لهجه های غزه ای

لهجه های غزه ای

لهجه های غزه ای

یوسف القدره و 2 نفر دیگر
3.5
5 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

2

لهجه های غزه ای توسط یوسف القدرة که از شاعران غزه‌ به شمار می‌آید و فاتنه الغره که از بانوان شاعر فلسطینی است نوشته شده و به روایت نزدیک از غزه بعد از طوفان الاقصی پرداخته است. این کتاب حاصل نوشته‌های دو نفر است: یوسف القدرة، شاعری ساکن خان‌یونس در باریکۀ غزه که با زاویۀ نگاهی باز، به تماشای رویدادهای اطرافش نشسته و آنها را به همراه تجربیات شخصی خود برای خواننده باز گفته است. نفر دوم یک شاعره فلسطینی‌الاصل مقیم بلژیک به نام فاتنه الغره است. او که برای دیدن خانواده و برادرانش به غزه رفته بود، با شروع حملۀ زمینی اسرائیل به غزه در آنجا گرفتار شد و تا دو ماه بعد که موفق شد مجوز رفتن به مصر و سپس بلژیک را بگیرد، شش یادداشت از مجموعه یادداشت‌های این کتاب را نوشت.

یادداشت‌های مرتبط به لهجه های غزه ای

مجموعه یاد
          مجموعه یادداشت های پراکنده از روز های اخیر غزه ، یادداشت هایی که حجم مهیب و‌ناگهانی بودن وقایع را در دل خودشان‌دارند. رمان‌و‌داستان نیستند چون‌در شتاب زدگی و‌هراس ناشی از جنگ ، شاعر و نویسنده هم نمی تواند خیلی به خیال و عاطفه اش متوسل شود. جملات خیلی صریح و بیشتر خبری هستند.‌ شرح وضعیت آوارگی و‌زندگی در شرایط جنگی است. به جزئیات اهمیت داده شده و شما را از وعده های غذایی، نرخ کالاها و‌ دورهمی هایی با موسیقی زنده انفجار آگاه می کند...

و البته حرف هایی را نمی گوید که‌ می شود تصورش کرد و‌نگفته و‌نانوشته خواندشان! در هیچ یک‌از بسته های ناچیز کمک های غذایی و دارویی و در هیچ یک‌از پویش های حمایت از فلسطین، نمی توان از غرور شکسته و‌ مخدوش میلیون ها فلسطینی صحبت کرد. چرا که جان و توقف جنایت به مراتب اهمیت بیشتری دارد. اما چه کسی شکستن عزت انسان ها را متوقف می کند؟! تا جایی که صاحبان خانه ها با غرور مالک خانه و زمین شان باشند، پیرمرد های کشاورز فلسطینی صاحب باغ های سرسبز زیتون بشوند و روی تشکچه های عربی لم بدهند و در دورهمی شان قلیان عربی بکشند و هرگز در صف معامله یک نخ سیگار یا یک گالن آب _ آب آلوده  ای که ناچار می شوند آشامیدنی بنامند_نایستند ...  و خاطرات این روزها تنها فصل هایی متوالی از کتاب درسی تاریخ  باشد و آنقدر دور بشود که کودکان تنها از بزرگترها قصه اش را شنیده باشند و هیچ تصوری از صدای غرش موشک نداشته باشند... هیچ کودک ۵ ،۶ ساله ای نباید قادر باشد صدای انواع پرتابه ها و‌ بمب ها را از هم تشخیص بدهد و فرق انفجار موشک‌اسرائیلی با بمب آمریکایی را بداند ...
        

