بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کردستانی

@z.krdstn

326 دنبال شده

330 دنبال کننده

                      یک عدد سرگردان دنیای کتاب ها :)))))
                    
z_krdsn

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

انجمن کتاب‌خوانان مرده 👻

18 عضو

هملت (شاهزاده دانمارک)

دورۀ فعال

آفتاب‌گردان 🌻

277 عضو

قرآن کریم: ترجمه خواندنی قرآن به روش تفسیری و پیام رسان برای نوجوانان و جوانان

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

پست‌ها

فعالیت‌ها

کردستانی پسندید.
کردستانی پسندید.
کردستانی پسندید.
            خیلی اتفاقی با این کتاب آشنا شدم و خیلی اتفاقی خریدمش و خیلی اتفاقی شروع به خواندنش کردم. ولی اگر بخواهم روراست باشم، عجب کتاب ناب و دلچسبی.
موضوع جدید و تازه‌ای بود. مخلوط کردن چاشنی طنز و تخیل هم کار را بی‌نظیر کرده بود. خلاقیت نویسنده، قابل ستایش بود.
داستان درباره‌ی نگار، دانشجوی مترجمی زبان است که در تهران، به همراه عمه‌اش زندگی می‌کند. دختری عجیب و غریب پا به زندگی قاطی پاتی نگار می‌گذارد و اتفاقات عجیب و غریب‌تری در انتظار آن‌هاست.
حاشیه پردازی خوب و درست و به جایی هم داشت. محاوره‌ای بودن متن و این صمیمت، گاهی دوست‌‌داشتی و گاهی هم آزاردهنده می‌شد. 
سرعت و روند پیش‌برد داستان، گاهی آهسته آهسته و گاهی هول‌هولکی می‌شد. برای کسل کننده نبودن و بهبود تجربه‌ی مخاطب، از خواندن کتاب، سرعت روند داستان باید به‌جا و تنظیم شده باشد که خب ما خلاف این را در کتاب می‌دیدیم. ندادن ستاره‌ی پنجم هم، دلیلش همین خورده‌کاری‌ها بود.
پایان دوست‌داشتی‌ای داشت. خیلی خوب بود.
شخصیت پردازیِ خیلی خوبی داشت و تا آخر هم حفظش کرده بود. تعداد کم شخصیت‌ها و اینکه داستان فقط محدود به همان چند شخصیت بود، خیلی خوب بود. لقب‌های بامزه‌ای که نگار، روی همسایه‌هایشان می‌گذاشت، با نمک و دوست‌داشتی بود.
ماجرای زوج روحی، به داستان طعمِ خوشِ خیال را داده بود و این بر خوبی‌های داستان می‌افزود. عمه، واقعا گوگولی بود و رفتار‌های یک مامان‌بزرگ را داشت. :) خواندن این کتاب، تجربه‌ی خیلی خوبی بود و خوشحالم که تحربه‌اش کردم. 
ممنون بانو حدادی. عالی بود.
          
کردستانی پسندید.
کردستانی پسندید.
کردستانی پسندید.

همهٔ آن‌هایی که فکر می‌کنند ایمی به‌تدریج و در اثر مشکلات و فشارهای زندگی مشترک روانی شده و به «جنون» رسیده، همهٔ آن‌هایی که خیال می‌کنند ایمی یک «منحنی تحول» را پشت سر گذاشته و در ابتدا آدم بهتری بوده و حالا باید برایش دل بسوزانیم، همهٔ آن‌ها که فکر می‌کنند این داستان، داستانِ یک زوجِ نامناسب است که همدیگر را آزار داده‌اند و ما قرار است تاثیر اشتباهات آن‌ها را بر روح و روان یکدیگر ببینیم، این افراد یا داستان را نفهمیده‌اند یا خودشان را به نفهمی زده‌اند. آن‌ها مرا به یاد شخصیت «نوئل هاوثورن» می‌اندازند :)))

