بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آمریکا

آمریکا

آمریکا

فرانتس کافکا و 1 نفر دیگر
3.5
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

35

آمریکا در ذهن بسیاری از آدم ها،سرزمین تحقق رویاها،ذهن جوان آغشته به رویا خیال است .این جوان راهی آمریکا میشود تا به آرزوهای خود جامعه عمل بپوشاند.اما آنچه اتفاق می افتد آمریکای کافکاست.نه آن آمریکای خیالی،رویای خوش به کابوسی شوم بدل میشود.از چهره هیولانی واقعیت پرده به سویی میرود....

پست‌های مرتبط به آمریکا

یادداشت‌های مرتبط به آمریکا

            چیزی که شاید درباره‌ی این رمان می‌تواند عجیب باشد این است که کافکا هیچوقت به "آمریکا" نرفته بود و تنها سفرنامه‌ها و روزنامه‌ها منبع الهام او بوده‌اند. 
با این حال تصویری که او از آمریکا می‌سازد با گذشت حدود صد سال از نوشتن این رمان، به تصویری که ما امروز از آمریکا داریم بسیار نزدیک و باورپذیر است. چیزی مثل تصویری که در روزمره از تهران امروز روایت میشود: شلوغ، پر سروصدا، هرج و مرج، شکاف طبقاتی شدید، دود، هر کی به فکر خودش و رها شدگی و از این حرف‌ها.
حالا بماند که این هراس از مدرنیته و غربی شدن - غربی شدن به معنای آن سبک زندگی منطبق با سرمایه - در بسیاری از روشنفکران آن دوره تاریخی مشترک بوده است. روشنفکران عبوس. همین صادق هدایت خودمان یکی از آن‌ها است.
خلاصه این که این کتاب نشان می‌دهد سوالی که ذهن ما هم خیلی وقت‌ها درگیر آن می‌شود، در ذهن کافکاهای ان دوره هم بوده است؛ در غرب چه خبر است؟
و ادامه این رابطه‌ی عشق و نفرت همیشگی. با دست پس می‌زنیم و با پا پیش می‌کشیم‌.
          
روشنا

1402/06/26

                آمریکا روایت کارل، پسری ۱۶ ساله است که به دلیل اشتباهی که کرده (که در واقع اشتباهی نکرده و بهش تجاوز شده)، توسط پدر و مادرش از وطن و خونه رونده میشه و در جست و جوی زندگی بهتر به آمریکا میره. 
کارل خوش‌قلب و در آرزوی عدالته، آمریکا برای اون سرزمین فرصت‌هاست و کارل فکر می‌کنه با تلاش و سخت‌کوشی میتونه به پیش‌رفت‌های خوبی برسه؛ اما به مرور معلوم میشه این طور نیست و آدمای ساده‌دلی که زیرک نباشن، نتونن از حق خودشون دفاع کنن و در برابر ظلم‌ها قدرت‌مند نباشن، چطوری در چنین سیستمی له میشن. نه این که همه‌ی آدما بد باشن یا همه کارل رو طرد کنن، بلکه نحوه‌ی چینش جامعه و شتابی که آدما دارن به گونه‌ایه که باعث میشه کارل از همه جا رونده بشه. اون جویای عدالته اما آدم ساده‌دلیه و روش و ابزار مبارزه با ظلم رو بلد نیست و انگار همیشه در حال خرد شدن از سمت دیگرانه...
به نظر میرسه آمریکا یا گم‌شده روایت نمادینی از خود آمریکا باشه، کشوری که در نگاه اول آزاد و پر از فرصت‌های بکر به نظر میاد، مکانی که انگار همه آرزوها در اون از قبل به واقعیت پیوستن؛ اما به مرور معلوم میشه همون ذاتی رو داره که بقیه جاهای دنیا دارن و فقط تر و تمیزتر و شیک‌تره.
کارل هم کم‌کم به این موضوعات عادت می‌کنه. مثلاً در فصل اول، آتشکار و در اولین صحنه‌ی محاکمه‌ای که کافکا به تصویر می‌کشه، کارل جنگنده است و مصممه که حق آتشکار رو بگیره، اما در فصل ۵، هتل اکسیدنتال و تقریباً در سومین محاکمه‌ای که داشته، میگه: «جایی که حسن نیت در کار نباشد، محال است بتوانی از خودت دفاع کنی.» و تقریباً بی‌خیال تبرئه کردن خودش میشه.
ترجمه و مقدمه‌ی علی عبداللهی بر کتاب عالی بود، فقط این که به نظرم بهتر بود موخره باشه تا مقدمه و من خوندنش در انتهای داستان رو توصیه می‌کنم. 
پ.ن: اولین کتاب از کافکا بود که می‌خوندم و ناامیدی کتاب از جامعه و انسان واقعاً دل‌سرد کننده بود. با توجه به این که شنیدم کافکا گفته این کتاب در مقایسه با بقیه آثارش امیدوارانه‌تر، شادتر و روشن‌تره؛ حداقل فعلا دلم نمیخواد کتاب دیگه‌ای از کافکا بخونم 😂
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.