یادداشت میم صالحی فر

                روایت قطعه ای از زندگی یک زن مسلمان معتقد عجیب و متفاوت و تک، با همراهانی متفاوت...
واقعا کدوم همسر و فرزندانی هستن که اینقدر نبود مادر و همسر براشون قابل پذیرش باشه؟ و چقدر حیف که در این کتاب از زاویه دید این همراهان محرومیم، که طبق گفته کتاب خودشون حاضر به مصاحبه نشدن...کاش اون ها هم از دید خودشون شرایط و ویژگی های زندگی در کنار این نمونه نادر از بانوان مسلمان رو بیان کنن تا خیلی از سوال های ما پاسخ داده بشن
خانم دباغ، که حضور اجتماعی شون بعد از فرزند هشتم، بسیار پر رنگ میشه و مدام در حال سفر و جلسه و پخش اعلامیه و ...بودن تا اینکه دوبار به زندان می افتن و بعد از اون برای حدود سه تا چهارسال از ایران خارج میشن و خانواده رو به همسرشون می سپارن.در این مدت آموزش های اعتقادی و نظامی رو میدیدن و گروهی رو هم آموزش میدادن و مدام در سوریه و کشورهای مختلف در تشکیلاتی زیر نظر شهید محمد منتظری فعالیت داشتن و از خانوادشون بی خبر بودن تا  ساواک اونها رو تحت فشار نگذاره
زمانی هم که امام به فرانسه میرن، مسئولیت رتق و فتق امور داخلی بیت امام رو ایشون به عهده میگیرن و جزییاتی از اون برهه زندگی امام منتقل می کنن که برای من جدید بود
بعد از پیروزی انقلاب هم خیلی زود به عرصه فعالیت برمیگردن و مسیولیت های مختلفی مثل فرماندهی سپاه همدان رو به عهده میگیرن و باز از خانواده دور میشن و ما باز از دید خانواده شون این برهه رو نمیبینیم...
واقعا الان متصوره که خانمی رو فرمانده سپاه یک شهر که هیچ یک روستا بگذارن؟و اگر بگذارن چقدر اون کار درسته؟چه ویژگی های خاصی اون زن باید داشته باشه که حضورش تو اون مسئولیت بر مسئولیت هایی که در خانواده داره مثل مادری و همسری اولویت داشته باشه؟ 
تو این کتاب حتی امام هم بر دوری و حضور اجتماعی ایشون صحه میگذارن، هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب و چه تاییدی از این بالاتر که کارشون درست بوده...
حالا ما چجور باید از ایشون الگو بگیریم که مسیر رو درست رفته باشیم؟که نه دچار افراط و حضور بیش از حد اجتماعی بشیم و نه دچار تفریط و رها کردن مسئولیت های خارج از خانه؟
کاش این کتاب کامل تر بود و این سوال ها رو هم تا حدی پاسخ میداد
پی نوشت های کتاب و اطلاعاتی که از افراد میداد جالب بود و اسامی مختلف نام آشنایی در اون دیده میشد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.