معرفی کتاب هواتو دارم اثر محمدرسول ملاحسنی

 هواتو دارم

هواتو دارم

4.4
75 نفر |
39 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

120

خواهم خواند

54

شابک
9786222851392
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1401/1/31

توضیحات

        شروع کرد و تک تک اعضای خانواده را به من سپرد، خانواده خودش که تمام شد شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من، منتظر بودم بین همه این حرف ها سفارشی هم برای خودم داشته باشد ولی چیزی نگفت.

همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان چشم های اشک بار به مرتضی گفتم: با معرفت پس من چی، منو به کی میسپری؟

لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، بهت قول میدم، خودم همه جا و همه وقت، هر طوری هم که بشه هواتو دارم...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هواتو دارم

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به هواتو دارم

نمایش همه
آن بیست و سه نفرپنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلاگلستان یازدهم (خاطرات زهرا پناهی روا، همسر سردار شهید علی چیت سازیان)

تقریظ رهبری

61 کتاب

تقریظ به معنی ستودن مکتوب، مطلبی است که در تجمید کتاب یا نوشته‌ای می‌نویسند. صفحه تقریظ یا اپیگرام، صفحه و درآمدی ستایش‌آمیز است که بر یک اثر همراه با تأیید و ستایش نویسنده، و نیز معرفی کتاب می‌نویسند و معمولاً در صفحات آغازین کتاب قرار می‌گیرد. تقریظ اغلب شامل بیانیه و مطالبی است مختصر، جالب، به یاد ماندنی و گاهی اوقات تعجب‌آور یا آمیخته به طنز با استفاده از کلمات قصار و امثال و حکم. این سنت ادبی بیش از دو هزار سال قدمت دارد. اما در ایران پس از انقلاب اسلامی از سوی مقام معظم رهبری این سنت از اواخر دهه 60 و ابتدای دهه 70 آغاز می‌شود. حدود 30 سال است که رهبری به عنوان یک مقام والای کشور، فرهنگ و ادبیات را دغدغه خود می‌دانند و توجه ویژه‌ای به کتاب و کتاب‌خوانی دارند. ایشان از هر راهی در تلاش هستند تا فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی به‌خصوص آثار مربوط به انقلاب و دفاع مقدس را گسترش دهند. مقام معظم رهبری پیش از انقلاب به عنوان یکی از چهره‌های فرهنگی علاقه‌مند به حوزه شعر و ادبیات در میان ادبا و فعالان این حوزه شناخته شده بودند. این روحیه هم‌اینک نیز در ایشان دیده می‌شود. روحیه‌ای که سبب می‌شود تا ایشان هر سال به بازدید از نمایشگاه کتاب بیایند و یا نکاتی را در خصوص آثار متعدد بیان کنند. آنچه این روزها از تقریظات ایشان بر آثار متعدد به چاپ می‌رسد، نشان‌دهنده همین روحیه است

15

یادداشت‌ها

          دیروز قسمت شد و ویژه مزار شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی را زیارت کردم. همان شهیدی که قبرش در قطعه ۲۶ درخشش خاصی دارد چون طبق وصیتش سنگ قبر ندارد. گفتم که هوای ما را بیشتر داشته باشد.
امروز هم کتاب «هواتو دارم» زندگی این شهید را خواندم و تمام کردم. به قول نویسنده، اگر کتاب را خوب بخوانیم شاید هشتاد نکته اخلاقی را بتوانیم فهرست کنیم که در زندگی به دردمان میخورد. از تلاش و همتش برای احیای روز غدیر تا مقابله با زور و ظلم، اهلیت مسجد و کار تربیتی در مسجد صفا که از مساجد فعال تهران است، احترام ویژه به پدر، شوخ طبعی، تلاش برای ساده زیستی و استقلال مالی در عین وضعیت خوب مالی خانواده و... 
اصلا هدف از این دست رمان ها را خواندن همین است تا بدانیم کسی که در همین سن و سال خودمان به این درجه رسیده چطور زندگی کرده؟
چون نویسنده کتاب، همان نویسنده کتاب محبوب یادت باشد هست پس قطعا نباید دو ویژگی را فراموش کنیم: یک بن مایه عاشقانه داستان و دوم روان بودن قلم‌نویسنده که شما را تا پایان داستان میکشاند.
درونمایه داستان یک عاشقانه تربیتی است. اینکه عظمت سبک زندگی یک شهید چقدر میتواند دیگران را به خودسازی بکشاند. عاشقانه است چون ماجرای دلدادگی و گفتگوها و  رفتارهای عاشقانه در سراسر کتاب موج میزند، طوریکه با شنیدن خبر شهادت مرتضی، خواننده هم اشک خواهد ریخت.
تربیتی است از این بابت که شهید عبداللهی با همسری ازدواج کرده که لای پر قو بزرگ شده، قبل از ازدواج تازه چادری شده و حتی حاج قاسم را هم نمیشناسد. اما طوری او را میپروراند که ساده زیستی را ترجیح میدهد، برای سوریه رفتنش تلاش میکند و در شهادتش محکمتر از بقیه می ایستد. 
کتاب «هواتو دارم» به قلم محمدرسول ملاحسنی  یکی از جدیدترین کارهای انتشارات شهید کاظمی است که در ۳۰۴ صفحه در بهار ۱۴۰۱به چاپ رسیده است.
        