کردستانی پسندید.
            این کتاب همانطور که روی جلد نوشته یک مجموعه جستار درباره زندگی در  کنار یا در دامان ادبیات و هنر است. 
(جستار به روایت‌هایی شخصی و صمیمی گفته می‌شود که به موضوعی کمابیش تخصصی و علمی می‌پردازد و در عین حال، سختی یک متن علمی را ندارد.)
زیدی اسمیت نویسنده ای که در اوایل جوانی به فردی مشهور با کتابی پرفروش تبدیل شده، اعتقاد دارد که بی ثباتی در عقیده و تغییر باور، می‌تواند اتفاق بیفتد و   لزومی بر پوشاندن آن نیست.
او در این جستارها، بلوغ فکری و رشدی را که در مسیر نوشتن به آن دست یافته به خواننده نشان می‌دهد. 
اسمیت  می‌گوید که زندگی وجوه متفاوتی دارد و ما همیشه، همه‌ی آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم.
جستارهای این کتاب، از نوشتن درباره رمان‌هایش، زندگی خانوادگی‌اش تا بررسی تفکر و نگاه فلسفی دو نویسنده معروف درباره نوع متن و نوع خواننده را در بر می‌گیرد.
به نظر من این کتاب برای مخاطب علاقه‌مند به نوشتن یا به مطالعه جستار،  یا در حالت کلی‌تر مخاطبان نشر اطراف، کتاب جذابی‌ست. 


          
کردستانی پسندید.
و بهترین مجموعه‌ای که خوانده‌ام...
اگر شیفته‌ی آشنا شدن با فرهنگ اقوام ایرانی هستین، این کتاب می‌تونه براتون مناسب باشه؛ از بین صفحات کتاب با زیبایی‌های ترکمن صحرا آشنا می‌شید.🌱
.
این مجموعه رو شهریور سال قبل تموم کردم ولی از اون‌جایی که هرچقدر یه کتابی برام عزیزتر باشه یادداشت نوشتن برام سخت‌تر میشه تا الان درموردش چیزی ننوشتم.
شاید برای بیان حسم، باید از ترکمن‌ها بنویسم؛
از گالان اوجا و سولماز که شجاع، دلاور، آرامش‌بخش و رویایی‌ن.
از دشت‌های سبز بی‌درختی که درختِ مقدس میشه مرکز جنجال‌هاش.
از عزیزترین شخصیت داستان برای من، از آت‌میش...
آت‌میش عزیز تو خیلی فراتر از یه شخصیتی داستانی بودی؛ آت‌میش مرحله‌ای از زندگی همه ماست.
از آلنی و مارال و زخم‌هاشان، جنگیدن و جسارت‌هاشان...
.
این یادداشت فاقد اسپویله‌⁦ ◠⁠‿⁠◕✿⁠...
در مورد کتاب:
داستان آلنی و مارال و بچه های اونا( آیناز، آرتا، تایماز، گُزل) روایت میشه و در کل در آخرین کتاب این مجموعه سرنوشت شخصیت‌ها به خوبی مشخص میشه.

۱. در کنار همه‌ی این زیبایی و نثر عاشقانه نادر ابراهیمی، این مجموعه داستانی نیست که سرگرم‌کننده باشه.
این داستانیه که رسالتش بیدارکننده بودنه...
پس اگه با تصور داستان و رمان‌ سراغش برید، سرخورده میشید.
۲. این مجموعه اطلاعات خوبی درمورد وضعیت ترکمن‌ها در اواخر دوره قاجار و پهلوی میده؛ وضعیتی که منحصر به اونها نبوده و سایر اقوام ایرانی هم کم‌و‌بیش اون شرایط‌رو تجربه کردن.
.
📕 از متن کتاب:
«_تکیه‌گاه خوبی‌ست؟
_دین، تکیه‌گاه نیست؛ زیستگاه است. دیوار نیست تا برای رفع خستگی به آن تکیه بدهم یا به وقت مجروح شدن، برای آن‌که فرو نیفتم، دستم را به آن بگیرم؛ زمین و آسمان و هواست_ و البتّه آب، آب زلال یک چشمه گوارا‌.
_شگفت‌انگیز است.»

«یا باید به‌خاطر خویشتن زندگی کنیم یا به‌خاطر دیگران. نمی‌شود. نمی‌شود که جمعشان کنیم. این، جمع اضداد نیست که به قول شما شدنی باشد؛ این مجاورت تأسف‌انگیز چیز‌هایی‌ست که ترکیبشان، تخریبشان می‌کند.»

«ارزش درد، هزاران بار بیش از ارزش همدردی‌ست.
درد، حالتی‌ست مردمی
همدردی، خصلتی‌ست اشرافی و بزرگ‌منشانه.
درد را هرگز هم‌سنگِ همدردی ندان و راضی باش که اینک، درد به سر وقت تو آمده است نه همدردی!»

