کلیدر

کلیدر

کلیدر

4.5
55 نفر |
15 یادداشت
جلد 5

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

88

خواهم خواند

29

ناشر
پارسی
شابک
0000000150592
تعداد صفحات
648
تاریخ انتشار
1363/1/3

توضیحات

کتاب کلیدر، نویسنده محمود دولت آبادی.

لیست‌های مرتبط به کلیدر

یادداشت‌ها

          بعد از گذشت حدود 8 ماه (با وقفه های بینش) بلاخره گوش کردن این کتاب رو تموم کردم🫣😂
اولین بار گمان می‌کنم سال‌های دبیرستان بود که با اسم نویسنده و کتاب هایش آشنا شدم. هیچوقت به طور جدی نخواستم این رمان طولانی رو بخونم، یکی از دوستانم چندین بار استوری این کتاب رو گذاشت و باز من فقط یواش یواش و جلد جلد کتاب رو از برنامه کتابخوانی الکترونیکی می‌خریدم(که متأسفانه الان دیگه در اون برنامه، امکان دسترسی به این کتاب نیست به دلیل درخواست ناشر) اما خب از من بعید بود بخوام خیلی زود شروعش کنم😂حدود یک سال پیش در گروهی مجازی از دوستانِ خوبِ کتاب، مجدد به این کتاب برخوردم، ولی باز هم از متن طولانیش ترسیدم و به علت نامساعد بودن حالم بازم دست نخورده نگهشون داشتم، تا اینکه بلاخره صوتی این کتاب منتشر شد و من بلاخره خریدمش و شروعش کردم.
و حالا که بلاخره موفق شدم ناکام از خوندن  این کتاب از دنیا نرم 😅می‌خوام بگم قدرت نوشتن آقای دولت آبادی تحسین برانگیزه. حس می‌کردم من هم کنار شخصیت ها در دل داستان هستم. و جالبتر از تمام اینها این بود که انگار داستان یک شخصیت اصلی نداشت بلکه تک تک شخصیت ها اونقدر خوب توصیف شده بودند و ازشون صحبت شده بود که انگار همه شخصیت اصلی بودند. و اون پایان الهام گرفته از بزرگترین واقعه تاریخ هم که دیگه جایی برای صحبت نمی‌ذاره.
خوشحالم که بلاخره خودنمش(گوش کردم) 🦾

شخصیت های محبوبم:بلقیس و زیور و ستار 💔
        

13

          من مارال‌ام. از دامان سرخم عشق می‌روید.
من گل‌محمدام. چوخا بر دوش، در پی خود می‌گردم.
من بلقیس‌ام. ریشه‌های  خانه از من جان می‌گیرد.
من بیگ‌محمدام.‌ آرزوهایم فراوان و عمرم کوتاه است.
من زیور‌ام. به اشتیاق مرگ، زندگی می‌کنم.
من خان‌عمو‌یم. دنیا را می‌خواهم و عقبا را در دست دارم.
من ماهک‌ام. زاده‌ی تنهایی در حصار چادرها.
من شیروام. گیس‌هایم گرچه بریده‌اند اما آبرو هنوز دارم.
من خان‌محمدام. در حصار کوه‌ها به اجبار جامانده.
من کلمیشی‌ام. داغ‌دار داغ‌های بی‌پایان.
من دلاورام. مردی که عشق را نیکو از دست داد.
من عبدوس‌ام. به بند خو کرده‌ام.
من شیدا‌ام. شرم را خورده‌ام و حیا را قی کرده‌ام.
من بابقلی‌بندارم. طمع دارد می‌کشدم.
من موسی‌ام. نمی‌دانم کجای راه را همیشه اشتباه می‌روم.
من صبروام. نمی‌توانم آن باشم که می‌خواهم.
من خاله صنم‌‌ام. شراب‌خانه‌ام زبان‌زد است.
من عباس‌جان‌ام. هم دیگران را می‌کشم و هم خود را.
من ستار‌ام. تا پای جان، حرفم حرف است.
من نادعلی‌ام. پشیمان از زاده شدن.
من آلاجاقی‌ام. خیانت را از برم.
من مد‌گل‌ام. تا همیشه از آتش هراس خواهم داشت.
من مدیار‌ام. از دست داده‌ی عشق و جان و همه‌چیز.
من ماه‌درویش‌ام. سید خوش‌الحان بداختر.
من فربخش‌ام. سرگردی که بیم داشت از خویش.
من آتش‌ام. در آتش خواهم سوخت.
من
من مارال، گل‌محمد، یا کیستم؟
به راستی من کیستم؟

        

