یادداشت سمیرا علی‌اصغری

لهجه های غزه ای
        خواندن این کتابِ کوچک را روزهای زیادی به تعویق انداختم چون فکر می‌کردم توان مواجه شدن با مرگ و رنج فقدان دیگران را ندارم، اما حالا که خوانده‌ام به نظرم می‌آید بیشتر روایت زندگی بود؛ زندگی را با چنگ‌ودندان نگه‌داشتن.
بهترین تعریف از کتاب همان است که خود مترجم گفت؛ حاصل انتخاب عجولانه از میان چندین متن. احتمالاً کتابی سفارشی که باید در مدت کوتاهی تولید می‌شده. این شتابزدگی البته در اصل متن‌ها تأثیری نداشته، جزئی‌نگری نویسندگان و روایتشان از زندگی در ناامن‌ترین شهر جهان مستقلاً جذابند، فقط اینکه انگار ناشر دست کرده در کیسه و چندتکه ناچیز از پازل بزرگ و مهمی که عطش دیدن کلیتش را داشتیم بیرون کشیده.
می‌دانم تماشای همۀ آنچه در غزه می‌گذرد و گذشته، امر محالی است اما می‌شد که کتاب را با مقدمه و مؤخره و معرفی نویسندگان و متن‌های بیشتری کامل کرد.

همۀ آن‌چه راویان کتاب گفتند را دوست داشتم (به‌علاوۀ همۀ چیزهایی که پشت این کلمات پنهان شد و نگفتند و فهمیدیم). اما یک بند کتاب، بیشتر از بقیۀ بندها در خاطرم مانده، انگار که خلاصۀ کتاب همین باشد؛

 🇵🇸«غزه‌ای که به یاد داشتی را فراموش کن. آن غزه دیگر وجود ندارد. حالا غزه، غزۀ دیگری است که هرکس زنده ماند باید آبادش کند. غزه غزۀ جدیدی است که با خون مردمان پاکش تعمید یافته، مردمان صاف و ساده‌اش؛ کسانی که همۀ دنیا در پایمال‌کردن آن‌ها و شهرشان مشارکت کرد.»
      
187

30

(0/1000)

نظرات

با دیدن مرگه که می‌شه زندگی رو معنی کرد
1

2

همین‌طوره 👌👌 

0

پس چرا اینقدر کم نمره گرفته؟
1

0

به خاطر کم‌کاری ناشر :) 

0