«هر انسانی، در هر چیزی که بخواهد، نابغه است. نخواسته‌ایید که کسی باشید.»
.
عکس بالا سمت راست ⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍ :
از هوش مصنوعی عکسی خواستم که فرهنگ ترکمنی‌رو نشان بده و نتیجه‌ش این شد.
دوست داشتم عکس‌رو بذارم ولی بعضی مواردی که توی عکس وجود داره با فرهنگ ترکمنی متفاوته مثل شیوه‌ی نان پختن و ظاهر نان‌ها، طرح لباس‌ بچه‌ها و یورت‌ها( آلاچیق ترکمنی).
.
شاید بعدا تغییراتی در یادداشت اعمال کنم.
حتی هنوز هم نوشتن از این کتاب برام سخته...
.
۱۶ فروردین ۰۳
            و بهترین مجموعه‌ای که خوانده‌ام...
اگر شیفته‌ی آشنا شدن با فرهنگ اقوام ایرانی هستین، این کتاب می‌تونه براتون مناسب باشه؛ از بین صفحات کتاب با زیبایی‌های ترکمن صحرا آشنا می‌شید.🌱
.
این مجموعه رو شهریور سال قبل تموم کردم ولی از اون‌جایی که هرچقدر یه کتابی برام عزیزتر باشه یادداشت نوشتن برام سخت‌تر میشه تا الان درموردش چیزی ننوشتم.
شاید برای بیان حسم، باید از ترکمن‌ها بنویسم؛
از گالان اوجا و سولماز که شجاع، دلاور، آرامش‌بخش و رویایی‌ن.
از دشت‌های سبز بی‌درختی که درختِ مقدس میشه مرکز جنجال‌هاش.
از عزیزترین شخصیت داستان برای من، از آت‌میش...
آت‌میش عزیز تو خیلی فراتر از یه شخصیتی داستانی بودی؛ آت‌میش مرحله‌ای از زندگی همه ماست.
از آلنی و مارال و زخم‌هاشان، جنگیدن و جسارت‌هاشان...
.
این یادداشت فاقد اسپویله‌⁦ ◠⁠‿⁠◕✿⁠...
در مورد کتاب:
داستان آلنی و مارال و بچه های اونا( آیناز، آرتا، تایماز، گُزل) روایت میشه و در کل در آخرین کتاب این مجموعه سرنوشت شخصیت‌ها به خوبی مشخص میشه.

۱. در کنار همه‌ی این زیبایی و نثر عاشقانه نادر ابراهیمی، این مجموعه داستانی نیست که سرگرم‌کننده باشه.
این داستانیه که رسالتش بیدارکننده بودنه...
پس اگه با تصور داستان و رمان‌ سراغش برید، سرخورده میشید.
۲. این مجموعه اطلاعات خوبی درمورد وضعیت ترکمن‌ها در اواخر دوره قاجار و پهلوی میده؛ وضعیتی که منحصر به اونها نبوده و سایر اقوام ایرانی هم کم‌و‌بیش اون شرایط‌رو تجربه کردن.
.
📕 از متن کتاب:
«_تکیه‌گاه خوبی‌ست؟
_دین، تکیه‌گاه نیست؛ زیستگاه است. دیوار نیست تا برای رفع خستگی به آن تکیه بدهم یا به وقت مجروح شدن، برای آن‌که فرو نیفتم، دستم را به آن بگیرم؛ زمین و آسمان و هواست_ و البتّه آب، آب زلال یک چشمه گوارا‌.
_شگفت‌انگیز است.»

«یا باید به‌خاطر خویشتن زندگی کنیم یا به‌خاطر دیگران. نمی‌شود. نمی‌شود که جمعشان کنیم. این، جمع اضداد نیست که به قول شما شدنی باشد؛ این مجاورت تأسف‌انگیز چیز‌هایی‌ست که ترکیبشان، تخریبشان می‌کند.»

«ارزش درد، هزاران بار بیش از ارزش همدردی‌ست.
درد، حالتی‌ست مردمی
همدردی، خصلتی‌ست اشرافی و بزرگ‌منشانه.
درد را هرگز هم‌سنگِ همدردی ندان و راضی باش که اینک، درد به سر وقت تو آمده است نه همدردی!»

«هر انسانی، در هر چیزی که بخواهد، نابغه است. نخواسته‌ایید که کسی باشید.»
.
عکس بالا سمت راست ⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍ :
از هوش مصنوعی عکسی خواستم که فرهنگ ترکمنی‌رو نشان بده و نتیجه‌ش این شد.
دوست داشتم عکس‌رو بذارم ولی بعضی مواردی که توی عکس وجود داره با فرهنگ ترکمنی متفاوته مثل شیوه‌ی نان پختن و ظاهر نان‌ها، طرح لباس‌ بچه‌ها و یورت‌ها( آلاچیق ترکمنی).
.
شاید بعدا تغییراتی در یادداشت اعمال کنم.
حتی هنوز هم نوشتن از این کتاب برام سخته...
.
۱۶ فروردین ۰۳