15

          هواتو دارم کتابیه که این روزها دست خیلی از دوستانم و بهخوانی‌ها دیدم. اکثرا با دید مثبت درباره‌ش نوشته بودن و تعریفش رو کرده بودن. با توجه تجربیات منفی قبلی از این دست کتاب‌ها، تعریف‌هاشون قلقلکم می‌داد بخونمش. گذاشته بودم تو خواهم خواندها که بهم پیام دادن و گفتن بیا بخون نظرت رو بگو.
بعد از کلی خوش‌خوشان شدن که آخ جون منم بازی، منتظر شدم برسه دستم. 
کتاب شروع خوبی داره اما این شروع چندان دوام نداره. تقریبا از صفحه دوم این خوبی رو خراب می‌کنه و افت محسوسی داره. پراکنده‌گویی از همون اول آفت کتاب میشه. انگار نشستی کنار راوی اصلی و مستقیم به حرفاش گوش میدی. این طبیعیه که موقع تعریف شفاهی، آدم خاطرات رو پراکنده یا بدون پیش‌زمینه خاصی بگه و دو تا خاطره بعد تازه بره سراغ اتفاقی که برای خاطره قبلی بوده. ولی وقتی تبدیل به کتابی روایی میشه باید یه نظم و ترتیبی براش فراهم کرد. اصلا کار اون نویسنده کتاب همینه که خاطرات رو مدون کنه، براش طرح و پیرنگ داشته باشه و خوندنی‌ترش کنه. وگرنه یه تایپیست ساده هم می‌تونه همون حرفا رو بنویسه. نویسنده می‌تونست به جای روایت خطی زمانی خاطرات که گاهی ربطی هم بینشون نبود، از فلش‌بک استفاده کنه. هم تکه‌های ماجرا به هم چفت می‌شد هم خوندنش جذاب‌تر. 
این وسط کلی خاطرات نوشته شده که هر چی تا پایان کتاب منتظر شدم هیچ استفاده‌ای ازشون نشد. مثلا خاطره پرده خریدن مادر ستاره این وسط چی بود؟ یا ماجرای سوسک کشتنش؟ خرده خاطرات این ذهنیت رو ایجاد می‌کنه که قراره یه جا ازش استفاده بشه ولی بعدش هیچ خبری ازشون نبود. همه اینا با یه پیرنگ بهتر می‌شد. 
ایراد دیگه که بزرگ هم بود و تو ذوق می‌زد گفتن‌های مداوم بود. مثلا ستاره و مرتضی و خانواده‌هاشون از خیلی جهات فرق داشتن ولی این موضوع به شکل همین جمله چندبار گفته میشه. چند موردی که هم می‌خواد این تفاوت‌ها رو بشکافه فهرست‌وار چیزایی گفته میشه. می‌بینید! هر بار میگم "گفته میشه". روایت‌نویسی فقط ثبت عین به عین خاطرات نیست. نحوه نشون دادن وقایع از گفتن اونها مهم‌تره. 
بارها و بارها تو داستان از ترسو بودن ستاره گفته میشه. در عوض از شجاعت و دلاوری مرتضی. اصلا مجموع خاطرات این حس رو بهم می‌داد که ستاره یه دختر لوس دست و پاچلفتی بود و مرتضی انسانی تمام عیار و کامل. قطعا هیچ انسانی بی‌عیب نیست اما اینکه تو این روایت‌ها چنین تصویری رو ساخته بودن خودش بدتر باعث دافعه است. این درسته که یه نفر تو اوج جوونی انقدر دست از دنیا شسته باشه فی‌نفسه خارق‌العاده‌اس ولی واقعا لازم نیست به زور این ویژگی رو القا کرد. قطعا نه ستاره عیب مطلق بود که مرتضی بخواد تربیتش کنه نه مرتضی معصوم که همه بهش اقتدا کنن. حتی تو خیلی موارد برای من اثر عکس داشت و بیشتر بچگی و ناپختگی مرتضی رو می‌دیدم. مثلا یه بار ستاره بهش گفته بود می‌خوام با دوستام برم بیرون. مرتضی هم حرفی نزده بود ولی بعدا سرسنگین شده بود. ستاره که می‌پرسه چرا مرتضی میگه ازم نظر (اجازه) نخواستی که بری یا نه. اما همین مرتضی خیلی مواقع که تا دیروقت بیرون بود، خبر نمی‌داد یا سرخود حرکتی انجام می‌داد. گویا ولایت شوهر رو طور دیگه تعبیر کرده بود.
خوب بود به جای تمرکز روی مقدس‌سازی یه جوون زرنگ، متدین و اهل برنامه برای زندگی، اون رو واقعی‌تر نشون می‌دادن. خواننده خودش اونقدر باهوش هست که مطلب رو بگیره. 
اواخر کتاب اوضاع بهتر میشه، هم ریتم کار تندتر شده و حاشیه نداره و هم بیان احساسات به تعریف وقایع غلبه می‌کنه و میشه عمیق‌تر شد. آخرش رو هم خوب تموم می‌کنه اما خب فرصت‌ها برای نشون دادن ارزش‌های مورد نظر راوی و نویسنده گذشته. 

