بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کتابخانه نیمه شب

کتابخانه نیمه شب

کتابخانه نیمه شب

4.0
59 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

19

خوانده‌ام

198

خواهم خواند

31

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

لیست‌های مرتبط به کتابخانه نیمه شب

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به کتابخانه نیمه شب

اول از همه
            اول از همه بگویم که بنظرم کتاب های ترند شده و معروف را باید با احتیاط فراوان خواند. کتاب خانه نیمه شب هم از این قاعده مستثنی نبوده و نیست. 
۱. ابتدای داستان با شروع آرام ولی نام گذاری پر تعلیقش ذهن شما را به چالش میکشد " برای نورا چه اتفاقی خواهد افتاد؟" 
۲. در ادامه شما شخصیتی را دارید که بخوبی حالات و روحیاتش توصیف شده. اینجا مخاطب بخصوص اگر نوجوان باشد باید در دام و تله همزاد پنداری با شرایط نورا نیفتد.
۳. داستان با پیش رفتن لحظه به لحظه از لحاظ داستانی جذاب تر شده و کشش بیشتری احساس میشود.
۴. نمادهایی در طول داستان دیده میشود که مشخص است مطالعه شده اند ولی اینکه این مطالعات با شرایط روحی مخاطب (بخصوص نوجوان که روحیه شکننده ای دارند) مناسب اند یا تایید نشده است. 
برای مثال زندگی های موازی. یا برزخی که به صورتی خاص در این کتاب توصیف شده. 
یا همجنس گرایی یکی از شخصیت های داستان، خیلی ساده انگاری شده، که این برای نوجوان امروزه پوئن منفی است.
نظریه های کوانتوم و تعریف از برزخ و زندگی در این کتاب به شیوه ای تصویر داده شده که ممکن است برای نوجوانی با روحیات خاص باورپذیر جلوه کند ، حال آنکه متناسب با واقعیات دینی ما تایید نشده است. 
 سخن آخر اینکه :
اگر این کتابِ مهندسی شده با تحلیل درست خوانده شود میتواند نکات داستانی زیاد و جذابی را به دنبال داشته باشد. 
اما اگر به نکات خاص اش توجه نشود میتواند آثار منفی هم داشته باشد. 
          
