.

#خاطرات_مرضیه_حدیدچی_دباغ
#تاریخ_شفاهی
#کتابی_که_شنیدم
#محسن_کاظمی


🌸سایه🌸


@sayeh_sayeh
          
            روایت قطعه ای از زندگی یک زن مسلمان معتقد عجیب و متفاوت و تک، با همراهانی متفاوت...
واقعا کدوم همسر و فرزندانی هستن که اینقدر نبود مادر و همسر براشون قابل پذیرش باشه؟ و چقدر حیف که در این کتاب از زاویه دید این همراهان محرومیم، که طبق گفته کتاب خودشون حاضر به مصاحبه نشدن...کاش اون ها هم از دید خودشون شرایط و ویژگی های زندگی در کنار این نمونه نادر از بانوان مسلمان رو بیان کنن تا خیلی از سوال های ما پاسخ داده بشن
خانم دباغ، که حضور اجتماعی شون بعد از فرزند هشتم، بسیار پر رنگ میشه و مدام در حال سفر و جلسه و پخش اعلامیه و ...بودن تا اینکه دوبار به زندان می افتن و بعد از اون برای حدود سه تا چهارسال از ایران خارج میشن و خانواده رو به همسرشون می سپارن.در این مدت آموزش های اعتقادی و نظامی رو میدیدن و گروهی رو هم آموزش میدادن و مدام در سوریه و کشورهای مختلف در تشکیلاتی زیر نظر شهید محمد منتظری فعالیت داشتن و از خانوادشون بی خبر بودن تا  ساواک اونها رو تحت فشار نگذاره
زمانی هم که امام به فرانسه میرن، مسئولیت رتق و فتق امور داخلی بیت امام رو ایشون به عهده میگیرن و جزییاتی از اون برهه زندگی امام منتقل می کنن که برای من جدید بود
بعد از پیروزی انقلاب هم خیلی زود به عرصه فعالیت برمیگردن و مسیولیت های مختلفی مثل فرماندهی سپاه همدان رو به عهده میگیرن و باز از خانواده دور میشن و ما باز از دید خانواده شون این برهه رو نمیبینیم...
واقعا الان متصوره که خانمی رو فرمانده سپاه یک شهر که هیچ یک روستا بگذارن؟و اگر بگذارن چقدر اون کار درسته؟چه ویژگی های خاصی اون زن باید داشته باشه که حضورش تو اون مسئولیت بر مسئولیت هایی که در خانواده داره مثل مادری و همسری اولویت داشته باشه؟ 
تو این کتاب حتی امام هم بر دوری و حضور اجتماعی ایشون صحه میگذارن، هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب و چه تاییدی از این بالاتر که کارشون درست بوده...
حالا ما چجور باید از ایشون الگو بگیریم که مسیر رو درست رفته باشیم؟که نه دچار افراط و حضور بیش از حد اجتماعی بشیم و نه دچار تفریط و رها کردن مسئولیت های خارج از خانه؟
کاش این کتاب کامل تر بود و این سوال ها رو هم تا حدی پاسخ میداد
پی نوشت های کتاب و اطلاعاتی که از افراد میداد جالب بود و اسامی مختلف نام آشنایی در اون دیده میشد.