بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شکار و تاریکی

شکار و تاریکی

شکار و تاریکی

ادوگاوا رانپو و 3 نفر دیگر
4.1
26 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

30

روزی فرا می‌رسد که او دیگر نمی‌تواند فقط به رمان قناعت کند او که از دنیا و حقارت آن بیزار بود.در نویسندگی پناهگاهی یافته بود که در آن شکوه و جلال تخلیش را به نمایش بگذارد و به همین دلیل رمان نویس شده بود.اما حالا حتی کتاب ها هم برایش سخت کسالت آور شده بودند؛با کدام محرک تازه از چنگ ملال می گریخت؟ جنایت،چیزی جز جنایت باقی نمانده بود در برابر چشمان خسته او منظره دنیایی قرار گرفت که در آن تنها لرزش خوش جنایت باقی مانده بود.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به شکار و تاریکی

نمایش همه
خواب گرانبانوی دریاچهقاتل در باران

داستان‌های معمایی_جنایی(پلیسی_کارآگاهی) مدرن

27 کتاب

این لیست خلاصه‌ای از مصاحبه مسعود بربر و محمد قائم‌خانی با موضوع ادبیات معمایی مدرن است مسعود بربر تاریخچه مختصر ادبیات معمایی را اینچنین می‌گوید: از اوایل قرن نوزدهم هافمن و ادگار آلن‌پو آغازگر داستان معمایی به معنای امروزی بودند و بعدا کانن دویل با خلق شرلوک هولمز و آگاتا کریستی با خلق پوآرو و مارپل ادامه دهنده این مسیر بودند. این داستان‌‌ها که امروزه مخاطبان داستان می‌توانند اشکالات منطقی‌شان را به راحتی متوجه شوند، در آن زمان اینقدر اهمیت معمایی نداشته و بیشتر جنبه سرگرمی داشتند‌. اما با مدرن شدن داستان، توجه داستان به درون آدمی بیشتر شد. در داستان‌های معمایی کلاسیک شخصیت پردازی به اندازه جذاب کردن کارآگاه بوده نه بیشتر. همین عامل باعث پس زده شدن و به حاشیه رفتن ادبیات معمایی شد و همه نسبت به این ژانر نگاه عامه پسند بودن داشتند. این اتفاق باعث توجه نویسندگان ادبیات معمایی به شخصیت شد. شخصیت را بر سر بزنگا‌ه‌ها قرار داده و موقعیت وجودی انسان در هستی را در قالب اثر معمایی جنایی مورد توجه قرار دادند. اینجا است که ژانر نووار به وجود آمد. سپس مسعود بربر به معرفی چند کتاب معمایی و چند نویسنده معمایی‌نویس می‌پردازد: نویسنده‌ها: ریمون چندلر پاتریشیا های_اسمیت هنینگ مانکل پاتریک مودیانو کتاب‌ها: معمای آقای ریپلی فیل در تاریکی سین مثل سودابه فراموش نکن که خواهی مرد بیمار خاموش(یا نقاش سکوت) لینک مصاحبه محمد قائم خانی با مسعود بربر: https://www.aparat.com/v/ljnze پ.ن: چهار اثر ایرانی دیگر به عنوان پک معمایی شهرستان ادب را مسعود بربر معرفی کرد. یکی از دوستان مورد اعتمادم در حیطه داستان، کتاب روز داوری‌اش را خواند و گفت کتاب خوبی نیست. اما ریگ جن را مطالعه کردم و متوجه شدم کتاب خوبی است. اگر نسبت به دو اثر دیگر کنجکاو هستید و نمی‌خواهید کل این مصاحبه را ببینید آن دو کتاب این‌هایند: محرمانه میلان متولد زمستان بعد از مطالعه در مورد اینکه در این لیست بگذارمشان یا نه تصمیم می‌گیرم پ.ن۲: امیدوارم خودم با مطالعه بیشتر آثار معمایی به زودی چند کتاب به این لیست اضافه کنم‌.(اگر اضافه شوند از کتاب‌های هفده به بعد کتاب‌هایی‌اند که خودم اضافه کردم و شانزده کتاب اول بر اساس معرفی مسعود بربر است.) پ. ن۳: کتاب خون بر برف صرفا جنایی است نه معمایی