        

8

        موضوع کتاب واقعا جالب بود ولی متاسفانه نگارش و داستان پردازی افتضاح! پرش های خیلی زیاد در داستان عدم پردازش دقیق به شخصیت خوده شهید و ناقص بودن ابتدا و انتهای داستان، کشش لازم رو برای  خواننده ایجاد نمیکنه و اونچنان که باید شخصیت شهید والامقام رو توصیف نمیکنه، در کل انتظار از نویسنده های محترم برای نوشتن زندگی نامه شهدا خیلی بیشتره که این کتاب بر خلاف انتظار پیش رفت
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

🧕🏻_من که
          🧕🏻_من که از بچگی عاشق کار توی مدرسه بودم؛ ولی رفتنم به مدرسه باعث می‌شه زیاد خونه نباشم و وقت‌هایی که می‌خواهیم با هم باشیم، محدودتر می‌شه، مشکلی نداری؟ خوب فکرهات رو بکن، بعد جواب بده. 
_حاضرم کمتر ببینمت، حتی بعد از اینکه رفتیم سر خونه‌زندگی‌مون، ناهار تخم مرغ بخورم، خونه هم نامرتب باشه؛ ولی تو وقتت رو بذاری برای کارهای تربیتی و اگه کاری از دستت برمی‌آد، انجام بدی. من اون‌طوری راضی‌ترم ازت. توقع هم دارم برای رضای خدا کار کنی، نه حقوق و پول. تامین زندگی وظیفه‌ی منه. پس تو دنبال کارهای فرهنگی باش و اگه درآمدی هم داشتی، صرف کار تربیتی برای بچه‌ها کن؛ چون پول معلمی خیلی برکت داره. ...

📖متنی که خواندید بخشی از کتاب "هواتو دارم"، "روایت زندگی شهید مدافعِ حرم مهندس مرتضی عبداللهی" بود. مَردی که در زندگی خودش هیچ چیز کم نداشت، همه تفریحات این دنیا را تجربه کرده بود، وضع مالیِ خوبی داشت، همسر و شغل خوبی داشت، اما رفت و تا پایِ جان در راه اعتقاداتش ایستادگی کرد. در بخشی از خاطرات شهید آمده است که ایشان تاکید کردند به همه بگویید "مرتضی" در زندگی‌اش چیزی کم نداشت، پس برای پول نرفت؛ تا جوابی باشد برای همه کسانی که گفتند مدافعان حرم برای پول رفتند!

🖇خاطراتی که از شهید در کتاب گفته شده‌است، مسائلی هستند که همه ما در زندگی با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم، اما چیزی که منحصر به فرد است نوع نگاه و رفتار شهید نسبت به این مسائل است. به همین جهت ‌می‌توان از زندگی این شهید، برای یک زندگی بهتر درس گرفت. 

