بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

امریکا: مفقودالاثر

امریکا: مفقودالاثر

امریکا: مفقودالاثر

فرانتس کافکا و 2 نفر دیگر
3.5
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

35

« تازگی ها از آیزن گاسه می گذشتم که یکی در کنارم گفت : " از کارل چه خبر ؟" سر برگرداندم؛ مردی را دیدمکه می رفت و بی اعتنا به من با خودش حرف می زد. این پرسش را هم با خودش مطرح کرده بود. خب البته کارل شخصیت اصلی رمان بداقبال من است و آن رهگذر بی آزار ناخودآگاه وظیفه داشت به من بخندد ، چون اصلا نمی توانم سوالش را تشویق تلقی کنم.» کافکا نامه هایی به فلیسه ، 28 فوریه - 1 مارس1913فرانتس کافکا، زاده ی 3 ژوئیه 1883 در پراگ، یکی از بزرگ ترین نویسندگان آلمانی زبان قرن بیستم است. او اگرچه زبان چکی را کم و بیش بی نقص صحبت می کرد، زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت و آثارش هم، جز چند نامه ای که به چکی برای میلنا ینسکا نوشته، به زبان آلمانی است. کافکا در سال 1901 دیپلم گرفت و سپس در دانشگاه جارلز پراگ در رشته ی شیمی به تحصیل پرداخت ولی پس از دو هفته تغییر رشته داد و حقوق خواند و در سال 1906 با مدرک دکترای حقوق فارغ التحصیل شد. کافکا در پایانِ نخستین سال تحصیل در دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که به همراه فلیکس ولش تا پایان عمر از نزدیک ترین دوستان او باقی ماندند. او در 1917 به سل مبتلا شد. در 1923 برای فاصله گرفتن از خانواده و تمرکز بیش تر بر نوشتن، مدت کوتاهی به برلین نقل مکان کرد. بااینحال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت، سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در سوم ژوئن 1924 در همانجا درگذشت. کافکا در طول زندگی فقط چند داستان کوتاه منتشر کرد و تمام رمان هایش ناتمام ماند. او به دوستش، ماکس برود، وصیت کرده بود که پس از مرگش همه ی آثارش را نابود کند اما برود چنین نکرد و بر چاپ همه ی نوشته هایی که از او در اختیار داشت اهتمام ورزید.علی اصغر حداد در 24 اسفند در محله ی راه کوشک قزوین متولد شد. تا سال های اول دبیرستان در قزوین درس خواند و پس از گذراندن کلاس هشتم دبیرستان با خانواده اش به تهران مهاجرت کرد. پس از اخذ دیپلم و پایان خدمت سربازی به آلمان رفت و مدرک فوق لیسانس را در رشته ی جامعه شناسی در برلین غربی اخذ کرد. سال 1359 به ایران بازگشت و به کار تدریس زبان آلمانی و ترجمه ی آثار ادبی آلمانی زبان مشغول شد.بیشتر آثاری که حداد به فارسی ترجمه کرده از جمله آثار برجسته ی ادبیات آلمانی زبان است. او تمام آثار کافکا (محاکمه، قصر، امریکا، داستان های کوتاه) را مستقیماً از آلمانی به فارسی ترجمه کرده است و علاوه بر آن ترجمه ی بودنبروک ها، اشتیلر، بازی در سپیده دم و رؤیا، مرده ها جوان می مانند و... را در کارنامه دارد.

