بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دو خیاط هندی

دو خیاط هندی

دو خیاط هندی

روئینتن میستری و 1 نفر دیگر
3.2
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

18

«دو خیاط هندی» رویین تن میستری، کتاب تحسین شده و پر فروش جهانی، در سال های پر آشوب 1970-دوران نخست وزیری خانم گاندی و اعلام وضعیت اضطراری به دستور او- اتفاق می افتد. در این کتاب چهار نفر هنری، دو هندو از کاست نجس ها، یک بیوه پارسی که با چنگ و دندان در پی حفظ استقلال لرزان و شکننده خویش است و یک جوان دانشجوی پارسی که در خانواده ای نسبتا مرفه بالیده و تربیت شده در بمبئی به تصادف و تقدیر همخانه میشوند. در این کتاب امیدها، بیم و هراس ها، شادی و غم های این چهار به گونه غیر قابل پیش بینی چنان به هم می آمیزد که تنها یک تعادل موزون توان حفظ همه آن ها را دارد. میستری با نثر زنده و پر تحرم خود شخصیت هایی نقش میزند که خواننده هرگز آن ها را از خاطر نمیبرد. به تایید همه منتقدان و داوران جوایز ادبی که میستری و رمان او را ستوده اند، شخصیت های متنوع «دو خیاط هندی» چنان کامل و همه جانبه تصویر شده اند که گویی آن ها را می شناسیم و از آشنایان قدیم ما هستند. رویین تن میستری، نویسنده یک مجموعه داستان های کوتاه و دو رمان بلند است. رمان سفر طولانی. سال 1991» او برنده جایزه ادبی فرماندار کل کانادا، «بهترین کتاب نویسندگان کشورهای مشترک المنافع» اولین رمان کتاب اسمیت و کاندیدای جایزه ادبی بوکر شد. کتاب «A fine balance» که ما آن را عنوان «دو خیاط هندی» منتشر میکنیم دومین رمان اوست که در سال 1995 جایزه وزین ادبی گیلر و همچنین جوایز بهترین کتاب کشورهای مشترک المنافع و جایزه کتاب «لس انجلس تایمز» و جایزه ادبی انجمن سلطنتی وینفرد هالتبی را از آن خود کرد. این کتاب همچنن کانید جایزه بوکر و جایزه بین المللی دوبلین و جایزه بین المللی آیریش تایمز شد. رویین تن میستری در سال 1995 «جایزه ادبی کانادا- استرالیا» را از آن خود کرد. این نویسنده کانادایی در 1952 در بمبئی هند متولد و در سال 1975 به کانادا مهاجرت کرد و اکنون با خانواده اش در تورنتو کانادا اقامت دارد.

یادداشت‌های مرتبط به دو خیاط هندی

فهیمه

1400/08/05

            کتاب به شدت خواندنی و در عین حال سنگینیه...
کتاب چهار شخصیت اصلی داره: دینا که یک بیوه‌ی پارسیه، مانک که دانشجوی سال اوله، پارسیه و نسبتا در رفاه بزرگ شده، و ایشوار و اوم دارجی که هندو هستن و متعلق به کاست شامار‌ (نجس‌ها). زندگی این چهار نفر به طریقی به هم گره خورده.
در چند فصل ابتدایی کتاب سرگذشت هر کدوم از این شخصیت‌ها روایت می‌شن و در این حین به وقایع مختلفی اشاره میشه از جمله استقلال هند و جدایی هند و پاکستان. اما عمده‌ی کتاب در سال‌های هفتاد و پنج- هفتاد و شش میلادی می‌گذره. موقعی که نخست وزیر ایندیرا گاندی که متهم به تقلب در انتخابات شده وضعیت اضطراری اعلام می‌کنه؛ تمام مخالفانش رو به زندان میندازه و پروژه‌های اصلاح‌‌سازی متعددی از جمله عقیم‌سازی اجباری برای کنترل جمعیت و زیباسازی شهرها رو شروع می‌کنه. در این شرایط، چهار شخصیت کتاب صرفا تلاش می‌کنن زنده بمونن و زندگی کنن.‌ و این اصلا کار ساده‌ای نیست.
کتاب پرکششیه و زمین گذاشتنش سخته. ترجمه‌ی بسیار خوب و روونی هم داره و من واقعا از مترجمش تشکر می‌کنم. در کل توصیه می‌کنم حتما بخونیدش. درسته که مثل آوار روی سر آدم خراب میشه، اما باید خوندنش.
          
            قبل از اینکه این یادداشت را بخوانید یادداشت خانم فهیمه بر این کتاب را هم بخوانید.
برای منِ کتاب نشناس این کتاب ایرادهایی داشت که سعی می‌کنم در این یادداشت بگویم.
نویسنده بعد از شروع داستان برای ساختن کاراکتر هایش یکی یکی گذشته آنها را باز می‌کند تا کم کم به نقطه ابتدایی داستان برسد اما برای این کار حدود ۳۰۰ صفحه از داستان گذشته است و این به نظرم خیلی زیاد است.
مطلب دوم در سیر رمان کاراکتر‌هایی هستند که هیچ نقش خاصی را در جریان و روند ماجرا ندارند اما نویسنده با چسب و زور می خواهد سرنوشت آنها را تا آخر داستان نگاه دارد. مثلا شخصیت وکیل. وکیل را مانک(یک از شخصیت های اصلی) در راه سفر می‌بیند و داستان زندگیش را برای مانک تعریف می‌کند. بعد در انتهای داستان دینا(یکی دیگر از شخصیت های اصلی) برای نجات از دست صاحب‌خانه دنبال وکیل می‌گردد و دقیقا با همان وکیل آشنا می‌شود و ۲۰ ۳۰ صفحه داستان مواجهه او با وکیل طول می‌کشد و تو می‌گویی احتمالا قرار است ماجرا با وکیل پیش برود اما به محض بازگشت به خانه از خانه بیرونش می‌کنند و می‌گویند برای گرفتن وکیل دیر شده. خب چرا انقدر پس به این وکیل پرداختی تازه در چند صفحه پایانی مانک باز هم وکیل را ملاقات می کند که خدایی ناکرده آخر زندگی او از دست ما در نرود.
یک شخصیت دیگر هم در داستان هست به نام راجام که او هم دقیقا به همین وضعیت بی خود و بی جهت تا آخر داستان نقش ایفا می کند.
در مقابل این دو نفر و افراد دیگری مانند معرکه گیر و چند کاراکتر دیگر که نویسنده تلاش کرده نشان بدهد اینها بی‌خود وارد داستان نشده‌اند در پایان نویسنده علاقه ای ندارد این کار را در مورد کاراکتر‌های اصلیش انجام دهد و سعی می‌کند نگوید چه بلایی پس از هشت سال بر سر هر کدام آمده. همه را در حد یک پاراگراف به داستان راه می دهد و در همان یک پاراگراف هم هیچ کسی حرف خاصی نمی زند بلکه همه با سکوتشان نشان می دهند چه بر آن‌ها گذشته.
اما خب در طول داستان با خیلی چیز ها از تاریخ هند آشنا می‌شویم و چند باری نویسنده موفق می‌شود کاری کند که مجبور شوی در مورد هند و اتفاقاتش جست و جو کنی و بیشتر موقعیت آن‌ها را بشناسی.