بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

لیدی ال

لیدی ال

لیدی ال

رومن گاری و 1 نفر دیگر
3.7
35 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

46

خواهم خواند

28

رومن گاری در رمان لیدی ال دو دلداده را از میان خیل جوانان اواخر قرن پر آشوب قرن نوزدهم برگزیده که یکی -آرمان- سودای مبارزه ی سیاسی را در سر می پروراند و دیگری -دیانا- سوادایی عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن می خواهد. پیداست که درکشاکش عشق و مبارزه چه بسا یکی فدای دیگری می شود ، و در این هنگامه ی پر غوغا پیوسته شکننده تر آسیب پذیرتر است.

لیست‌های مرتبط به لیدی ال

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

پست‌های مرتبط به لیدی ال

یادداشت‌های مرتبط به لیدی ال

Elahe

1400/08/26

            این رمان از زبان زنی روایت می¬شود که از بانوان تراز اول انگلستان به¬شمار می¬رود. داستان از مراسم تولد هشتاد سالگی او شروع می¬شود. جایی که تنها پسرش و نوه¬ها و فرزندانشان جمع شده¬اند و هرکدام منصبی مهم در کشور را در اختیار دارند. زمانی که به لیدی ال خبر می¬رسد قرار است امارت او خراب شود، او به تقلا می¬افتد تا رازی را که در آن وجود دارد برای کسی بازگو کند. رازی که به قول خودش، دیدن چهره¬ آدم¬ها بعد از فهمیدنش جالب خواهد بود. 
درنهایت لیدی ال تصمیم می¬گیرد داستان خود را از ابتدا برای یکی از کارکنان خود، که اتفاقا شیفته او نیز هست، بازگو کند. بنابراین از او می¬خواهد که او را تا امارت همراهی کند و در راه داستانش را برای او روایت می¬کند. 
لیدی ال، آنت، فرزند مردی آنارشیست بوده است. کسی که تمام هم و غمش آزادی، برابری و برادری است. در این راه به هیچ و هیچ¬کس دیگر توجهی ندارد. مادر آنت که مجبور است کار کند و خرج خانواده را بدهد. پس از مرگ مادر و رفتار ناپسند پدر، آنت مجبور می¬شود که راهی دیگر برای ادامه زندگی خود انتخاب کند. در طول این مسیر زندگی با فردی به نام آرمان آشنا می¬شود و به کلی عاشق و دلباخته او می¬گردد. نکته بسیار جالب(و نزدیک به واقعیت) آن است که اتفاقا آرمان هم یک آنارشیست است. همواره در تکاپوی راهی برای رسیدن به آزادی، برادری و برابری است؛ چیزی که آنت به¬شدت از آن متنفر بود حال در معشوقش هم نمایان است. 
آنت بخاطر آرمان، و نه به دلیل آنارشیسم، در این راه کمک¬های بزرگی به او می¬کند. او که دختری زیبا است همواره در تلاش است تا راهی بیابد که آرمان برای او باشد، نه برای همه. برای این هدفش راه¬هایی را امتحان می-کند اما آرمان یک ایده¬آل گراست و با هیچ دلیلی راضی به ماندن کنار آنت نمی¬شود. آنت کمک می¬کند که آرمان با روش¬هایی، پول لازم برای برنامه¬های خود را به¬دست آورد. اما سرانجام خسته از نرسیدن، با مردی متمول ازدواج می¬کند. پس از مدت¬ها و دیدار مجدد لیدی ال و آرمان، رازی مگوی لیدی ال اتفاق می¬افتد.
رومن گاری ر این کتاب هم بسیار فصیح و راحت سخن گفته است. بازگو کردن انتخابات نادرست، آگاهی از آن و باز هم تلاش برای آن کلید این رمان است. رمان لیدی ال از هر نظر خواندنی است و از آنجا که کتابی کوتاه است به همگان پیشنهاد می¬شود.
          