43

وقتی قرار
          وقتی قرار شد از شاهکار حرف بزنیم 
یعنی اثری که توانسته مخاطب را مجاب کند آن نوشته توانسته
جلب رضایت مخاطب کند
محمود دولت آبادی توانست این کار را در ادبیات فارسی قرن ۱۴ شمسی به نام خود ثبت کند.
شاهکار اما از چه جهت؟
گاهی حرف ما در محتواست ، اما ایران، ایران متعصب، ایرانی غیور، ایرانی روستایی 
با تصویری که نویسنده از آن دوران ترسیم‌کرده می‌شود گفت فاصله دارد.
اما باید گفت
می‌ایستیم‌ و به افتخار و احترام این نویسنده و خلق این اثر  دست میزنیم.
تاریخ، جامعه شناسی، مردم شناسی و همچنین شناخت قدرت‌ها و عملکرد قدرت طلبها و توصیف ذات افراد از مطالب قشنگ اثر بود.
کشمکش‌ها، پی‌رنگ قوی، "نگو نشان بده" ، تحلیل اوضاع در بستر قلم‌فرسایی ادبی ساختار داستانی 
وقتی در این اثر جستجو می‌شود 
در مجموع این بررسی ها باید گفت
"کلیدر، یک شاهکار ادبی فارسی است" 
مدتها از اتمام مطالعه کتاب می‌گذرد اما من هنوز در خودم نمیبینم‌که بتوانم از این اثر حرفی بزنم 
اما ادب اینچنین اقتضا می‌کند که وظیفه خودم را بعد از مطالعه این کتاب انجام بدهم.
باز باید بگویم که نقد مهم‌بر این اثر ، ترسیم جامعه‌ای غیر ایمانی است از ایرانی که در آن ایمان موج می‌زند.
خاطرم را مکدر نمود ، اگر این اثر بخاطر فضای امروز جامعه با توجه به تبلیغات خارجی علیه دین و عملکرد بسیاری از مسئولین از خدا بی‌خبر بود شاید به هزار و یک دلیل می‌توانستیم توجیه‌گر این بی انصافی دولت آبادی باشیم. همچنین اگر در کلیدر توجه به قشر خاصی از جامعه بود می‌پذیرفتیم 
اما کلیدر بیانگر یک ایران‌کوچک بود که همه افراد و اقوام را در بر داشت. 
همین باعث می‌شود تا بگویم
کلیدر را بخوانید ، حتما هم بخوانید
از مطالعه دیگر آثار غافل شدید مهم نیست تا اینکه کلیدر را به اتمام برسانید
از جناب آقای دکتر بابک رستگار دوست عزیزم و همچنین سرکار خانم بانی بابت راه اندازی گروه همخوانی "کلیدر" کمال تشکر را دارم
من کلیدر را به گروهی از حرفه‌ای خوانان خواندم.


        

2

          کلیدر جلد٩و ١٠
پایان یعنی تماشای گردباد رخدادها، گفتارها و افکار در سراشیبی مسیری که طی کرده ای. تندبادی که گاه نسیمی روح افزا بوده و حالا یکه تازی می کند و تو ناتوان از هرکاری فرجام را به نظاره می نشینی. انتهایی که به غروب دل انگیز خورشید و طلوع باشکوه آن نمی ماند. عاقبت هر بنای استواری, پوده شدن در وقتی مقرر است.

سیر حوادث جلد های واپسین شتاب بیشتری می گیرد اما چیزی که خواننده را به خود مشغول می کند نه ماجرای شخصیت ها که بیشتر حس دلتنگی ناشی از اتمام این سفر است. ساعت ها، روزها و ماه ها تنفس در اقلیم کلیدر عادت ثانوی من شده و جدا شدن از این محیط دشوار است. پایان بسان مرگ از راه می رسد،  مقاومت بی فایده است و حتی توقع رخ دادن امری خلاف انتظار نیز دشوار به نظر می رسد. 

در بیشتر آثار بزرگ و حجیم(چه مکتوب و چه تصویری) پرسش مخاطبین و دغدغه مؤلفین شیوه پایان بندی است. حوادث کتاب مانند منظومه ای از اقمار که با آغاز داستان در حال انبساط و دور شدن از هم هستند و هر کدام پس از آفرینش می روند تا به مسیر زندگی خود ادامه دهند باید در یک نقطه از حرکت باز ایستند،  در یک موقعیت با هم تلاقی کنند و یا سرنوشت تاثیرگذار ترین آنها برای مخاطب تا حدودی آشکار شود.(صورت ها دیگر بماند برای حساب احتمالات و ذهن جوال خواننده ارجمند)

کلیدر نیز که عنوان "دومین رمان طولانی جهان" را یدک می کشد از این قاعده مستثنی نیست. حال اینکه آقای دولت آبادی در این مهم چه کرده بماند برای خواننده های این کتاب. گفته بودم که سعی می کنم چیزی آشکار نکنم. شخصاچیزی که دوست دارم در پایان بگویم همان حس عجیب و غیر قابل وصف و چند وجهی است که ترکیبی است از خوشحالی پایان کتاب، ناراحتی از اتمام داستان، حس بی وزنی ناشی از غوطه ور شدن در جهان ظالم، حق کش و کمی بی معنای (به معنا وصف تنقیصی نیست اینجا) دولت آبادی، تردید از اینکه آیا انتخاب این اثر کار درستی بود، یاس به دلیل تکرار سرنوشت بسیاری از مردمان داستان در واقعیت و... . 

پ: مواجه شدن با اثری که چنین ضربات سنگینی بر پیکره روح مخاطب وارد می کند آسان نیست. حال گفتم حال مرا در استقبال از پیام های محبت آمیز شما در پست های قبلی درک کنید. آسان نیست...

پ٢: هر موقع حس شما در ظرف کلمات قابل انتقال نبود، به گمان من آنجا انتهای ادبیات(مکتوب) است. 

پ٣: پایان ١۶اسفند٩٩
        

1