✨متن کتاب مثل سایر آثار آقای "ملاحسنی"، روان، جذاب و گیرا است و خواننده را با خود همراه می‌کند. 

🌟بنابراین خواندن این کتاب را از دست ندهید!

📝در چند مورد جزئی متن کتاب مشکل نگارشی داشت، البته کتاب من چاپ اول هست و انشاءالله این مشکلات در چاپ‌های بعدی رفع شده باشد.

🌹بیست و سوم آبان سالروز شهادت این شهیدِ بزرگوار هست.

🌿ما امنیت امروز کشورمان و دوری از جنگ‌های داعش را مدیون فداکاری مدافعین حرم در سوریه هستیم. یاد و خاطره‌ی شهدای مدافع حرم گرامی و راهشان پر رهرو باد. 


#معرفی_کتاب 
#هواتو_دارم 
"روایت زندگی شهید مدافعِ حرم مهندس مرتضی عبداللهی"
نوشته #محمد_رسول_ملاحسنی
#انتشارات_شهید_کاظمی
        

3

          و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون🖤

"همه می‌گفتند؛
وقتی خاک‌سپاری انجام بشود، خاک آدم را سرد می‌کند، ولی اینطور نشد.
شاید چون واقعا شهدا زنده هستند، داغشان هم همیشه زنده است و این حس را داری که هرلحظه هستند و اصلا جایی نرفته‌اند که بخواهند برگردند.."


پسری بیست ساله
دختری نوزده ساله
با تفاوت های بسیار زیاد!
تفاوت هایی از جنس؛
اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و ...
تصمیم به ازدواج می‌گیرند!
حتی بحث فقط تفاوت نیست
پسری که دانشجوی ترم سوم عمران در شهر دیگر است، شاغل نیست، سربازی هم نرفته است!
دختری که او هم دانشجوی شهر دیگری است، تا به حال دست به سیاه و سفید نزده است یا به قولی پرنسس خانه‌ی بابا بوده است..
این دو جوان تصمیم به ازدواج می‌گیرند!
باهم قرار می‌گذارند که در کلاس زندگی مشترک، درس جهاد، خداباوری و ولایت پذیری بياموزند و در این راه همسفر و همراه یکدیگر باشند!
این نوع زندگی برایشان سخت است، تجربه‌ی بسیار جدیدی است، تلخی و شیرینی دارد!

*یکی از نکات مثبت کتاب این است که روایت را محدود به شیرینی ها و نکات مثبت نکرده است!
در بخش های مختلف کتاب اشاره هایی به این سختی، گاهی تنش، صبوری و دلخوری ها دارد..

روایت کتاب انقدر صمیمی است که احساس میکنی مدتی مهمان خانه‌ی زهرا سادات و همسرش بوده‌ای..
در این چندروزی که مهمان منزلشان بودم،
گاهی درکنارشان شاد بودم، گاهی از کارهای شهید حرص خورده‌ام (در این مواقع اعتراف می‌کردم واقعا همسر صبوری داشتند)
با شیطنت هایش خندیده ام!
از کتاب درس‌هایی گرفته ام، الخصوص در رابطه با عید غدیر و تاکید این شهید بزرگوار بر بزرگ شمردن این عید!
درس های دیگری
 در رابطه با انتخاب همسر، برنامه ریزی برای زندگی، خوب زندگی کردن و به دنبال علایق رفتن!

و در فصل های آخر..
آه از این فصل های آخر!
کاش نویسنده‌ها این فصل های سرشار از بی تابی را روایت نمی‌کردند!
با خود می‌گویم؛ من حتی طاقت خواندش را ندارم، همسران و خانواده‌ی شهدا، چجوری طاقت آوردند و تحمل ‌کردند؟

*یکی دیگر از نکات مثبت کتاب؛ صادق بودن راوی و نویسنده با مخاطب است!
از همسران شهدا، الگویی نساخته اند که ما افراد معمولی نتوانیم به آن‌ها نزدیک شویم!
گاهی آنقدر صبور نشانشان می‌دهند که هرکاری می‌کنیم راهی برای همدلی و همدردی با آنها نمی یابیم!


_می‌گفت: باب شهادت قشنگه؛ ولی اینکه طرف حسابت حضرت زینب(س) باشه، یه چیز دیگه‌ست.
حال فکرش رو بکن بری فدایی حرم کسی بشی که پدر و مادرش، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا (س) هستند...
        

77