پست‌های مرتبط به امریکا: مفقودالاثر

یادداشت‌های مرتبط به امریکا: مفقودالاثر

            چیزی که شاید درباره‌ی این رمان می‌تواند عجیب باشد این است که کافکا هیچوقت به "آمریکا" نرفته بود و تنها سفرنامه‌ها و روزنامه‌ها منبع الهام او بوده‌اند. 
با این حال تصویری که او از آمریکا می‌سازد با گذشت حدود صد سال از نوشتن این رمان، به تصویری که ما امروز از آمریکا داریم بسیار نزدیک و باورپذیر است. چیزی مثل تصویری که در روزمره از تهران امروز روایت میشود: شلوغ، پر سروصدا، هرج و مرج، شکاف طبقاتی شدید، دود، هر کی به فکر خودش و رها شدگی و از این حرف‌ها.
حالا بماند که این هراس از مدرنیته و غربی شدن - غربی شدن به معنای آن سبک زندگی منطبق با سرمایه - در بسیاری از روشنفکران آن دوره تاریخی مشترک بوده است. روشنفکران عبوس. همین صادق هدایت خودمان یکی از آن‌ها است.
خلاصه این که این کتاب نشان می‌دهد سوالی که ذهن ما هم خیلی وقت‌ها درگیر آن می‌شود، در ذهن کافکاهای ان دوره هم بوده است؛ در غرب چه خبر است؟
و ادامه این رابطه‌ی عشق و نفرت همیشگی. با دست پس می‌زنیم و با پا پیش می‌کشیم‌.
          
روشنا

1402/06/26

                آمریکا روایت کارل، پسری ۱۶ ساله است که به دلیل اشتباهی که کرده (که در واقع اشتباهی نکرده و بهش تجاوز شده)، توسط پدر و مادرش از وطن و خونه رونده میشه و در جست و جوی زندگی بهتر به آمریکا میره. 
کارل خوش‌قلب و در آرزوی عدالته، آمریکا برای اون سرزمین فرصت‌هاست و کارل فکر می‌کنه با تلاش و سخت‌کوشی میتونه به پیش‌رفت‌های خوبی برسه؛ اما به مرور معلوم میشه این طور نیست و آدمای ساده‌دلی که زیرک نباشن، نتونن از حق خودشون دفاع کنن و در برابر ظلم‌ها قدرت‌مند نباشن، چطوری در چنین سیستمی له میشن. نه این که همه‌ی آدما بد باشن یا همه کارل رو طرد کنن، بلکه نحوه‌ی چینش جامعه و شتابی که آدما دارن به گونه‌ایه که باعث میشه کارل از همه جا رونده بشه. اون جویای عدالته اما آدم ساده‌دلیه و روش و ابزار مبارزه با ظلم رو بلد نیست و انگار همیشه در حال خرد شدن از سمت دیگرانه...
به نظر میرسه آمریکا یا گم‌شده روایت نمادینی از خود آمریکا باشه، کشوری که در نگاه اول آزاد و پر از فرصت‌های بکر به نظر میاد، مکانی که انگار همه آرزوها در اون از قبل به واقعیت پیوستن؛ اما به مرور معلوم میشه همون ذاتی رو داره که بقیه جاهای دنیا دارن و فقط تر و تمیزتر و شیک‌تره.
کارل هم کم‌کم به این موضوعات عادت می‌کنه. مثلاً در فصل اول، آتشکار و در اولین صحنه‌ی محاکمه‌ای که کافکا به تصویر می‌کشه، کارل جنگنده است و مصممه که حق آتشکار رو بگیره، اما در فصل ۵، هتل اکسیدنتال و تقریباً در سومین محاکمه‌ای که داشته، میگه: «جایی که حسن نیت در کار نباشد، محال است بتوانی از خودت دفاع کنی.» و تقریباً بی‌خیال تبرئه کردن خودش میشه.
ترجمه و مقدمه‌ی علی عبداللهی بر کتاب عالی بود، فقط این که به نظرم بهتر بود موخره باشه تا مقدمه و من خوندنش در انتهای داستان رو توصیه می‌کنم. 
پ.ن: اولین کتاب از کافکا بود که می‌خوندم و ناامیدی کتاب از جامعه و انسان واقعاً دل‌سرد کننده بود. با توجه به این که شنیدم کافکا گفته این کتاب در مقایسه با بقیه آثارش امیدوارانه‌تر، شادتر و روشن‌تره؛ حداقل فعلا دلم نمیخواد کتاب دیگه‌ای از کافکا بخونم 😂
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.