10

شعاری و سی
        شعاری و سیاسی و پروپاگاندا! همین! تعارف که نداریم! همین است! از چه حرف می‌زنیم؟! از نسبتی که رسانه‌ها در ایران با موضوع فلسطین برقرار می‌کنند. ما در ایران در حکم یک انسان ایرانیِ مسلمان، نسبتی که با فلسطین، غزه و مفاهیم مرتبط با آن داریم در محدوده همین سه چهار کلمه ابتدای متن است: شعاری و سیاسی و پروپاگاندا و گاهی هم مثل مورد اخیر روی مود مظلومیت. اینها پایه‌های اصلی تصویری هستند که نظام رسانه‌ای در ایران از مفهوم فلسطین یا مقاومت می‌سازند. خوب است یا بد؟! خب اجازه بدهید فعلا وارد قضاوت در فقره خوب یا بد بودن این موضوع نشویم که موضوع سخن، بحث دیگری است. 
مقاومت یک احساس کورِ تعصب‌آمیز ایدئولوژیک نیست که در مقیاس میلیتاریستی‌اش یک ماشین جنگی صرف راه بیندازد. مقاومت سرریز یک زیست است و یک حیات و یک زندگی. زندگی و حیات وقتی که غنی شد و اشباع، سرریز می‌شود و فرهنگ را می‌سازد... و مقاومت دقیقا در همین نقطه است که زاده می‌شود. ایضا دقیقا در همین نقطه است که راه مقاومت از راه دیگر نحله‌های آدمکش مسلحانه ایدئولوژیک و تکفیری جدا می‌شود. ایضا از مسیر ماشین کشتارهایی که نمونه‌اش را در ارتش‌ها و تفنگداران کلاسیک و آدمکش‌های پروژه‌ای غربی و شرقی می‌بینیم. همه این آسمان و ریسمان‌ها را بافتم که این را بگویم: مقاومت، سرریز زندگی است. 
نسبت رسانه و فرهنگ با مقاومت را اگر در سطح شعار و سیاست و پروپاگاندا و حتی مظلومیت باقی بماند لاجرم ناتوان خواهد ماند از تشریح هسته سختی که زندگی را ساخته و در ادامه هم مقاومت از آن سرریز شده. ماندن در این سطح نه‌تنها انسان و جامعه انسانی را از فهم ریشه‌های مقاومت ناتوان می‌سازد بلکه اصولا آن را با دیگر نحله‌های سیاسی و نظامی مشابه شبیه می‌بیند از تکفیری‌های جهان سومی که الله‌اکبر گویان، خون زن و بچه و کودک می‌ریزند تا آدمکش‌های مجهز جهان‌اولی که اصولا انسان‌ها برایشان پروژه محسوب می‌شوند برای حذف شدن و کشتن. پس نقب زدن به هسته سختی که مقاومت را ساخته اوجب واجبات است. هسته سختی است که از قضا از جنس زندگی است. 
«لهجه‌های غزه‌ای» در همین نقطه ایستاده و مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانه دو شاعر است؛ یک زن و دیگری مرد. زن فلسطینی از قضا حدود یک دهه است که از غزه خارج شده و مقیم یکی از کشورهای اروپای غربی است که برای دیدار خانواده‌اش راهی نوار غزه شده و در ادامه وسط دعوا گیر می‌افتد. دیگری هم شاعری مقیم خان‌یونس. یادداشت‌ها عموما ناظر به وقایع زندگی روزمره مردمی است که زیر واقعیت سنگین جنگ و هجوم قرار گرفته‌ و دردسرها و مشکلاتی که برای زندگی و زیست روزانه با آن روبه‌رو شده‌اند. چرخ زندگی باید بچرخد ولو اینکه واقعیت سنگین جنگ بر آن تحمیل شده باشد و لهجه‌های غزه‌ای روایت چرخاندن زندگی به‌دست اهالی غزه است. 
بعضی روایت‌ها آن‌قدر در چرخ زندگی غور می‌کند که تا مرز شناساندن تفاوت‌ لهجه‌های زنان و دختران غزه هم پیش می‌رود. عنوان کتاب برگرفته از یکی از همین روایت‌های زندگی‌ساز است. این هسته سخت زندگی هرچند ممکن است در ظاهر با بعضی شعارهای سیاسی مقاومت همراهی نداشته باشد اما سرریز آن مقاومت را می‌سازد. نکته آنکه زن شاعر راوی کتاب در زمره شخصیت‌هایی است که همراهی چندان با وجه سیاسی و نظامی مقاومت هم نداشته و اتفاقا یکی از دلایل خروجش از غزه در حوالی یک دهه قبل، فشارهایی بوده که به او وارد شده است. 
با این حال حجم سنگین واقعیتی که جنگ بر او آوار کرده به‌حدی است که ادبیات و جهت‌گیری و مواضع چنین شخصیتی را هم رادیکال کرده و به یک شخصیت ضدصیهونیستی بدل می‌کند؛ شخصیتی که از هنگام خروج غزه تلاش داشته تا خود را به‌عنوان یک شاعر که روایت لذت زندگی و زیبایی است به جهان بشناساند نه یک فلسطینی که متحمل خشونت شده است. حال اما طوفان سنگین صهیونیسم چنان او را تغییر می‌دهد که گویی یک شخصیت سیاسی است که در کف خیابان‌های واشنگتن پرچم‌دار یک مبارزه ضداسرائیلی شده تا فریاد بزند آپارتاید صهیونیسم ضدزندگی است. لهجه‌های غزه‌ای اثر یوسف القدره و فاتنه الغره به ترجمه محمدرضا ابوالحسنی و سعی انتشارات سوره مهر در ۱۳۶صفحه رقعی و قیمت ۹۸هزار تومان منتشر شده است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

          خواندن این کتابِ کوچک را روزهای زیادی به تعویق انداختم چون فکر می‌کردم توان مواجه شدن با مرگ و رنج فقدان دیگران را ندارم، اما حالا که خوانده‌ام به نظرم می‌آید بیشتر روایت زندگی بود؛ زندگی را با چنگ‌ودندان نگه‌داشتن.
بهترین تعریف از کتاب همان است که خود مترجم گفت؛ حاصل انتخاب عجولانه از میان چندین متن. احتمالاً کتابی سفارشی که باید در مدت کوتاهی تولید می‌شده. این شتابزدگی البته در اصل متن‌ها تأثیری نداشته، جزئی‌نگری نویسندگان و روایتشان از زندگی در ناامن‌ترین شهر جهان مستقلاً جذابند، فقط اینکه انگار ناشر دست کرده در کیسه و چندتکه ناچیز از پازل بزرگ و مهمی که عطش دیدن کلیتش را داشتیم بیرون کشیده.
می‌دانم تماشای همۀ آنچه در غزه می‌گذرد و گذشته، امر محالی است اما می‌شد که کتاب را با مقدمه و مؤخره و معرفی نویسندگان و متن‌های بیشتری کامل کرد.

همۀ آن‌چه راویان کتاب گفتند را دوست داشتم (به‌علاوۀ همۀ چیزهایی که پشت این کلمات پنهان شد و نگفتند و فهمیدیم). اما یک بند کتاب، بیشتر از بقیۀ بندها در خاطرم مانده، انگار که خلاصۀ کتاب همین باشد؛

 🇵🇸«غزه‌ای که به یاد داشتی را فراموش کن. آن غزه دیگر وجود ندارد. حالا غزه، غزۀ دیگری است که هرکس زنده ماند باید آبادش کند. غزه غزۀ جدیدی است که با خون مردمان پاکش تعمید یافته، مردمان صاف و ساده‌اش؛ کسانی که همۀ دنیا در پایمال‌کردن آن‌ها و شهرشان مشارکت کرد.»
        

25