یک داستان نفرت انگیز
در دهمین شماره از این داستان، ژنرالی اشرافی و جاه طلب در دوره ی بروز تحولات اجتماعی در روسیه، با ادعای طرفداری از فرودستان می کوشد خود را دوست آنان معرفی کند و از این رهگذر به موقعیت و مقام برسد. از قضای روزگار، به جشن عروسی کارمند فقیر خود راه پیدا می کند، اما بر خلاف تصورات ذهنی اش، نه تنها در جلب دوستی آدم هایی که از طبقه ی او نیستند، توفیقی به دست نمی آورد، بلکه از رفتارش آشکار می شود که آن ها را خوار می شمرد و لایق همنشینی با خود نمی داند. سرانجام سلسله ی حوادثی که در جشن عروسی و پس از آن رخ می دهد، او درمی یابد که افکار و ادعاهای نوع دوستانه اش، توهماتی خودفریبانه بیش نبوده است.
یادداشتهای مرتبط به یک داستان نفرت انگیز