حدود نیم س
                حدود نیم ساعت پیش  خوندن این کتاب رو به پایان رسوندم. درحالی که یک لبخند عمیق به لب داشتم... نه صرفا بخاطر اینکه خیلی از کتاب راضی بوده باشم، اتفاقا برعکس، بخاطر اینکه با وجود ناراضی بودنم از شروع کتاب، پایان  جذابی برای من داشت.
نمیدونم تا به حال شده کتابی رو بخونین و احساس کنین چقدر خوندن این کتاب توی شرایط کنونی‌تون لارم بود؟ به‌نظرم کتابخانه‌ی نیمه شب میتونه از اون کتابها باشه... مخصوصا برای نوجوونایی مثل خودم که خیلی اوقات سردرگمن بین انتخاب هاشون و دائم بفکر اینکه کاش تصمیم بهتری می‌گرفتم و یا اگر فلان تصمیم رو گرفته بودم الان جایگاه بهتری داشتم!
مضمون کلی کتاب نسبتا خوب بود. هدفدار نوشته شده بود و مخاطب از ابتدا متوجه این میشه. اما مضمون های جزئی مثل عادی نشون دادن  همجنسبازی به کرات و زیادی بودن. استفاده زیاد از الکل و توصیف لذتی خوش از اون، اصلا جالب نبود، و یه جاهایی باعث می‌شد بگم: باز دوباره!
نویسنده در تصویر سازی جهان های متفاوت از سطح بالایی برخوردار بود و حس‌وحال متفاوت هر جهان رو خیلی خوب به من منتقل کرد.
ابتدای کتاب خیلی حوصله سر بر بود. اول بخاطر اینکه این کتاب ترجمه شده‌ست، و بعد هم بخاطر یکنواختی داستان و تکرار یک موقعیت: زندگی در زندگی های گوناگون و برگشت دوباره به کتابخانه...  و من میتونم‌بگم یک سوم اخر کتابه که به این کتاب ارزش خوندن میده، البته اگر یه سری دیالوگ های خوب  دو سوم اول رو نادیده بگیریم.
بطور کلی کتاب، کتاب خوب و ترجمه، ترجمه‌ی خوبی بود. اما هیچوقت نمیتونم بگم این بهترین کتابیه که خوندم...
شاید در ژانر خودش و از لحاظ مضمونی از بهترین ها باشه اما اونقدر که تعریفش رو شنیده بودم، عالی نبود و این سطح از تعریف و تمجیدی که بین مردم هست، از نظر من اغراق آمیزه...!
به هرحال اگر نیاز به خوندن کتابی دارید که به شما ارزش زندگی کردن و زنده بودن رو یاد آور بشه، این کتاب کتاب مناسبیه.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            "کتابخانه ی نیمه شب"
و اما بعد. "کتابخانه ی نیمه شب". اسم این کتاب را بارها شنیده بودم. خیلی ها آن را به عنوان یکی از کتاب های محبوبشان معرفی کرده بودند. من هم نیت کرده بودم بخرم و بخوانمش. اما خب نشده بود. توی کست باکس کتاب صوتی اش به چشمم خورد و به کتابخانه ام اضافه کردمش. تا به حال چندین بار کتاب صوتی گوش کرده بودم ولی چنان رضایم را جلب نکرده بودند. اما این بار کتاب صوتی کتابخانه ی نیمه شب را که شروع کردم هم از خود داستان خیلی خوشم آمد هم از خوانش کتاب. داستان کتاب بر میگردد به دختر جوانی به نام نورا سید که به خاطر ناامیدی از ناکامی هایش در زندگی اقدام به خودکشی میکند. ولی نمی میرد و به برزخی وارد میشود.
برزخی که او واردش می شود به شکل کتابخانه ایست پر از کتاب و مسئول کتابخانه خانوم علم، کتابدار دوران مدرسه اش است. خانوم علم به او میگوید نورای عزیزم تو در جایی بین زندگی و مرگ هستی. اینجا بی نهایت کتاب وجود دارد که هر کدامشان یکی از حالت های زندگی تو را نشان می دهند. حسرت هایی که در زندگی خورده ای را که اگر فلان کار را میکردم. فلان اتفاق نمی افتاد. فلان فعالیت را ادامه می دادم در این کتاب ها وجود دارد. یعنی می توانی بروی و سری به زندگی های مختلفت بزنی. به زندگی ای بروی که در آن موسیقی را ادامه داده ای و ببینی چه اتفاقی برایت افتاده. بروی و سری به زندگیت پس از برنده شدن مدال طلای المپیک در شنا بزنی و ببینی چه حالی داری. زندگی ای را ببینی که اگر با فلانی ازدواج می کردی چه آینده ای داشتی. و بی نهایت زندگی دیگر که میتوانستی داشته باشی. 
این داستان دقیقا داستان زندگی ماست و تمام حسرت هایی که خورده ایم یا می خوریم. تمام ای کاش ها و اگر این کار را میکردم ها. یعنی خود من که ,در حین خواندن کتاب,  خیلی در موردش فکر کردم که اگر فلان اتفاق می افتاد زندگی ام چگونه میشد؟ اگر فلان کار را نمی کردم چه میشد؟ و نورا هم در این کتابخانه با تمام حسرت هایش روبرو میشود. با ای کاش ها و اگرها. با زندگی هایی که در آن ها آرزوهایش محقق شده اند. بعضی ازین زندگی ها را دوست دارد ولی خیلی را نه. در بعضی از زندگی ها اوضاع آنطور که دوست دارد پیش رفته در بعضی نه. ولی خب هیچ کدام از کتاب های کتابخانه زندگی ایده آلی را به او نشان نمی دهند. هر کدام نقص و عیبی دارد. و خب مدت حضورش در آن زندگی ها اندک است و دوباره به کتابخانه بر میگردد. یک پایش بین مرگ و زندگی است و ممکن است با مرگ تمام کتابخانه نابود شود.
کتاب ایده ی درخشانی دارد و همچنین موقعیت ها و شرایط مبتکرانه و بی همتایی را به تصویر میکشد. کتابخانه ی نیمه شب از جهان های موازی حرف می زند. ازین حرف میزند که هر تغییر کوچکی در زندگی سرنوشتی متفاوت را برای آدم رقم میزند. از آرزوها حرف میزند، از رویاها، از ناکامی ها. از افسوس ها و حسرت ها. به ما نشان می دهد که هنوز دیر نیست. که از زندگی مان راضی باشیم و افسوس گذشته را نخوریم. به ما می گوید آینده هنوز پیش روی ماست و می توانیم آن را با انسجام ذهنمان آنطور که دوست داریم پیش ببریم. واقعا کتاب را دوست داشتم. ایده ی جالبی پشتش بود و نویسنده حسابی از پس به تصویر کشیدنش برآمده بود. 
و اما در مورد خوانش کتاب: به نظرم خوانش کتاب خیلی فرد اعلا و درجه یک بود. یعنی گوینده حسابی زحمت کشیده بود و خوانشی فوق العاده از کتاب داشت که حسابی آدم را به دنیای داستان می بُرد. 
نمره ی من به کتاب: 10 از 10 
پی نوشت: چطور بود نوشته ام؟ چقدر تشویق شدین که کتاب رو بخونین یا بشنوین؟ 
سید م. بنی هاشمی
07آبان1402
          
