یادداشت ‫حامد حمایت کار

                قبل از اینکه این یادداشت را بخوانید یادداشت خانم فهیمه بر این کتاب را هم بخوانید.
برای منِ کتاب نشناس این کتاب ایرادهایی داشت که سعی می‌کنم در این یادداشت بگویم.
نویسنده بعد از شروع داستان برای ساختن کاراکتر هایش یکی یکی گذشته آنها را باز می‌کند تا کم کم به نقطه ابتدایی داستان برسد اما برای این کار حدود ۳۰۰ صفحه از داستان گذشته است و این به نظرم خیلی زیاد است.
مطلب دوم در سیر رمان کاراکتر‌هایی هستند که هیچ نقش خاصی را در جریان و روند ماجرا ندارند اما نویسنده با چسب و زور می خواهد سرنوشت آنها را تا آخر داستان نگاه دارد. مثلا شخصیت وکیل. وکیل را مانک(یک از شخصیت های اصلی) در راه سفر می‌بیند و داستان زندگیش را برای مانک تعریف می‌کند. بعد در انتهای داستان دینا(یکی دیگر از شخصیت های اصلی) برای نجات از دست صاحب‌خانه دنبال وکیل می‌گردد و دقیقا با همان وکیل آشنا می‌شود و ۲۰ ۳۰ صفحه داستان مواجهه او با وکیل طول می‌کشد و تو می‌گویی احتمالا قرار است ماجرا با وکیل پیش برود اما به محض بازگشت به خانه از خانه بیرونش می‌کنند و می‌گویند برای گرفتن وکیل دیر شده. خب چرا انقدر پس به این وکیل پرداختی تازه در چند صفحه پایانی مانک باز هم وکیل را ملاقات می کند که خدایی ناکرده آخر زندگی او از دست ما در نرود.
یک شخصیت دیگر هم در داستان هست به نام راجام که او هم دقیقا به همین وضعیت بی خود و بی جهت تا آخر داستان نقش ایفا می کند.
در مقابل این دو نفر و افراد دیگری مانند معرکه گیر و چند کاراکتر دیگر که نویسنده تلاش کرده نشان بدهد اینها بی‌خود وارد داستان نشده‌اند در پایان نویسنده علاقه ای ندارد این کار را در مورد کاراکتر‌های اصلیش انجام دهد و سعی می‌کند نگوید چه بلایی پس از هشت سال بر سر هر کدام آمده. همه را در حد یک پاراگراف به داستان راه می دهد و در همان یک پاراگراف هم هیچ کسی حرف خاصی نمی زند بلکه همه با سکوتشان نشان می دهند چه بر آن‌ها گذشته.
اما خب در طول داستان با خیلی چیز ها از تاریخ هند آشنا می‌شویم و چند باری نویسنده موفق می‌شود کاری کند که مجبور شوی در مورد هند و اتفاقاتش جست و جو کنی و بیشتر موقعیت آن‌ها را بشناسی.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.