پست‌های مرتبط به شکار و تاریکی

یادداشت‌های مرتبط به شکار و تاریکی

            
شکار و تاریکی، داستانی معمایی، هیجان انگیز، جنایی و پلیسی است که توسط ادو گاوا رانپو نوشته شده است. هیرائی تارو، نام اصلی این نویسنده ژاپنی در قرن بیستم می‌باشد که بنیانگذار رمان و داستان پلیسی در ادبیات ژاپن است. او علاقه و ارادت خاصی به قلم و سبک نوشتاری ادگار آلن پو ، که در سبک پلیسی داستان نویسی می‌کند، دارد. به همین دلیل است که نام مستعار خود را با الهام از نام ادگار آلن پو، ادو گاوا رانپو گذاشته است و کتاب های خود را با این نام به چاپ می‌رساند.
رمان کوتاه شکار و تاریکی، یکی از جذاب ترین داستان های معمایی و پلیسی ادو گاوا رانپو می‌باشد. در ابتدای این کتاب، مشخص می‌شود که در ادبیات پلیسی و معمایی یا بهتر است بگوییم در ادبیات جنایی ژاپن دو دسته نویسنده را می توان دید که یکی طرفدار مجرم و دیگری طرفدار اعمال قانون بر مجرم است! داستان این رمان کوتاه، با تقابل دو نویسنده داستان های جنایی ژاپنی که هرکدام تعلق به یکی از این پارادایم ها دارد، پیوند می‌خورد. به نظر می‌رسد که راوی این داستان، خود ادو گاوا رانپو می‌باشد که نویسنده رمان ها و داستان های جنایی یا پلیسی است. داستان از آشنایی این نویسنده‌ی راوی با یک زن بسیار زیبا و متاهل در یک نمایشگاه نقاشی آغاز می‌شود. نویسنده پس از آن که محسور زیبایی این زن جوان و زیبا می‌شود، نامه نگاری را با او آغاز می‌کند و سپس زن از او می‌خواهد که با او ملاقات کند تا در حل یک مشکل او را یاری رساند.
در جریان این ملاقات مشخص می‌شود که زن رابطه اش را با مردی در جوانی، از شوهرش پنهان کرده است و حالا آن مرد پس از چندسال سکوت به زن نامه می دهد و او را می ترساند. این مرد خود را شوندی اوئه معرفی کرده است که نام مستعار داستان های جنایی معروفی است که نویسنده اش همیشه از دیدگان مخفی شده است. تقابل این دو نویسنده از اینجا آغاز می‌گردد. هر دو در عشق این زن مسحور کننده و عجیب افتاده اند، منتها در یک نقطه عشق است و در نقطه ای دیگر کینه ناشی از رابطه ای قدیمی که بی سرانجام مانده.
داستان به شکلی پیش می‌رود که ترس و هیجان در لابلای صفحات کتاب احساس می‌شود. راوی داستان سعی می‌کند این معما را در طول داستان حل کند و در نهایت، با نزدیک شدن به انتهای داستان، هم راوی و هم خواننده داستان تصور میکنند که بالاخره معما را حل کرده اند اما تنها در دو صفحه پایانی کتاب، معما دوباره پیچیده می‌شود و مخاطب را درست یک گام پیش از حل آن، رها می کند.


          
                کتاب روایتی است از درگیری یک نویسنده ژاپنی کتاب های پلیسی - جنایی در یک پرونده قتل که به یک رابطه عشی را هم به همراه دارد. 
تا قبل از فصل آخر تصمیمم بر سه ستاره بود اما فصل آخر همه چیز را تغییر داد.... گرچه از ابتدا به شخصیت زن داستان مشکوک بودم اما چرخش داستان توسط نویسنده در نوع خودش جالب بود. و ایجاد یک شک همیشگی برای پایان داستان که مخاطب را درگیر می کند...
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

بسم الله ا
            بسم الله الرحمن الرحیم

به عنوان مشاور وقتی میخوام به دانش‌آموزان در معرض خطر یا آسیب دیده‌م  زجرکش‌شدن رو توضیح بدم از این مثال استفاده می‌کنم
_ اگه من یه ماهیگیر باشم، روی‌نوک چوب ماهیگیریم طعمه می‌زارم و منتظر می‌مونم، وقتی ماهی رو گرفتم اونو توی یه سطل کوچیک پرت میکنم تا برای ذره‌ی نفس و زندگی تقلا کنه، بعد ممکنه چندبار بیارمش بیرون تا از صیدی که کردم لذت ببرم و پز بدم، من اینکارو مدام تکرار میکنم تا وقتی که اون ماهی ذره ذره درد بکشه و بمیره. هی بهش امید میدم،اما امید رو ازش می دزدم و گیجش می‌کنم و بعد از بین می‌برمش.

این کتاب دقیقا  همین بود ، بی کم و کاست و حتی بیشتر از اون.
نویسنده هم شخصیت اصلی داستان رو که خودش باشه زجرکش کرد هم منو🙄 خدا ازش نگذره.

اره دوستان، هی من حدس کی‌زدم ،میگفتم این دیگه اخرشه، دیگه رو دست نمی‌خورم بعد شترق یه معما می کوبید تو صورتم😒
همه چی جلو چشمم بود اما نمی دیدم، از فن ( بهترین جا برای پنهون کردن یه درخت خوده جنگله) استفاده کرده بود.
تا لحظه آخرم گیج نگهم داشت . حالا می‌دونید جالب چیه؟
تمام مدارک رو داد کف دستم، هی ریز ریز به خوردم دادشون تا وقتی که اینقدر پر شدم و نتونستم از هم تفکیک‌شون کنم و آخر سر بوووووم🤯
بعدش نویسنده چقدر ظاهر بین بود،یه حوری بلوری خورد به چشمش دل و ایمونش رو برد حراج کرد تو جمعه بازار‌ . آخه مرد یکم مقاومت به خرج بده🙄😒
پ‌ن¹: پنج ستاره رو با غیض امیخته با لذت کسی که رودست خورده میدم😒
پ‌ن²:ترجمه خیلی خوب بود،همچنان چترنک تو عشق تیم مایی🫶
پ‌ن³:اوایل کتاب گفته شد که این داستان واقعیه، از طرفی نمیخوام باور کنم اما از طرف دیگه میگم نه، ببین امکانش هستا، خلاصه انشالله که خیره.
پ‌ن⁴:دوز جنایت در این کتاب کمتر بود، دل کسی از جنایتا بهم نمیخوره اما یکم مفسده داشت خوبیت نداره ( هرچند با ظرافت نوشته و ترجمه شده بود) ولی بازم خوبیت نداره،عیبه😒
پ‌ن⁵: اگه چیزی یادم اومد بهش اضافه می‌کنم