            داستان متفاوت و جالبی داشت ولی متن کتاب برام جالب نبود. از اونجا که داستانش کنجکاوم کرده بود نتونستم ولش کنم ولی خوندنش خیلی طول کشید.
داستان کتاب دو تا نکته آموزنده داشت: 
- هیچوقت حسرت گذشته رو نخورین. نگین کاش قبلا فلان تصمیم رو میگرفتم و فلان کار رو می‌کردم. از کجا معلوم اگه فلان زمان یه تصمیم دیگه می‌گرفتین زندگیتون مسیر خوب و خوشی طی میکرد؟ شاید برعکس می‌شد و اون تصمیم خیلی تاثیر بدی رو زندگیتون می‌ذاشت.
- شما با ارزش هستین. حتی زمانی که فکر می‌کنین هیچ ارزشی ندارین و هیچ کس شما رو دوست نداره و هیچ فایده ای برای دیگران ندارین کسانی توی دنیا هستن که شما رو دوست دارن؛ کسانی هستن که وجود شما تاثیر خوبی روی زندگیشون گذاشته و مدیون شما هستن. پس این تصور رو که فقط دارین اکسیژن هوا رو مصرف می‌کنین و به هیچ دردی نمی‌خورین رو دور بریزین. 
البته یه جاهایی هم پیام خوبی منتقل نمی‌کرد. مثلا یه تبلیغ شیک و مجلسی برای همجنس بازی کرده بود که اصلا خوشم نیومد😒 مخصوصا اونجا که رابطه دخترش با برادر همجنسبازش رو خیلی گوگولی و نایس نشون داده بود و سعی داشت هی این نایس بودن رو بکنه تو مغز خواننده، درحالی که آمار نشون میده همجنسبازا تو انحرافات جنسی دیگه از قضا پدوفیلی ید طولایی دارن.

در کل بنظرم به اون حدی که معروف شده بود و همه در موردش می‌گفتن، خوب نبود و لیاقت این‌همه شهرت و تجدید چاپ رو نداشت.