خورشید نیمه شب
در حال خواندن
1
خواندهام
24
خواهم خواند
13
نسخههای دیگر
توضیحات
از خواب پریدم. کاملا بی حرکت دراز کشیدم. چیزی به پهلویم می زد. کسی. آرام، نه اینکه بخواهند بیدارم کنند، فقط می خواستند ببینند کسی زیر ردا دراز کشیده یا نه. با تمرکز سعی کردم منظم نفس بکشم. شاید هنوز فرصت داشتم، شاید نفهمیده بودند که بیدارم. آرام دستم را به پهلویم بردم، اما یادم آمد کتم و کلت داخلش را روی نرده محراب آویزان کرده ام. همچین کار ناشیانه ای از یک حرفه ای بعید بود.
بریدۀ کتابهای مرتبط به خورشید نیمه شب
لیستهای مرتبط به خورشید نیمه شب
پستهای مرتبط به خورشید نیمه شب
یادداشتها