تا آخر ۶ خیلی پیگیر خوندم
۷ و ۸ و ۹ رو خیلی خسته پیش رفتم ، کند ، خیلی روزا اصلا نخوندم ، قشنگ نوشته شده بود مثل قبل ، اما وقایعی که اتفاق می افتاد اون بخشی که من می خواستم نبود ، گل محمد نداشت و مابقی کلمیشیها😊
جلد ۱۰ اما دوباره به اوج برگشت
دوستش داشتم
و دلچسب خوندم
و وای از آخراش
کشمکشهای گل محمد ، خداحافظیهاشون
وفاداریهاشون و ..... خیلی خیلی عالی بود
هر چند در کل داستان گیرایی بود ، اما هدف گل محمد آنچنان خاص و برجسته نبود ، در واقع یه جورایی یه یاغی بود ، هدف خاص و روشن و اجتماعیی نداشت و یه جورایی در کار انجام شده قرار گرفت از اول و خودشم در آخر یکی دو جا بهش اشاره کرد
اما نوع داستان پردازی عالی بود
گاهی وقتها از حوصله ام خارج می شد در مورد شخصیتها و حس و حالشون توضیح می داد
اما اون توضیحات هم لازم بود تا مناسبت و زاویه خودت رو با شخصیتها پیدا کنی
یه چیزایی رو نفهمیدم چرا انقدر بهش پرداخته شد ، مثلا عروسی پسر بندار یا داستان عباسجان و قدیر و پدرشون ، ماه درویش نفهمیدم تهش چی شد
خیلی از شخصیتها خاکستری بودن در کل
اما حیفم میاد نگم وقتی زنها داخل داستان می شدن و عشق واقعا داستان کشش دیگه ای داشت
مسخ شدگی مردم در سیستم ارباب و رعیتی و سپردن کار و سرنوشتشون به اربابها واقعا خوب به تصویر کشیده شده بود
شایعه پردازیها ، کار ، کار خودشونه هم پررنگ بود
کشمکش گل محمد در چند بند آخر کتاب واقعا جذاب و قابل درک بود
در کل کتاب دوست داشتنیی بود با قلم و فهم و درک عالی اقای محمودآبادی از تحولات درونی آدمها