بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خیابان 204: روایت یک فاجعه

خیابان 204: روایت یک فاجعه

خیابان 204: روایت یک فاجعه

4.1
15 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

17

پسرم دستم را گرفت برویم سوار ماشین بشویم. گفتم: «من رو روستا نبرید. من بی بابات برگشتم، خجالت می کشم.» گفت: «تو که بابا رو نکشتی!» دورم را گرفته بودند. بازوهایم توی دست هایشان بود و می کشیدنم طرف ماشین. می گویم می کشیدنم چون پاهایم راه نمی رفتند. می دانستم حاج غلامعلی، شوهرم را من نکشته ام. اما روی برگشتن بدون او، زنده ماندن بدون او را نداشتم. از فرودگاه مشهد، تا نیشابور و روستای ما قدرِ دو سال طول کشید. تا برسیم چقدر فکر و خیال بافتم! چقدر فکر کردم که همه این ها خواب است! به حاجی فکر کردم. به آن لحظه که تشنه زیر نور آفتاب بوده.

لیست‌های مرتبط به خیابان 204: روایت یک فاجعه

یادداشت‌های مرتبط به خیابان 204: روایت یک فاجعه

            درباره فاجعه قربانی شدن بیش از 7500 جان گرامی در مهرماه 94 و منا گفته شده « فاجعه منا هرگز نباید فراموش شود...» اما مگر همه چیز به سادگی همین جمله است؟ ما، یعنی همین مایی که آن سال نه شهید داشتیم و نه حتی زائر که استرس‌های غیرقابل وصف آن روزها را چشیده باشیم،حتی در حد خواندن یک جلد کتاب مستندنگارانه و روایت این فاجعه از زبان چند گروه درگیر با ماجرا هم طاقت کافی نداریم!

«خیابان 204» دومین مجموعه منتشر شده به قلم زهرا کاردانی است که در آن به سراغ فاجعه مهم و متاثرکننده شهدای منا رفته و برای آنکه روایتی که به مخاطب ارائه می‌کند، مستند و به دور از احساسات صرف باشد، سبک مستندنگاری را برای آن انتخاب کرده است. شیوه‌ای که هرچه به صحت و دقت کتاب اضافه کرده، از آن طرف از تاب و توان ما برای پشت هم خواندن روایتها کم کرده است...

زهرا کاردانی با همتی شایسته تقدیر و در پی یافتن پاسخ برای سوالات و دغدغه‌های شخصی‌اش پیرامون ابعاد این فاجعه به سمت نوشتن این کتاب سوق داده شده و نتیجه ساعتها گفتگو با شاهدان و مسولان و مطلعان را در حالی سخاوتمندانه با ما به اشتراک گذاشته که طبق صحبتهای خودش از کمترین حمایت و تسهیلی در مسیر پژوهش‌هایش از سمت آنهایی که دستشان می‌رسیده بهره برده است.

روایتهای کتاب در چهار بخش مجزا سامان داده شده اند که ترتیب آنها هم به خوبی و منطقی انتخاب شده است: اول از زبان حاضران در دل ماجرا، یعنی کسانی که شخصا موقع رخ دادن حادثه در خیابان 204 بوده‌اند و هم به چشم شهادت عزیزانی را دیده‌اند و هم گاهی خودشان را لب مرز دیار باقی یافته‌اند. دوم از زبان همسفرانی که موقع حادثه در خیابان 204 نبودند اما عزیز ( و حتی عزیزانی) داشتند که هرگز بعد از صبح روز عید قربان صدایشان را نشنیدند و گرمای آغوششان را تا ابد از دست دادند. سوم از زبان گروه تفحص شهدا که از دقایق اولیه باخبر شدن از ماجرا به‌طور غیررسمی و بعد به شکل رسمی و موظف مشغول امدادرسانی و جست‌وجو و اطلاع‌رسانی و پیگیری بودند. و چهارم از زبان خانواده‌های چشم انتظار بعضی از این شهدا در ایران ....

روایتها به طور کلی شرح «آنچه گذشت» ماجراست از زبان آدمهای متفاوت و منحصر به فرد. شرح پریشانی‌ها، بهت‌ها، حیرت‌ها، ناباوری‌ها، امیدواری‌ها، بی‌خوابی‌ها، تنهایی‌ها، سماجت‌ها، غیرت‌ورزی‌ها و یک عالمه چیز دیگر که نمیشود تک‌تک لیستشان کرد ولی بدانید که اگر میشد لیست بلندبالایی میشد. ما که آن روزها تا چندساعت اول باور نمیکردیم اخبار را، و بعد از ساعات اولیه فرد به فرد مان صاحب‌عزا شده بودیم و حتی با وجودی که زائری نداشتیم بازهم از پای اخبار جم نمیخوردیم و با اضافه شدن هر یک نفر به آمار شهدا انگار دستی بر گلویمان چنگ می انداخت . ما که آن روزها یک چشممان اشک بود و یک چشممان خون. که نفسمان بالا نمی‌آمد. که حجم و شدت فاجعه باعث شده بود به چرایی و چگونگی‌اش فکر نکنیم و فقط در دل آرزو کنیم عدد شهدا متوقف شود و بالاتر نرود...

خیلی از گره‌های ذهنی تان درباره ابعاد این فاجعه با خواندن این کتاب باز میشود. مخصوصا که بخش عمده این روایتها از زبان شاهدان عینی و در صحنه است و آلوده به سیاست و بددلی و مرور سوءسابقه عاملان و امثال اینها نیست. البته که گره های جدیدی هم در ذهنتان نقش میبندد که خدا میداند کی و چطور احتمال باز شدنشان برود.... اصلا از نقاط قوت کتاب همین است که خیلی از حرفهای راویان را حتی با این که با نسخه ارائه شده از سوی رسانه های رسمی ایران متفاوت است، امانتدارانه و بی طرفانه بیان کرده است و ما را با یک تصویر 360 درجه‌ای از بخشی از این حادثه عظیم و وجدان خودمان برای قضاوت تنها میگذارد...

