بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مادربزرگت رو از این جا ببر!

مادربزرگت رو از این جا ببر!

مادربزرگت رو از این جا ببر!

دیوید سداریس و 1 نفر دیگر
3.3
23 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

14

کتاب حاوی ?? داستان کوتاه از نویسنده ی طنزنویس آمریکایی است. پیمان خاکسار پیشتر از سداریس کتاب "بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم" را ترجمه و منتشر کرده بود که با استقبال مخاطبان و منتقدان نیز مواجه شد. او در این داستان ها زندگی و تجربیات شخصی اش را نوشته و کتاب حاضر در میان آثار او از فروش فوق العاده ای در امریکا برخوردار بوده و یکی از بهترین هدیه های کریسمس پیشنهادی روزنامه «لس آنجلس تایمز» هم بوده است. «طاعون تیک»، «گوشت کنسروی»، «مادربزرگت رو از این جا ببر!»، «غول یک چشم»، «یک کارآگاه واقعی»، «دیکس هیل»، «حشره ی درام»، «دینا»،«سیاره ی میمون ها»، «چهارضلعی ناقص» و «شب مردگان زنده» عناوین داستان های این کتاب است.

لیست‌های مرتبط به مادربزرگت رو از این جا ببر!

یادداشت‌های مرتبط به مادربزرگت رو از این جا ببر!

            داستان‌ها یا جستارهای طنز سداریس همه خاطرات زندگی خودش هستن که یه سری افراد مشخص مثل اعضای خانواده‌ش یا دوستای نزدیکش تو بیشتر اونها نقش دارن و گاهی اتفاقات مختلفی تو این داستان‌ها هم‌پوشانی پیدا می‌کنن. از این جهت برای من جذابه چون انگار هر داستان تیکه‌ای از پازل زندگی نویسنده‌س که دارم کشفش می‌کنم!
از طرفی با اینکه سداریس دنبال این نیست واضحا پیام خاصی رو برسونه، در قالب همین خاطرات به مسائل اجتماعی هم اشاره می‌کنه؛ چون خاطراتش واقعی‌ان و اون خیلی بی‌پرده درباره‌ی خودش و خونواده‌ش و طرز فکرش نسبت به مسائل می‌نویسه.
مثلا تو داستان «چهارضلعی ناقص» درسته که خودِ نوجوانش آنچنان ترحمی نسبت به افراد معلول نداره، اما می‌تونه ما رو در مورد رفتارهایی که با اونا می‌شه به فکر بندازه. همین‌طور تو داستان «دیکس هیل» در مورد بیماران روانی و تو داستان «مادربزرگت رو از اینجا ببر» در مورد سالمندان.
یا مسائلی مثل ترسوندن بیش از حد بچه‌ها توسط والدین تو داستان «غول یک‌چشم» که وقتی روایت سداریس رو می‌خونیم شاید برامون خنده‌دار باشه ولی می‌فهمیم تو زندگی واقعی خودمونم خیلی باید مراقب این رفتار باشیم. یا موضوعی مثل تیک‌های عصبی در بچه‌ها که موضوع داستان جذاب «طاعون تیک» هست.
          
            علی‌رغم اینکه بعضی‌ها گفته‌اند در بعضی از نوشته‌هایم طنز ملایمی به چشمشان خورده، اما خودم فکر میکنم بیشتر از اینکه طناز باشم، آدم جدی و شاید عصا قورت داده‌ای باشم. اگر هم رگه‌هایی از طنز در نوشته‌هایم بوده، مطمئن باشید خودم متوجهش نبوده‌ام.
در سیر مطالعاتم هم تا به اینجا کمتر سراغ ادبیات طنز رفته‌ام و علاقه‌ی زیادی به آن نشان نداده‌ام اما «مادربزرگت رو از اینجا ببر» از معدود مجموعه‌ داستان‌های طنزی بود که من را پابند خود کرد. نه بخاطر طنز سرشارش، بلکه بیشتر بخاطر داستان‌هایی با روایت‌‌ پر جزییات، قرص و محکم.

با اینکه طنز ماجرا برایم کشش خاصی نداشت و در طول خواندن کتاب حتی یک لبخند بر لبم نیامد اما هم‌ذات پنداری با برخی از شخصیت‌ها به‌شدت برایم جذاب بود به حدی که گاهی حس میکردم سداریس این شخصیت را از روی من نوشته

بهترین داستان‌های این مجموعه از نظر من در درجه‌ی اول داستان «مادربزرگت را از اینجا ببر» و در درجه‌ی دوم «طاعون تیک» بود.
البته طاعون تیک به نظرم بخاطر شخصیت پردازی دقیق و حرفه‌ایش از پسربچه‌ای که تیک وسواس‌گونه‌ای به انجام کارهایی عجیب و غریب دارد داستان قوی‌تری است، اما من با مادربزرگت رو از اینجا ببر بیشتر ارتباط برقرار کردم چون تجربه‌ی تقریبا مشابه‌م با داستان، به سالها قبل و وقتی مادربزرگم زنده بود برگرداندم و چه لذتی بالاتر از زنده شدم خاطرات کسی که خیلی دوستش میداشتی؟!
.
.
          
            چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
          
            -در باب اسم عجیب‌وغریب کتاب:
دیوید سداریس به نوشتن داستان‌های فکاهی و طعنه‌آمیز در مورد زندگی شخصیش معروفه. اون لابه‌لای نوشته‌هاش مسائل اجتماعی و خانوادگی رو هنرمندانه نقد می‌کنه و مقدار زیادی گرد خلاقیت روی داستان‌هاش می‌پاشه. اسم کتاب، اسم یکی از داستان‌های کتابه که در مورد مادربزرگ دیویده. =)
‌
‌-در باب داستان‌ها:
دیوید سداریس توی یه خانواده‌ی پرجمعیت آمریکایی با وضعیت اقتصادی رو به پایین، و با یه عالمه خواهر و برادر بزرگ شده. توی بیمارستانی روانی کار کرده، بچگی‌هاش اختلال وسواس فکری-عملی داشته، مادربزرگش یک زن یونانی عجیب‌غریب بوده و توی دانشگاه با یه دختر فلج دوست می‌شه و همه‌جا با ویلچر این‌طرف و اون‌طرف می‌برتش. همه‌ی اینا رو طوری نوشته که انگار یه مشت شوخی بیشتر نیستن؛ ولی خواننده درد پشت‌شون رو حس می‌کنه‌.
‌
‌-در باب نظر شخصی خودم:
من دوستش داشتم. اکثر داستان‌هاش جالب بودن. یعنی ایده‌هایی داشتن که غافلگیرم می‌کردن و یه جاهایی هم خنده‌م می‌گرفت. سداریس واقعاً نویسنده‌ی خوبیه و می‌دونه با ایده‌های ساده چه‌کار کنه که خارق‌العاده به‌نظر برسن. به شخصه کنجکاو شدم تا بقیه‌ی کتاب‌هاش رو هم بخونم!
‌
‌-و در پایان:
به‌طور کلی کتاب خوبی بود؛ ولی به‌هرحال مجموعه‌داستانه. همیشه ممکنه داستان‌هایی باشن که خیلی هم به اندازه‌ی بقیه دوست‌شون نداشته باشین.
‌
‌
پی‌نوشت: نسخه‌ی اصلی کتاب ۱۷ تا داستان داشته اما توی ایران احتمالاً فقط ۱۱ تاشون قابلیت چاپ داشته‌ن. پس می‌شه گفت سانسور کتاب خیلی زیاده؛ اما بازم خوندن نسخه‌ی ترجمه‌شده‌ش خالی از لطف نیست. به‌خصوص که ترجمه‌ی خوبی هم داره.
          
            داستانهای طنزی که در قالب خاطرات طنز نویسنده (دیوید سداریس) نوشته شده. احتمالا تا حالا با افرادی که اتفاقات معمولی زندگی را بانمک و خنده دار تعریف میکنند مواجه شده اید. سداریس از این دست آدمهاست! اگر بخواهم یک نمونه نویسنده وطنی با این ویژگی مثال بزنم احمد ملکوتی خواه است. (مثلا کتاب ابوی فدوی نشر قاف) 
خود من هم تلاشهای مذبوحانه ای در این راستا داشته ام! (https://rahrahtanz.ir/football-class/) 
  از سداریس به غیر از این کتاب، "بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم" را خوانده ام و دوست دارم باز هم از او بخوانم

بخشی از کتاب:
یک روز عصر که داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم خواهرم تیفانی با یک مداد تیز زد به چشمم. خون  جاری شد و وقتی در راه بیمارستان بودم میدانستم که اگر کور شوم خواهرم تا پایان عمر بَرده ام خواهد بود. حتا یک لحظه هم نخواهم گذاشت که یادش برود چه بلایی سرم آورده. دیگر هیچ کوکتل پارتی یی نخواهد رفت و کنار هیچ استخری کباب نخواهد خورد و هرگز قهقهه نخواهد زد، دیگر نمیگذاشتم آب خوش از گلویش پایین برود. چنان برای انتقام برنامه ریزی کرده بودم که وقتی دکتر گفت مشکل جدی نیست حالم گرفته شد.