🐦‍⬛

1400/06/14

            تولد 80 سالگی لیدی ال است و همه‌ی فرزندان و نوادگان او دورش گرد آمده‌اند تا در عمارت باشکوه لرد ال زادروزش را جشن بگیرند. سر پرسی، شاعر شهیر و عاشق سینه‌چاک لیدی ال، بی‌صبرانه منتظر است تا پس از سال‌ها بالاخره سرگذشت معشوقه‌اش را مکتوب کند، اما هیچ چیز آن طور که انتظار می‌رفت پیش نمی‌رود.
آنت حوالی هزار و هشتصد و هفتاد میلادی در یکی از محله‌های پست پاریس به دنیا می‌آید. «واقعه‌ای عجیب، چون کوچه‌ی لاپ در اواخر سال‌های هزار و هشتصد و هفتاد ناحیه‌ای نبود که کودکی در آن متولد شود؛ با این وجود جای انکار نبود که تعداد زیادی از اعمالی که موجب به دنیا آمدن بچه‌ای می‌شود در آن رخ می داد.» او دوران کودکی خود را با آموزه‌های پدر آنارشیست الکلی‌اش می‌گذراند. پدری که فریاد آزادی، برابری، برادری‌اش گوش آنت را کر کرده در حالی که همسرش به سختی و با رخت‌شویی خانواده را اداره می‌کند. به علاوه‌ی این که پدر مدام توسط پلیس بازداشت می‌شود. اواخر قرن نوزده است و موج ترور آنارشیست‌ها اروپا را فرا گرفته.
پس از مرگ مادرش آنت دو سال به کار رخت‌شویی مشغول می‌شود. در این مدت پدر او به شکلی صریح‌تر به بیان عقاید آنارشیستی‌اش در مورد خانواده می‌پردازد: «پدران و دختران باید خود را از کلیه‌ی روابط بورژوایی رها کنند و به آزادی واقعی دست یابند.» پس دختر جوان مجبور می‌شود خانه را ترک کند. او به دنبال کار دیگری است و دلالان محبت این محله‌ی بدنام پیشنهاداتشان را ارائه می‌کنند. او به دنبال کار به محلات دیگر می‌رود و در می‌یابد که در جاهای دیگر نیز برای یافتن کار و ادامه کار می‌بایست با مردی بخوابد. «خوشگل‌تر از آن بود که دست از سرش بردارند. به زودی تصمیمش را گرفت و با خود گفت که بهتر است شروع زندگی‌اش از پیاده‌رو باشد تا خاتمه‌ی آن.» بعد از مدتی کار، یکی از معروف‌ترین دلالان محبت پاریس او را احضار می‌کند تا پروژه‌ای خاص را کلید بزند و او که همیشه در رویاهایش می‌دانست که بهترین چیزهای زندگی نصیبش خواهد شد، متوجه می‌شود که رویدادهای مناسب در راه است. او از طریق آن دلال با آرمان دنی آنارشیست 26 ساله‌ی معروف آشنا می شود...
آنت عاشق و دل‌باخته‌ی آرمان می‌شود و برای رسیدن به عشقش از کار/جنایتی دریغ نمی‌کند اما در مقابل، آرمان در جای جای داستان او و عشقش را ابزاری برای رسیدن به اهدافش قرار می‌دهد. پس از مدتی کاسه‌ی صبر دخترک عاشق لبریز شده، دست از تظاهر به آرمان‌خواهی (!) برمی‌دارد و غول خشمگین درونش را به انتقام‌جویی معشوق خود می‌فرستد.
گویا زندگی زن داستان گرهی ناگشودنی به آنارشیسم خورده. نوعی طلسم، وزنه‌ای سنگین مثل همان‌ها که برادران دالتون به پا داشتند، وزنه‌ای که در نهایت آنت بی‌پناه را به اعماق دریا می‌کشاند، عاشقانگی او را می‌مکد و لیدی ال را تحویل می‌دهد.
پیتر اوستینوف کارگردان انگلیسی بر اساس رمان لیدی ال فیلمی به همین نام ساخته. این فیلم کمدی محصول سال 1965 در فرانسه، ایتالیا و انگلستان منتشر شد. سوفیا لورن، بازیگر زیبا و مشهور قرن بیستم، در این فیلم نقش لیدی ال را بر عهده داشته است. پل نیومن نیز در این اثر نقش‌آفرینی کرده.

+تناقض‌گویی، پناهگاه خاص کسانی است که می‌دانند نظرشان درست نیست اما خطا و اشتباه خود را نمی‌پذیرند و به این ترتیب سعی می‌کنند ثابت کنند که سیاه، سفید است و سفید، سیاه.
+شرارت، هرگز فقط منشا لذت نبوده است؛ روی دیگر سکه‌ی فاجعه است، سقوطی کامل حتی برای چند لحظه. خودکشی، ارزان‌ترین شکل جنایت که به‌وسیله‌ی قانون قابل پیگرد نیست؛ رهایی از تمام قید و بندها، یک لحظه مکاشفه که می‌توان قیمتش را زیر چراغ گاز خیابان پرداخت.

پ.ن: برای من جالب بود که نام کاراکتر دوم داستان به فارسی دقیقا توصیف شخصیت او ست؛ آرمان!