و سخن پایانی این که کتاب با اینکه حجم کمی دارد ( کمی کمتر از 250 صفحه) ولی اصلا روی سریع خواندنش حساب باز نکنید. اشک و هق هق امانتان نمیدهد و احتمالا چندباری مجبور میشوید کتاب را برای ساعاتی ببندید تا بتوانید خودتان را بعد از خواندن بخشی از روایتها آرام کنید و دوباره برگردید....
          
alef

1401/09/17

            #كتاب #روایت_یک_فاجعه است فاجعه روز دوم #مهر94، #ذي_الحجه سال 94. سالی که اکثر ما چه کسانیکه آن سال حاجی داشتیم و چه کسانیکه آن سال حاجی نداشتیم با چشمانی اشکبار به دنبال خبری از حاجیان مظلوممون می گشتیم. اتفاقی که هنوز هم بعد چندسال علت واقعی اش مشخص نشده. حالا در این کتاب خانم #زهرا_کاردانی با افرادیکه مستقیم با این اتفاق سر و کار داشتن مصاحبه کردن و در بستر این مصاحبه ها شاید بتوان دلیل اصلی این فاجعه را پیدا کرد و همین طور بعضی از شایعاتی که در آن روزها پیرامون آن حادثه بیان شده را با دلایل علمی پاسخ گفته اند. مصاحبه ها با افراد مختلف درگیر با حادثه انجام شده و همین باعث می شود تا حادثه از دید متفاوت و البته کامل بررسی شود.
بخشی از کتاب: یک آن خودم را درست وسط جمعیت دیدم. وسط جنازه ها و ادم های بی حالی که برای زنده ماندن هر قدر که می شد تقلا می کردند. یکی دو تا جوان ایرانی دست هایشان را گرفتند جلوی دهانشان و داد زداند. به فارسی عربی و انگلیس به جمعیت می گفتند بایستند و بیشتر از این روی هم سوار نشوند و همدیگر را له نکنند. قف. stop..... 

و اما #طراحی_جلد_کتاب: دست حاجی کبود و آسیب دیده است.
طراحی جلد کتاب را آقای #سجاد_پاهنگ_دار انجام دادن که به نظر من خیلی عالیه و تمام درد و رنج حاجیان مجروح و شهید را القا میکنه. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
          
 نــادری

1402/02/05

درست است ک
            درست است که خواندن و شنیدن هیچ‌وقت به‌پای دیدن و تجربه‌کردن نمی‌رسد ولی چیز‌هایی یا بهتر بگویم رنج‌هایی در دنیا هست که حتی اگر آدمی در طول عمرش شخصا تجربه‌گرش نباشد ترجیح می‌دهد در حد همان خواندن و شنیدن بشناسدش.

#خیابان_۲۰۴ قطعا یک رنج‌نامه است که شاید نتوان فهمید رنج آدم‌های این کتاب از چه جنسی‌ست.
مثلا رنج آدم‌هایی که به امید زیارت خانه‌خدا و چه‌بسا تجربهِ بهترین سفرِ زندگی‌شان می‌روند ولی در یک فاجعه‌ عظیم انسانی که در اثر سوتدبیر و سومدیریت و بی‌عرضه‌گیِ تمام‌وکمالِ یک دولت به‌وجود می‌آید مجبور به جا‌گذاشتنِ عزیزشان و غریبانه‌برگشتن می‌شوند.

یا رنجِ آن‌ها که در قلبِ فاجعه حضور داشتند و استیصال و استغاثه‌ها و نهایتا جان‌دادنِ آدم‌ها را با چشم سر دیدند و عظمتِ آن اتفاق را در رَگ‌وپِی‌شان حس کردند چطور می‌شود تعریف کرد!

یا آن‌هایی که بعد از فاجعه به‌خاطر چشم‌انتظاری خانواده‌های شهدا و برای تفحص و شناسایی پیکر هم‌وطنان‌شان لباس غیرت پوشیدند و روزها مجبور به دیدن و لمس‌کردن و نفس کشیدن بین هزاران اجسادِ متلاشی و متعفن با ملیت‌های مختلف بوده‌اند چطور توانسته‌اند با آن اتفاق کنار بیایند و اگر کنار آمده‌اند، با آن خاطرات هول‌انگیزی که برای همیشه در صفحه ذهن‌شان ثبت شده چه کرده‌اند؟

گاهی اوقات ذهنِ آدمی با تشبیه و مثال به درک بهتری از شرایط می‌رسد.
#فاجعه_منا به مثابه کوهی عظیم از رنج و دردی‌ست که با خواندن این کتاب شاید بشود فقط سنگ‌ریزه‌ای از این کوه را لمس کرد.
ولی با لمس همان سنگ‌ریزه و خواندن سطربه‌سطر کلمات کتاب رنجی در جان آدمی ریشه می‌زند و خراشی روی قلبش می‌اندازد که حتی بعد از تمام شدن کتاب جایَش درد می‌کند و اگر نمی‌توان برای این رنج تسکین و تسلایی پیدا کرد حداقل‌اش این‌ است که شریکش باشیم، شریکِ رنجی به‌غایت بزرگ و محترم که ارمغانش برای هر انسان باوجدانی این است که مطمئن می‌شود قلبی دارد که با غصه‌های دیگران غصه‌دار می‌شود.

#زهرا_کاردانی